نیازمند راه هستم


نه ادم کم اوردنم نه ادم اشتباه کردن ..نه اونقدر مغرور نیستم فکر کنم تو دنیا حق با منه از نظر من انسان جایز الخطاست و منم جزو همین ادمهام

کسانیکه زندگی من رو نخوندند میتونند تو اسفند 94 رو بخونند خوب به نتایجی میرسند ...

حالا که این حرفها رو میخوام بگم سخته برام ولی چیزی که هست من برام سنجد ارزشمند ترین چیز هست تمام دارایی من تو این دنیا و من به هیچ عنوان نمیخوام کاری کنم لحظه ای فرزندم اسیب ببینه..الان اشک هام داره در میاد ولی فقط میکشم بالا تا تو محیط کارم گریه نکنم ...

من امروز تو جایی وایستادم که یک نقطه هست نقطه ای گنگ....

به نظر تمامی دوستان نیازمندم شدید

چهارشنبه بعد از ساعت کاری رفتم خونه و خوب امتحان داشتم پنج شنبه صبح رو .کمی استراحت کردم و بعدم بیدار شدم با سنجد افطاری خوردیم و بعد مریض داشتم و ...بعد رفتن مریض من و سنجد با کلی بالا پایین خوابوندم سنجدک رو ..نشستم پای درسم که خدارو شکر از همه جانبه برمن میاد ..

پیام اومد تو واتساپ من معمولا واتساپم کسی پیام نمیده اگر پیامی باشه از طرف راهی(همسر )خواهد بود

پیام داد که سلام متن مورد نیازت برای اجازه گذرنامه رو بفرست من ببرم بدم واست بگیرم ..

بعد انتهاش هم زد من سفرم شنبه میام میخوام سنجد رو ببینم ...

خو ب ماجرا شروع شد ... ..منم زدم منم مسافرتم نیستم بیای ببینی . دوستان در جریانید که راهی نمی دونه من تهرانم و فکر میکنه مشهد زندگی میکنم هنوز ..

زد هر شهری هستی بگو من میام .منم زدم شهر به شهر میخواهی پاشی بیای

بعد اصلا بیای من بگم کی هستی ؟ تو میری و جواب تمام سوالاتش میمونه واسه من .من می مونم ویک بچه با دنیایی سوال تو ذهنش من میمونم و اشفتگ ی..

گفت بحث اذیت و ازار نیست . بگو پدرشم از این به بعد میخوام ماهی یک بار بیام ببینم ....

نمیخوام تو این شرایط احساس بی کسی کنه و اینکه کسی جای پدرش براش نمی گیره ......

منم زدم کسی قرار نیست جای پدرش بگیره و همچین کسی نیست نم ی دونم از کجا تو ذهن تو اومده .بعدم تو هرماه نمیای الان یک حرفی میزنی و بعد هم تمام دیگه نمیای ....من می مونم اشفتگ ی من میمونم و نگرانی من میمونم و کودک بینوام

دیگه جواب نداد منم نشستم فکر کردم از کجا راهی به این نتیجه رسیده که کسی جای پدر نگیره یهو یک چیزی یادم اومد...

من به مناسبت تولد سنجد تو استاتوس واتساپم نوشته بودم خرداد فصل مشترک من و عشق ....وبه وصلش نزدیک میشویم ..

راهی گیج از همه جا هم یک درصد فکر نکرده من منظورم چی هست و .... ولی این موضوع ذهن من رو خیلی مشغول کرد ..درس خوندم ولی چه درس خوندن ی. تا صبح بیدار بودم یک صفحه خوندم دوصفحه ورق زدم و اندیشیدم...

صبح که رفتم سرجلسه به یک نتیجه رسیده بودم نتیجه خطر ناک رفتم امتحان دادم اومدم خونه . واقعا نا نداشتم مجدد عصری امتحان داشتم که اونم رفتم دادم و زنگ زدم به خانم مشاور گفت میتونی بیای ؟ من خیلی پریشان بودم گفتم اره میام ...

