رمضان میگذرد و من خواب خواب


زندگی میگذره خوب طبیعیه توقع ندارم که حالا من سرم شلوغ زندگی وایسته بشینه من نگاهش کنم....

از دوروز گذشته بگ من مغزم کلا تو ماه رمضون امسال 5% فعالیت داره ولاغیر ....روز یکشنبه بعد از محل کارم رفتم دنبال سنجد سر راه هم یک بنگاه رفتیم باهم که یک خونه معرفی کرد با موقعیت نزدیک مهد سنجد .ما هم سر راه بود رفتیم دیدیم خونه بد نبود خونه خوبی بود من خوشم اومد و صاحب خونه هم از من کلی خوشش اومد مشخص بود دلش به اینه که خونه رو به ما اجاره بده ...

بعد یک خورده ناز کردم که نه طبقه دوم هست و پله داره و من جون پله ندارم . بنده خدا مونده بود چی بگه ولی سنجد همش میگفت مامان چه خونه خوشگلی من خوشم میاد بیایم اینجا ..منم همش میگفتم بچه زبون دهن بگیر ..البته نرخ اجاره خونه با توجه ب موقعیتش خیلی بهتر هست ولی صاحب خونه گفته بود کنار میاد..

دیگه اومدیم رفتیم یکم خرید کردیم با سنجد و رفتیم خونه ..موندم چیکار کنم

روز دوشنبه هم از صبح همش به جلسه و ...گذشت من واقعا موندم چه جوری دارم کار میکنم بس خوابم ..باور میکنید بعد از چند ساعت یهو یادم میاد فلان کار که انجام دادم چه جوری بود حالا انگار واجبه من همه روزه هام بگیرم و اینقدر منت سر خدا بذارم والا...دیگه دوشنبه بعد از ساعت کارم بدو رفتم سمت سنجد تو راه برگشت رفتیم مجدد همون بنگاه که گفت صاحب خونه خیلی خوشش اومده و گفته این خانم مشخص خانم خوبیه ...بله من اینقدر خوبم ها میبینید ...

ببین چه جوری راضی میشه خونه رو بدیم به ایشون دلیل اصرار صاحب خونه این هست که دخترش مزون لباس زنانه تو طبقه هم کف داره و خوب من زن تنها براش امنیتم بیشتره تا یک خانم با همسر یا پسر بزرگ...منم گفتم فکر هام میکنم خبر میدم بهتون ...

تو راه یهو سنجد برگشت گفت مامان چرا این خونه دیروزی رو نمیگیریم؟!!!!! دقیقا جمله به این کاملی منم گفتم خوب مامان جون شما چرا اینقدر از این خونه خوشت میاد و اصرار داری . گفت مامان اونجا پله داره دیگه گربه نمی تونه بیاد من رو بخوره ..بله توجیح بچم همینه اونجا پله داه گربه نمیاد اقا رو هاپولی کنه ...اومدیم خونه دیگه من نا نداشتم طبق هررو ز دوش گررفتم و اومدم رو مبل دراز کشیدم .که دراز کشیدن همانا و شنیدن صدای سنجد که مامان شب شد همانا خواب رفته بودم یعنی بیهوش بودم ها...

دیگه بیدار شدم تا خواستم افطار کنم مریض اومد البته بدون هماهنگی بود منم در حد یک چایی خوردم و کارشون انجام دادم و رفتند بعدش یک مقدار شام خوردم و سنجد که استخر داشت خسته بود هن هن کنان رفت بالشت اورد گذاشت روپام خودشم دراز کشید و سرش تکون بده حالا یک کلمه نمیگه خوابم میاد بااولین تکون رو پا خواب رفت بچه اینقدر خسته بود . گذاشتم روتختش اومدم به کارهام رسیدم 5 شنبه امتحان دارم دوعدد بسیار هم سنگین...منم تادیر وقت درس خوندم و البته خدا تلگرام رو از ما نگیره ..تلگرام بازی کردم دیگه بعد از اذان خوابیدم و صبح دقیقا مثل گربه چوب برسر خورده اومدم سرکار تا همین الانم مغزم کار نمیکنه

یادتون اوایل اومدم تهران با اون شرکت فعالیت میکردم که یکی از مدیران جدا شده و....

اشنایی من بااون شرکت از طریق یک اشنای قدیمی که حکم پدر داره برام بود و بعدشم من بهش گفتم نه و دیگه نرفتم و اومدم سر این کار الانم امروز اشنای قدیمی زنگ زده و احوال پرسی و بعدش هم گفت ما اونجا هنوز پروژه داریم خوشحال میشیم بالاخره دستی برسونی گفتم من سر کارم هستم و نمیتونم استعفا بدم ونمیدم هم ...

گفت نه استعفا نده کارهامون اونقدر زیاد نیست ولی میدونم میشه از توش یک مقدار پول در بیاد حالا توکل بهخدا گفتم باشه بفرستین ببینم چکار میشه کرد ...

