تعطیلات خود را چگونه گذراندم


خوب تعطیلات تموم شد . الان همتون دونستین من خونمون نت ندارم و البته که با گوشی هم نم یتونم پست بذارم چون گوشیم گوگلش قطعه ...و من اصلا نمی تونم دیگه بلیط هام رو هم بخرم از نت گوشیم کاش یکی راهنماییم کنه ..

خوب از تعطیلات بگم اقا من هیچ جا نرفتم ماشالله اینقدر دوستان لطف دارند به من مگه تنها موندم برم خوب ....

روز 4 شنبه که رفتم خونه تو راه دوستم سنندج هست زنگ زد چیکار میکنی گفتم 4 روز تعطیلم گفت پاشو بیا اینجا . دوقلوها هم زنگ زدند چه نشسته ای بیا بریم سنندج گفتم کی ؟ گفتند حالا امشب اخ رشب یا فردا ...دیگه منم رفتم خونه مریض داشتم دوقلوها اومدند و دیدم نه شب نمی تونیم راه بیافتیم پس گذاشتیم واسه عصر 5 شنبه ا زاون طرف دوستم که دکتری قبول شده مصاحبه داشت زنگ زد باید برم قم . گفتم منم میخواستم برم قم گفت نه نمی خواد بچهها مریض میشند فهمیدم بله دختر گلشون باید بیاد پی شخودم گفتم باشه پس حالا من مخیوام برم سنندج . دوباره زنگ زد که اگه میخواه یبچه ها بذاریم پیش مادر شوهرم و تو همراه من بیا قم بریم دیدم نه ستم هست بریم قم دوتا بچه بدیم مادر شوهرش گفتم ولش کن تو برو...

دیگه 5 شنبه صبح من مواظب دخترش بودم اونم رفت قم از طرفی هم سنجدک یکم مریض احوال بود تند تند استامینوفن دادم ...

دوستم تا ظهر اومد و لی تقریبا برنامه سفر کنسل کردم دیدم من برم دیر وقت یک شنبه باید برگردم و سنجد اینجوری خیل اذیت میشه ..گفتم بیخیال ..نرفتم قم هم ولی دوستان سوهان قم رو دوستم برام اورد....

عصرش زنگ زدم کلینیک که یک دارو میخوام بفرستم هستین گفتند کار داری گفتم نه چطور مگه ؟ دکتر گفت پاشو بیا مریض داری من هنوز قول 100 % نداده بودم زنگیدی منم از خدا خواسته طمع پول گرفتم دوییدم رفتم کلینیک  و کاسبی نمودم ...بعد هم اومدم خونه . مادر شوهر دوستم . که قرار بود یک شب بیان خونه ما زنگ زد حالا کنسل شده من فردا میام اونجا شام هیچ یدیگه رفتم خرید و بعد هم اشپزی جمعه همش سرم گرم بود دیگه شب اومدند و دیر وقت رفتند روز شنبه واقعا نا نداشتم بخوام برم بیرون در صورتی کار زیاد داشتم . و عصری رفتم خونه یک یاز دوستان عزیزم که مدت زیادی بود میخواستم برم و نرفته بودم ....رفتم اونجا سنجد با پسرش باز ی کرد و کلی خوش گذشت بهمون ......

از مهد زنگ زدند وسایل شنا ی سنجد بخر بیار که دوشنبه جلسه شناش هست ما هم از خونه دوستم رفتیم همون  اطراف یک استخر هست ا زفروشگاهش خرید وسیله کردیم و بعد اومدیم خونه سنجد شام خورد و شدی سرفه میکرد دارو دادم خوابید...

روز عیدم از صبح مشغول درس خوندن شدم و از طرف یبرا ییک موردی نیاز به اینترنت پیدا کردم شدید و البته فهمیدم لپ تابم دیگه گازوییلی شده ...

رفتم کافی نت کارم رو انجام دادم سنجدک همراه من اومد برگشتنی رفتیم خردی و بعد اومدیم گفت مامان بریم پارک ما لنگ ظهر دقیقا لنگ ظهر رفتیم پارک سنجد بازی کرد و بعد اومدیم خونه . نهار خوردیم دیگه من بیهوش شدم ....وقتی بیدار شد عصر بود . خونه ها مرتب کردم و وسایل شنا سنجد تو کیفش چیدم و شام سنجد دادم و زود خوابوندم ولی خودم خیلی دیر خوابیدم اینم چهارر وز ما .البته بگم بی نظم خوابیدم ولی همین که خونه بودم و سنجدک کنار م بود خدارو شکر میکنم...

امروز با اینکه زود اومدم شرکت و به موقع رسیدم ولی مدیر عامل محترم از من زودتر رسیده بود و شانس من بود امروز دیر نرسیدم وگرنه کنتاکت داشتیم اساسی ها . خدارو شکر که به خیر گذشت

الان من یک عدد هنو زخسته و عادت کرده به خواب صبح هستم در خدمت شما که خمیازه میکشم از پشت سیستم و زیادم خوابم میاد اقا هنوز زیاد مونده تا شب که...

هرگونه پیشنهاد جهت بهتر شدن تولد سنجد پذیراییم ...همه هم دعوت هستند .....قدم  همه رو چشم ما جا داره ...

ممنون ا زخدایی که سلامتی داده .ممنون بابت روزها یخوب ممنون بابت معجزات ظریفش که من رو راهنمایی مکینه خدایا خدای مهربون من شکر بابت همه چیز بابت درست شدتن یک به یک کارها و من میبینم دست نوازشگرت رو ممنونم خدای مهربون

نظرات 3 + ارسال نظر
مداد سه‌شنبه 4 خرداد 1395 ساعت 18:37 http://medadrangiam.blogfa.com

سانیا جان رشته ات چیه؟

رفتم تو کار طبابت و درمان ..هنوز تموم نکردم ولی پزشکی میخونم

غریبه دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 12:52

بالاخره چهار روز مرخصی را یک جور سر همبندی کردی
از حالا برنامه بریز برای چهار و پانزده ی خرداد

اره یک جور که نفهمیدم چطور تموم شد ... نه اون موقع تولد سنجدک هست

دل آرام دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 10:03

خوبه که سرت شلوغ بوده.
سنجد بهتره؟

مرسی عزیزم . اره بهتره البته افتاده رو دور سرفه کردن و دل لرزوندن من باز

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.