رفتم دفترش هنگ هنگ بودم واسش حرف زدم پیام راه یرو گفتم ..گفت خوب خودت رو اماده کن ممکنه کار برسونه به شکایت ...یهو فکری که از شب قبل تو ذهنم بود رو گفتم اون بنده خدا شاخ بالا کلش سبز شد ....از من بعد این همه مدت بعید بود؟؟؟؟؟؟

گفتم اگه برگردم پیش راهی دیگه نمی تونه اذیتمون کنه ..گفت چی میگی تو؟

هنوز رو حرفم هستم ....من نمی تونم توان ندارم ببینم بچم داره میچرخه بین پدر و مادر . بچم واژه نامادری رو میبینه .من توان ندارم .سنجدک من حیفه قراره مرد بزرگی بشه من نمیخوام مرد بزرگ من فردا وازه هایی براش اشنا باشه من طلاق نمیخوام من هیچی نمیخوام ....

راه ی بد هست هیچ چیز عوض نشده قطعا هنوز اعتیاد داره قطعا هنوز بد هست هنوز خانوادش اازارم میدهند قطعا میخواد اذیتم کنه روحی یا روان یو شایدم جسم ی.ولی من توان ندارم ...

من دوتا راه دارم ..ادم نشون دادن سنجد بهش یستم ادم اینکه یک عالمه سوال تو ذهن کوچولو سنجد ایجاد کنم نیستم ..من مادرم مادری که ذره ای دلش نمیخواد بچش استرس و اضطراب تحمل کنه ....سنجد همه چیز منه

راهی هر چقدر بد یک روز میفهمه که من به خاطر بچم اینکار کردم ..

من دوتاراه رو برای خودم رد نظر گرفتم هردوتاش هم احتمالا همه میگند غیر منطقیه مثل مشاورم ....

راه اول اینکه گوشیم خاموش کنم ..قانون ی یا غیر قانونی تو این مملکت شخصیت و هویتم رو عوض کنم و به سنجد بگم پدری نیست تا زمانی بزرگ شد و اونقدر عاقل بعد راجع به پدرش حرف بزنم بگم من اینکار کردم انتخاب راهش با خودش

راه بعدی هم اینکه حالا مسالمت امیز با راهی صحبت کنم و بگم حاضرم باهاش زندگی کنم...فقط بزاره من درس بخونم کار کنم و اذیتمون نکنه نه من رو نه سنجد رو منم باهاش کاری ندارم این راه هرچقدر فکر میکنم سخته برام .....

ول ی باز هم میگم من ادم این نیستم برم دادگاه بشینم بگم بچم یک روز پدرش ببینه ...نه من ادم نیستم بچم پاشه بره اونجا بگن مادرت بده من تو خونه بگم پدرت بده ....

من ادم این نیستم چشم های سنجدم رو اشکی ببینم...تمام اینها رو بااشک به مشاور گفتم بعدم ترک کردم اتاقش رو اومدم بیرون ...

اومدم خونه و سنجد کوچولوم رو بغل کردم نذاشتم ببینه اشک هام رو ولی من گریه ها کردم....

من تسلیم سرنوشت میشم باشه ولی سنجدم نه......

اونقدرها فداکار نیستم تنها دلیلم اینه نمیخوام سنجدم اذیت بشه چون مادرم و جونم به جون سنجد بسته هست...اینده ای برای من بدون سنجد رقم نزنید حتی یک لحظه و یک ثانیه ......

الان سنجدم بزرگتر شده و نمیتونند خانوادش به اختیارشون در بیارند ...من هنوزم میتونم تسلط داشته باشم و بچم رو نجات بدم ...

پنج شنبه شب با افسردگی تمام گذشت

روز جمعه هم که کلا نتم قطع بود به خاطر انفجار تو شهران که ما دوریم و ربطی نداره ولی خوب قطعی و... یقه مارو گرفت ...تا شب همش تو کما بودم از صبح بیدار شدم به سنجد صبحانه دادم .خوابیدم .بستنی دادم خوابیدم ...

میوه دادم خوابیم .دستشویی بردم وخوابیدم .خواب نه ..یک حالت گیجی بودم کتاب دستم گرفتم و دوباره گیج شدم من حیرون و سرگردان بودم ....تا قبل افطار همین وضعیتم بود بچم سنجد باورش نمیشد من اینقدر حیرون و گیج باشم .....میخواستم ببرمش پارک نا نداشتم ..حس نداشتم ...نیم ساعت قبل افطار بچه رو بردم حمام و خودم دوش گرفتم اومدم افطار کردم و سنجد قول داد یکم کارتون ببینه و بخوابه...بعدم تمام ...گیج گیج بودم بازهم....شام سنجد رو دادم ..بردم خوابوندمش گفت میترسم بغلش کردم خوابید دوستم زنگ زد یهو بغضم ترکید و براش حرف زدم از همه چیزاز حسم از همه لحظه  ها این دوستم چندین ساله با من اشناست و دوست ...