دیگه حالا قراره من یک کار پروژه ای باهاشون انجام بدم انشالله که ثمر داشته باشه

خستم خییلی خسته

واسه خونه نمیدونم چیکار کنم اونجور که توقع داشتم پول رهن جور نشد و حالا خونه بگیرم باید اجاره بدم باز هم ...ولی خوب تحمل این خونه رو دیگه اصلا ندارم واقعا اعصابم خورده از این خونه ...از طرفی هم جابه جایی به نفعم هست ولی هزینه برداره

امتحان دارم زمان ندارم دنبال خونه بگردم والبته که دنبال خونه گشتن یک کار فرسوده کننده هم هست بسیار زیاد د

توکل به خدا دارم امیدوارم خودش جور کنه و بهترین راه رو تو مسیرم قرار بده خدایا من چشم امیدم تویی و بس خودت انچه صلاح ما هست مقدر کن .

امشب باید برم کلینیک خسته ام بااین حجم خستگی واقعا سخته . چند تا سفارش دارم باید اماده کنم هرروز میرم خونه اینقدر اش و لاشم وقت نمیشه حالا اخر هفته بعدامتحانم برم وسیله بگیرم بیارم درست کنم ...

البته اخرهفته هم باز سرم شلوغه ولی توکل به خدا

خدای من از تو نیرو میخوام برای ادامه رمضان رمضانی که پر از عشق و نور هست و مثل برق و باد میگذره و اونقد راین گرسنگی بهما فشار میاره و خواب و ضعف که غافلیم از لحظههای عرفانیش

خدای ممنونم برای همه چیز خدای ممنونم برای انچه به  بهترین نحو مقدر کرده ای خدا ی من خدای مهربون من شکر میکنم برای وجود سنجد برای شیرین زبونیش . برای کارم، برای سقفی بالای سر ..خدایا ممنونم که هیچ وقت من رو به حال خودم واگذا رنکرده ای

برنامه سفر شاید بذارم مشهد بعد ماه رمضون البته به شرط مرخصی ها و کلی چیزهای دیگه ..




نظرات 5 + ارسال نظر
علی امین زاده پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 17:50 http://www.pocket-encyclopedia.com

شما با این شرایط واقعاً برای شغل دوم زمان و انرژی داری؟!

من تمام تلاشم رو دارم میکنم توکل به خدا . انرژی رو خدا هدیه میده

نگین پنج‌شنبه 27 خرداد 1395 ساعت 09:29 http://poniya.blogsky.com/

عزیزم خیلی مواظب خودت باش- سرت انقد شلوغه که من گاهی فکر میکنم سانیا چطور اینهمه کار رو مدیریت میکنه- واقعا افرین بهت و خدا قوت
---
ای جانم سنجدک خوشگل از گربه میترسه

چشم عزیزم ..سر شلوغ شده عادت من دیگه عادت کردم به این وضعیت چاره ای نیست ..ممنونم از ت
بله از گربه میترسهع شدیدم میترسه

غریبه چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 19:08

سلام در خانواده‌ ی ما پزشک زیاد است تقریبا هر تخصصی را بخواهی آشنایی داریم
همه شون هم همین طور پر کارند
اینه که پر کاری شما هم به خاطر همان رشته تحصیلی شماس
یعنی اگه غیر این باشد منطقی نیست
سعی کن راهی بیابی که سنجد از گربه نترسه چون گربه در تهران زیاد است و هر لحظه ممکن است با یکی اش یهو برخورد کنه و اثرش بد است
ان شاالله یک واحد باب میل پیدا کنی که صاحبخونه ات هم آدم خوبی باشه
رهن دیگه کسی راضی نیست بدهد چون سود بانک ها کم شده مردم ترجیح می دهند پول بگیرند تا رهن

سلام ، واقعا هم پرکاری خصیصه این شغل هستش و طبیعی ...
تمام تلاشم رو میکنم با گربه برخورد نکنه و جدیدا بهش میگم گربهها ترس ندارند ولی فعلا که هنوزم میترسه ..
توکل به خدا انشالله یک واحد درست حسابی پیدا بشه

نازلی چهارشنبه 26 خرداد 1395 ساعت 09:41 http://www.1aseman-deltangi.blogsky.com

ای نازی سنجد
چه استدلال کاملی
کاش همیشه بچه میموندیم یا روحمدن حداقل یکم شفافیت کودکیمون هنوز داشت سانیا

مرسی عزیزم . استدلالش کلا تو حلقم من 10 برابر اون سن دارم هنوز اینقدر خوب استدلال ندارم والا ..
واقعا کا شهمیشه بچه بودیم

دل آرام سه‌شنبه 25 خرداد 1395 ساعت 13:44

ایشالا که کار دوم هم خوب باشه. هم پولش هم کارش.
خونه هم اگه می بینی شرایط خوبه و صاحبخونه با رفت و آمد مریض و دوستات مشکلی نداره همونجا رو بگیر
ایشالا زودتر بتونی بری مشهد

توکل به خدا عزیزم . نه مشکلی نداره صاحب خونه بهش گفتم .البته صاحب خونه اینجا هم مشکل نداشت ها اینها از یک جایی سرچشمه میگیره که بعد اتمام ماجرا من مینویسم ....
توکل به خدا دلم برا حرم تنگ شده خییلی زیاد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.