یهو گفت سانیا برگرد اشکال نداره داری داغون میشی ...تو این 3 سال کوچکترین خطایی نکردی در حق همسرت کوچکترین بدی نکردی میخواه ی من بهش زنگ بزنم ؟ اون رفتارش زیر رادیکال هست ..همه چیز درست ولی تو هم زنی نیستی بخواهی با این و اون باشی ...ازدواجم به خاطر سنجد نمی کنی عملا زندگی و تنهاییت رو داری دوش میکشی الان نه ولی فرصتی پیش اومد حرف بزنید با هم راهی زیر رادیکال رفتارش ...این که علاقه ای به شما دوتا نشون نداده ولی تو توان نداری  بچه ای بخواد تو دست بچرخه و بره اینجا و بره اونجا اون بچه دیگه بچه مطابق میل مادر از کار در نمیاد .....

حرف دوستم هم شد مزید برعلت ..من سه شبه نخوابیدم و چشمهام جغد وار بازه دیشب تا صبح سنجدم رو ناز میکردم واشک میریختم ....

خدایا راه صحیح کدومه خدای من موندم خودت راه ی نشونم بده

خدایا تو میدون یتو قلب من چی میگذره ؟

خدای تو همه چیز رو میدون ی خدایا تو سختیهام رو دید خدای تو همه چیز رودیدی و میدون ی...برتو چیزی پوشیده نیست کمکم کن خدای مهربون من .....

توی اینروزها و شبها ی عزیز دست دعا برداشتم و استغاثه دارم از خدای مهربون خدایی که میبینه من رو و من میدونم یک راهی میذاره ..

دوستان عزیز هر نظری دارین بگین واقعا مغزم دیگه کار نمیکنه .....

نظرات 22 + ارسال نظر
m.bastami1@gmail.com پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 11:32

چه بگم

والا ما هم موندیم تو همین چی گفتن

غریبه یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 11:04

سلام
حرفی زده فکر نکنم اهل عمل باشد وگرنه کدام پدر حاضر است سه سال بچه اش را نبیند و اقدامی نکند او اگه می خواست شما را پیدا کند کاری برایش نداشت یک شماره ی ملی کافی است بداند شما کجا و چکاره اید
ذهنت را مشغول نکن بگذار اگر مرد عمل است اقدام کند بالاخره اگه دادگاهی هم تشکیل بشود شما حرف برای گفتن زیاد دارید
او حال رفتن به محضر و رضایت نامه هم ندارد بهش امید نداشته باش
به نظر من اگه واقعا ازش دل کنده ای جواب پیام ها یش را نده
بگذار همین طوری در خماری بماند

سلام .نه اینبار منظورش کشمکش و دادگاه نیست دست صلح برداشته ...من دیگه جوابی ندادم ولی خوب همین جوری نمی تونم ولش کنم

مداد یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 10:47 http://medadrangiam.blogfa.com

کاملا واضحه برگشتنت اشتباه اوضاع بسیار بدتر میشه. تعجب کردم چنین چیزی گفتی!!!!
عزیزم قبلا هم بهت گفته بودم لزومی نداره هی عکس های رنگ و وارنگ با پوزیشن های مختلف یا متن بگذاری تو تلگرام و ...
شما خودت ایشون رو تحریک میکنی. اگه دلت آرامش میخواد هیچ عکسی نگذار. گفته بودی دلم میخواد بهشون نشون بدم شاد و سرحالم. خوب پس بیا اینم نتیجش!!!
مثل یه قطره آب شو برو تو زمین!
کمترین حد اطلاعات رو بده و ...
اگر مجبوری نهایتا باهاش به خاطر کارهای طلاق یا حضانت بچه در ارتباط باشی، و اگر ازت خواست در حد خیلی کم مثلا سه ماه یکبار سنجد ببینه، بگو بعد از طلاق اجازه میدم ببینی. بعد از جدایی هم اگر باز اصرار به دیدنش داشت، یک جایی قرار بگذارید (در حضور مامور کلانتری)چد ساعتی بچه رو نشونش بده.
خیلی سخت میگیری. بالاخره که سنجد متوجه جدایی شما و وجود پدرش میشه!
این همه بچه های طلاقی که زندگی کردن و موفق هم شدند و دکتر و مهندس شدن پس چی؟؟
از اول بهشون توضیح دادن پدر نداشتی و ...
کمی منطقی فکر کن تا زندگی ارومتری داشته باشی
به نظرم رویایی فکر میکنی!!!!
برگشتن به جنوب یا تغییر شناسنامه و هویت یعنی چی!!!!
باید مدام در تنش باشی این که خیلی بدتره هم برای خودت هم برای سنجد

نمی دونم والا چیکارش کنم ......
من موندم و یک دنیا سوال بی جواب

سمر یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 10:37

به نظر من الان برگشتت اصلا منطقی نیست. جو غیرت گرفتش یک حرفی زده دلیل نمیشه تو با پای خودت برگردی. صبر کن اصلا بذار پیداتون کنه بعد که راهی نبود برگرد.

نمی دونم عزیزم .فعلا که داره دنبال صلح میگرده

یه زن تنها یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 09:10

سلام
گیرم که پدرش معتاد. دزد. بد دهن. اصلا تو بگو قاتل/ آیا پدرش هست یا نه؟ و آیا سنجد پسرش هست یا نه؟
تو چرا حقه همه رو ضایع میکنی به اسم مادر بودن؟؟؟؟
مادری که باش عزیز من! مادری هم حد و مرز داره.
فردا روزی که سنجد بزرگ شد اگه بگه تو حق نداشتی بهم دروغ بگی به اسم از خود گذشتگی اون وقت چی؟؟؟
مادر بودن درد داره ولی تو داری الکی بزرگش میکنی.
تو خوب. عالی . تو بهترین مادر (میدونم همچین ادعایی نداری عزیز دلم ) تو اصلا به خاطر سنجد از خودت گذشتی.
خوب چی نصیب سنجد کوچولوی ما میشه؟؟ یه مادر افسرده ی تنهای محتاج به محبته داغوووون
تو اینو میخوای؟ میخوای تو ذهن سنجدت این باشی؟؟؟ تو داری از خود گذشتگی بی خود و بی جا میکنی!
اگه نظر منو بخوای میگم هرگز برنگرد جایی که اذیت و آزار ببینی . برو زندگی کن . زندگی هرچقدر سخت باشه قشنگ ترین هدیشو بهت داده "سنجد" پس زندگی کن ! خوب زندگی کن! درست زندگی کن! آره با همه ی کثافات زندگی
به سنجد نگو دنیا پر از گل و بلبله ، کثافات رو نشونش بده و بگو ما از کنارش رد میشیم . اگه کثافات بهمون خورد خودمونو میتکونیم ولی دوباره به راهمون ادامه میدیم و بعد تر خودت یاد میگیری تنهایی از کنارش رد بشی.
به سنجد هرگز نگو تو پدر بدی داری و... بگو منو بابا نتونستیم با هم زندگی کنیم .
تو که نمیدونی فردا چی میشه. اگه با تموم ترفند ها سنجد با پدرش مواجه شد بزار قاطی نکنه . باذهن باز و درست باهاش مواجه شو.
دختر خوب مادر فداکار بودن اصلا برای بچه هامون چیزه خوشایندی نیست اصلا درست نیست . ما باید مادر کافی باشیم ""کافی"" فقط کافی . تو همین طوری پیش بری بچت رو اخته میکنی.
از کمک مشاور حتما استفاده کن عزیزم. یه مشاور خوب.
موفق باشی با دلی خوش

آقای پدر یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 06:38 http://daddyon.blog.ir

شتر سواری که دولا دولا نمیشه؟ شما یا سوا زندگی میکنید یا نه، حالا که سوا هستین باید سنجد هم باهاش مواجه بشه. تو هم باید اجازه بدی دقیقا با اون واژه ها مثل طلاق، پدر، حتی دراینده شاید ناپدری مواجه بشه. احمقانه ترین کار قرارگرفتن در موقعیت یک زندگی کلنگی به بهانه سنجده. به نظرم فرزند بهونه خوبی برای خراب کردن زندگی یه مادر یا حتی پدر نیست. سانیا، احساساتی شدی یه فکری به سرت زده. یه زندگی رها شده، دیگه تموم شده. باید به جلو حرکت کنی.
اهان راستی، باید اجازه بدی راهی فرزندشو ببینه. نمیتونی همه چیزو باهم بخوای. اما برگشتن... خب این خیلی عاقلانه به نظر نمیرسه

نم یدونم چی بگم

سپیده یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 04:46

سلام ....
راستش من یه مدتیه که نوشته های شما رو میخونم.... نمیدونی چقدر تحسینت می کنم توی این اشفته بازاری که برای زندگی یه زن تنها توی این جامعه وجود داره تو داری گلیم خودت و بچه ات رو از اب در میاری و نمیگذاری فرزندت کمبود و سختی ای رو تحمل کنه ....تو قطعا یه شیرزنی ..... زنی که پا روی احساسات و جوونی خودش گذاشته و به خاطرفرزندش با چنین قدرتی داره زندگیش رو میسازه
جسارت و شهامت تو ستودنیه..... راستش من هم یه سالیه که قصد جدایی از همسرم رو دارم ...با اینکه شاغلم ولی به خاطر ترس و عدم داشتن شهامت از اجرای تصمیمم میترسم..... تو برای من یه الگویی....
مطمئنا زندگی امروزت نتیجه ی بهترین تصمیمی بود که میتونستی بگیری و هزاران بار افرین به تو به خاطر عملی کردن تصمیمت....
من همیشه نوشته هات رو با عشق و شادمانی خوندم به خاطر حس خوب و تلاش و شهامتت
امروز ولی..... نمیدونی چقدر ناراحتم از اینکه داری به برگشتن فکر می کنی و نابود کردن همه ی چیزهایی که با این همه زحمت به دستشون اوردی
اینکار و نکن سانیا جان.... نه به خاطر خودت و نه به خاطر پسرت....
این بدترین اشتباهه....
اون ادم عوض نشده ..... هیچی عوص نشده.....فقطاین تویی که عرضه اش رو داشتی که شرایطت رو تغییر بدی..... خودت رو از اتیش در اوردی.... دوباره میخوای تن بدی به اتیش؟
نمیدونی چه لطمه ای میتونی به بچه ات بزنی با این کار؟؟؟؟
به نظر من این بزرگترین اسیبیه که میتونی به خودت و پسرت بزنی....
به بر گشتن فکر نکن هرگز.... هرگز.....هرگز.....

سمیه یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 01:51

دلم آروم نگرفت برای همین دوباره برات کلمنت میزارم
نترس اصلا نترس یکی هست همه جوره مواظبته از مادر مهربانتر از رگ گردن نزدیک تر بر همه چیز و همه کس قادر و داناترتوکل کن و الا بذکر الله تطمین القلوب بخون حل میشه به بهترین شکل حل میشه ان شا الله

سمیه یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 01:32

سلام آروم باش و هیچ تصمیمی نگیر اصلا الان نمی تونی تصمیم بگیری فقط احساسات دارند تصمیم میگیرند هر تصمیمی بگیری ضربه می خوری...اول دعوات کنم خوب اخه دختر خوب تو چرا تو واتساپ پیام گذاشتی روت حساسه و میخواد سر از کارت دربیاره به هر حال برای خودش و خانوادش منفعت بودی به هیچ عنوان نقطه ضعف نشون نده محکم باش بگو تا حالا کجا بودی هزینه های تا الان بده اگه می خوای ببینیش امکانات عالی فراهم کن بچه را ببر نه اینکه بندازی بغل خانودات اگر ببریش می خوام ازدواج کنم وهمچنین بگو بچه تحت نظر روانشناس هستش و نمی تونه شوک حضور تو را یه دفعه تحمل کنه باید به بچه 1 سال فرصت بدی تا آماده بشه سعی کن حس پدرانه ای اگه وجود داره تحریک کنی سعی کن با فاصله به اس هاش جواب بدی در واقع زمان بخر و در همین حین غیر مستقیم خیالشو بابت اینکه کسی تو زندگیت نیست راحت کن تو استاتوس هات اعلام استقلال و تنها بودن و نفرت از همه مردا بکن و در ضمن بگو زندگی سخته برات پول بفرسته به هرحال هنوز همسرشی اصلا دلسوزی نکن اصلا بهش نزدیک نشو سعی کن با رعایت فاصله وظایفشو و همچنین بی ارزش بودنشو مرتب بگی مواظب لحن گفتنت باش سر لج نندازیش تو نقطه ضعفهاشو پیدا کن مثلا اعتیادش مواظب گفتگوهات باش دیر به دیر جواب بده قبلش خوب فکر صبور باش بانو به خدا توکل کن منم برات دعا میکنم هر چی خیره براتون پیش بیاد

زهرا یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 00:20

سلام. اصلا حرف برگشت رو نزن، شما دنیا و فرهنگ متفاوتی دارید و کسی که بیشترین آسیب رو در برگشتن شما به اون زندگی خواهد دید قطعا سنجدجان خواهد بود، فعلا سکوت کنید و صبور باشید ، با عقل تصمیم بگیرید، الان زندگی آرامی دارید و مطمئنا آقای راهی آدمی نیست که تغییر کنه. پس گام بلند زندگیتو بردار. تجربه اینو ثابت کرده. درسته که طلاق بدترین و آخرین راهه ولی بلاخره راهیه که هست.

اذر شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 23:40 http://azar1394.blogfa.com

سلام سانیا
چرا برگردی پیشش ؟اون هنوز معتاده.خانوادش معتادن.زن داره.ادم مسئولی نیست در قبال خانواده ش.از کجا میدونی بهت کاری نداره وجو خونه رو متشنج نمیکنه.اعتیادش یعنی خطر.جر وبحث دعوا یعنی عدم ارامش.
راه مناسبی نیست.همینطور دروغ گفتن ب سنجد هم خوب نیست.بعدن طلبکارت میشه.اینجوری خودتو بی اجر میکنی.
دیر یا زود سنجد واقعیت رو میفهمه.
نترس .عجله هم نکن.از کجا معلوم بیاد سراغ بچه ش.
ی دستی زده خواسته بدونه عشقی داری .شاید هم خواسته بیاد سر وگوشی اب بده.
سانیا راهی از خداشه که کلن خودن رو وقف بچه بکنی و هم بچه رو بزرگ کنی وهم ازدواج نکنی.
عجله نکن تو تصمیم گیری.
اگه واقعا راهی امد فقط میتونی کاری بکنی که سنجد کمتر ضربه بخوره
توکل ب خدا کن.خودتو نباز

... شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 19:42

سلام
بردارانه بهتون می گم، به نظر من طلاق و جدایی برای با داشتن یه بچه، آخرین گزینه روی میز باید باشه. وقتی ازش استفاده کنید که قبلا همه گزینه ها رو امتحان کرده باشید.
در مورد راهی هم، به نظر من در حال حاضر نه قبول کنید و نه رد کنید.
اول از همه باید مطمئن بشید که اعتیاد نداره. اینطوری هم بهش بگین که درصورتی اجازه دیدن داره، که بتونه ثابت کنه که ترک کرده. برگشتن و زندگی کردن با یه آدم متعاد، یا داشتن یه پدر معتاد خیلی بدتر از طلاق و بی پدربودنه.
2- اگه تونست ثابت کنه که ترک کرده، بهش بگین می تونه بیاد بچه رو ببینه اما نه به عنوان پدر. بگین دایی یا همکار یا ... هست. ببینید ایا اومدن ش مداوم هست یا نه؟ اگه مداوم بود، اون وقت می شه روی حرف اش حساب کرد.
3- شما نباید بهش بگین که حاضرین باهاش زندگی کنید. فقط طوری با احترام باهاش رفتار کنید که خودش بفهمه اگه پیشنهاد رجعت بده، ریجکت نمی شه.
4- اگه پیشنهاد داد، شما بلافاصله قبول نکنید. در مرجله اول، بگین می تونه برگرده، و چند ساعتی در هفته باهاتون باشه، بدون داشتن رابطه. درمرحله دوم، اگه احساس کردین که بهتر شده، بهش اجازه رابطه رو بدین و اجازه بدین بیشتر پیش تون بمونه و در نهایت اگه به طور نسبی راضی بودین، رجعت کنید.
رجعت سریع، برای شمایی که مدت ها از هم دور بودین، بدون حل شدن اختلاف سلیقه های قبلی، فقط اتش قدیمی سریع روشن می کنه.
امیدوارم که مفید باشه.

مریم شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 19:15 http://l-r-y.persianblog.ir

اصلا بش فک نکن حالا اون یه حرفی زده کی گفته قراره بیاد دوباره؟ بعدم چطوری تو رو پیدا کنه در حالی که نمیدونه کجایی؟ به خواهر برادرت هم بگو آدرس ندن
پستای مربوط به گذشته تو خوندم
امیدوارم زندگیت روز به روز بهتر بشه

راستی سنجد با مفهوم جدایی و اینا هم آشنا بشه اتفاق خاصی نمیفته سخت نگیر. مهم اینه که از اون وضعیت خلاص شدین

وای سانیا خیلی از دستت عصبانی شدم.نمیدونم چرا ولی اصلا راههایی که انتخاب میکنی معقول نیست.خداییش احساسی تصمیم نگیر.میدونم مشکلاتتو ولی اینکه میخوای اینقدر بچت هیچ چیزو نفهمه خوب نیست.من باشم میگم حالا بفهمه دیگه اینقدر تو این زمونه زیاده.بلاخره که یه روز میگه بابام کیه؟ازت جواب میخواد.شاید یه روز بگه کاش همون تنهایی ادامه میدادی ولی باهاش زندگی نمیکردیم.من فقط میگم همه چیزو قانونی طی کن و به نتیجه برس
اینقدرم سر بچه ت نترس نمیگیرتش ازت
خودت گفتی یه قانونی اومده که حق این کارو نداره
کاش تصمیم درست بگیری.من دعات میکنم
اما تهش کاریکه میدونی درسته انجام بده صلاح مملکت خویش خسروان دانندددددددددددددد

خاموش شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 17:49

سلام
میدونی پسرت در اون خانواده معتاد، احتمال داره ۸۰ درصد به اعتیاد رو بیاره.
و اینکه اگه سنجد نزدیک خانواده راهی باشه، تحت تاثیر فرهنگشون قرار میگیره و شاید اون پسری که تو در اینده میخوای نشه.
خودت در حال حاضر نمی تونی فکر کنی. هر دو راه اشتباه. پس هر چی مشاورت میگه رو فعلا عمل کن تا ذهنت آروم بشه.

هوپ... شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 16:31 http://be-brave.blog.ir

میدونی دو سه روز پیش دوباره داستان زندگیت رو خوندم ، بعدش رفتم سرگذشت کنس میرزا رو هم خوندم ... خیلی حیلی حالم بد شد ... از اون روز تا حالا همش تو فکرم که چرا باید سر ما زنا این مسائل بیاد ؟ چقدر باید تحمل کنیم و دم نزنیم ؟

ببین من داستان زندگیت رو میخوندم و حرص میخوردم ، فقط خداروشکر میکردم که خلاص شدی ، هی موقعیت الانت رو میدیدم و تحسینت میکردم ، من نمیتونم بگم چکار کن ، چون جای تو نیستم سانیا ولی به نظر من برگشتن پیش راهی اشتباه محضه ، یه پسرفت وحشتناک به گذشته است ... من اصلا دوست ندارم برگردی ... به نظر من تبعات برگشتت پیش راهی برای سنجد خیلی حیلی بیشتره ازینکه بفهمه بچه طلاقه !

راهی یه فرد معتاده توی شهر جنوبی ، فکر کردی چند بار به رای دادگاه عمل میکنه
و میاد سنجد رو ببینه ؟ نهایت یکی دو بار ... بعدش سرش به کار خودش گرم میشه و میره سه 4 سال دیگه میاد ، باید سنجد رو ببری پیش مشاور ، بشینه خووووب باهاش حرف بزنه ، بگه همه باباها خوب نیستن و ما از باباهایی که خوب نیستن مجبوریم جدا زندگی کنیم ، سنجد باهوشه درک میکنه ، بعدش هم تو میتونی دوباره ازدواج کنی سانیا ، ایندفعه یه بابای خوب برای سنجد پیدا کنی ، مطمئن باش اینجوری نه غصه میخوره که بچه طلاقه نه میگه چرا بابا ندارم ؟ ولی زندگی با راهی بچه رو بیشتر اذیت میکنه ، وقتی هر روز هر روز بی توجهیش رو ببینه ، آزار و اذیت مادرش رو ببینه ، ببینه مادرش دیگه خوشحال نیست و از همه بدتر ریسک معتاد شدنش هست ، بیشتر ناراحت میشه و افسرده یا اینکه بدونه کلا بابا نداره و یه مردی چند سال یه بار میاد ببیندش ؟ تازه این دیدار هم میتونه توی مشهد باشه فقط تا محل زندگیت رو نفهمه ...

نوشی شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 14:13

کاشکی میشد از ایران یه جوری خارج بشی . مثل نوشی و جوجه هایش . اونم سالها پیش بچه هاشو برداشت و رفت . خیلی شرایط سختیه ولی برگشتن به اون محیط بنظرم کار راحتی نیست سانیا جان . فقط تو تصمیم گیری عجله نکن عزیزم .

از ایران رفتن کار خوبیه ولی راحت نیست منم حاضر نیستم به هرقیمتی برم ..قاچاق رفتن پیه خیلی چیزها به تن مالیدن که من اینکاررو نمیکنم .....
میدونم برگشتن پیش اون ادم اصلا راحت نیست من هنوز گیجم نمی دونم چه باید کرد

دل آرام شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 12:54

من مطمئنم روزای خوب میاد.
کمی صبوری کن و برنگرد. راهی هم یه حرفی زده. خطت رو عوض کن. چرا باید شماره ات رو داشته باشه؟
اگه میشه شناسنامه جدید بگیر.

توکل به خدا..صبوری میکنم فعلا حرفی نمیزنم....
نداشته باشه اگه قانون یکنه واسم بد میشه ..من اسمم تو شناسنامش هست طبق قوانین این مملکت باید بهش جواب پس بدم و البته نکته مهم بچه مشترکی بین ما هست...نمیتونم خطم رو خاموش کنم مگر اینکه راه گم و گور شدن رو انتخاب کنم تو این مملکت

دل آرام شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 12:32

با مشاور و وکیلت بیشتر حرف بزن. به نتیجه ی درست بگیر.
با احساساتت تصمیم نگیر.
الان تازه داری رشد می کنی حیفه

میدونی بزرگترین مشکل من اینه که نمخیوام قبول کنم سنجد میتونه باباش رو ببینه و ما جدا باشیم نمیخوام واژه ها اشنا بشه ...
مشاور و وکیل هم دوتاراه دارند یا برگرد حالا روش خودشون رو میگند یا جدا بشو و مثل خیلی ها بچه رو نشون بده و بره و بیاد چیزی که من نمیپذیرم ...

دل آرام شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 12:26

کاش این فصل مشترک و به وصل نزدیک می شویم رو نمی نوشتی دختر خوب
خیلی مشکوکه. اون آدمی که شما نوشتی مغزش کلا خراب هست. قبلا هم هی می گفت با کسی هستی یا نه
مهر تائید خورده رو تصورات و توهماتش

اصلا فکر نمیکردم اینقدر خنگ باشه نفهمه ..
من رو میشناسه و میدونه من خیلی به شرعیات اهمیت میدم اهل خیانت نیستم ..بارها این رو اعتراف کرده ...نه هیچ وقت همچین چیز ینگفته همیشه هم میگفت زن من اهل این کارها نیست تو جواب بقیه البته ...
این دفعه نمیدونم چی شد همچین فکری کرد
از یک طرف میگم شاید میخواد برگرده و همچین حرفی میزنه چون عجیب مغروره

دل آرام شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 12:18

من نظرم اینه که نری پیشش. بچه رو هم نبینه.
شناسنامه ات رو عوض کن
اگه میشه.
اگه این آدم قول بده و بیاد دفتر اسناد رسمی باز هم اذیتت می کنه. و نمی ذاره بری سر کار و بری درس بخونی. شک نکن.
تازه اگه فکر منحرفش اومده بوده سمت اینکه تو عاشق شدی و داری خیانت می کنی مطمئن باش شرایطت بسیار بدتر از قبله و یه انگ هم بهت چسبونده که زنم ... زبونم لال
بهش فکر نکن که برگردی پیشش

واقعا نمی دونم چیکار کنم حقیقتش میترسم خیلی هم میترسم ...از همه چیز
حت یاز برگشتن پیشش که بدتر دیگه فکر میکنم ..ممکنه چه جور اذیتم کنه مغزم سوت میکشه

نگین شنبه 29 خرداد 1395 ساعت 12:07

عزیزم نمیدونم چی بگم- چون واقعا هیچ اطلاعی از رنجهایی که کشیدی ندارم- فقط برات دعا میکنم که راهی رو که میری راه امنی باشه برات

ممنونم عزیزم .خواستی بدونی میتون یبه اسفند ماه مراجعه کنی تو چند قسمت تمام زندگیم نوشتم ...
باز هم ممنون م ازت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.