نیازمند راه هستم 2


ممنون از همه دوستانی که نظر دادند واقعا ممنونم از اینکه دوستان خوبی مثل شما دارم و اینقدر دلسوزانه گفتین تقریبا نظرها رو همه رو بدون جواب تایید کردم حقیقتش حرفی برای گفتن نداشتم و مجبور به سکوت بودم با همه تشکر از دوستان

من چند تا مورد که دیروز بوجود اومده رو باید بگم

اینکه دیروز من با خواهرش صحبت کردم نسرین ،خوب نسرین گفت راهی گفته من خواستم سانیا رو ببینم ولی چون روم نمی شده و اینکه سه سال هست ما جداییم بهترین راه از نظر خودم این بود که به سانیا بگم میخوام سنجد رو ببینم که از قضا نتیجه عکس داده .کاش سانیا می تونست توجیح بشه که من هدفم حرف زدن باخودشه نه دیدن سنجد ولی خوب چاره ای نبود

منم گفتم ببین نسرین راه یهنوزم مغروره هنوزم نم یخواد قبول کنه که باید راه معذرت خواهی رو بلد باشه...

گفت تو توقع داری بعد سه سال بیاد بگه عزیزم من دلم برات تنگ شده معلومه که نه ..این هم روش راهی هست کاش بهش فرصت میدادی اون واقعا میخواد بسازه وقتی گفته ماه ییک بار میخوام بیام نمیخواد بیاد فقط سنجد ببینه میخواد بیاد با هم حرف بزنید مدت زیادی طول میکشه تا بتونید ادمهایی بشید که میتونید با هم زندگی کنید

در مورد سوالاتی که دوستان پرسیدند

1-      خواهرش میگه راهی بعد رفتنت همه چیز رو گذاشته کنار و اعتیاد نداره که البته این یکی رو من با دیدن میتونم تشخیص بدم

2-      قرار نیست من برگردم برم شهر جنوبی راهی هم این رو میدونه و تمایلی به این موضوع نداره اگه برگشتنی در کار باشه باید درس من تموم بشه که اونم مدتش طولانیه ...بعد خودشم روش نمیشه

3-      در مورد زن هم تاجایی میدونم اون زن رو رها کرده و الان زنی تو زندگیش نیست

4-      کار هم قبلا گفتم اومده رفته تو همون سازمانی که بوده و یک جورهایی تو عنوان دیگه داره کار میکنه

البته هیچ کدوم از اینها دلیل بر این نمیشه من تصمیم قطعی گرفته باشم با راهی زندگی کنم....ولی تمام فرضیه های ما برای اینکه بخواد سنجد رو ببینه و یا بگیره و... کاملا رد هست

من هنوز گیجم هنوز نتونستم تصمیم بگیرم با صحبتهای خواهرش هم بیشتر گیج شدم .من داشتم تاجایی پیش میرفتم که خودم برم شهر جنوبی ولی خوب انگار خدا نخواست من اینقدر اسگول بشم و خودش راه رو بهتر نشون دادد

در مورد اون زن به خواهرش گفتم هنوزم برای من یک سوال هست باید توضیح بده ماجرا رو که گفت اون رو از خودش بپرس چون من رو قسم داده راجع به هیچی باهات صحبت نکنم تا سو تفاهم پیش نیاد برای تو و خودش بتونه از خودش دفاع کنه

 

من هیچ جوابی  به خواهرش و به خودش ندادم  نمی دونم چی میشه البته خواهرش به من گفت لطفا،صحبتی نکن و بذار راهی رو من باهاش حرف بزنم و ببینم اخرش هدف چیه ولی تو هم به زندگیت فکر کن شما دوتا حسابی زندگی تنبیهتون کرده .من قبول دارم راهی خیلی در حقت بدی کرده .ولی خوب هنوزم دنبال این هست تو رو داشته باشه ..

 

البته گویا فضولها بیکار ننشستندو راه یدر جریان ادامه تحصیل من هست و یک جورهایی میدونه مشهد نیستم ولی نمی دونه کدوم شهرم ...

من یک عدد خسته ام که هیچ گزینه ای برای اروم شدن ندارم سوار موج شدم و دارم میرم ...زندگی هم من رو تا میتونه داره میکشه دنبال خودش

نظرات 20 + ارسال نظر
m.bastami1@gmail.com پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 11:36

به خودت سخت نگیر دیگه زندگی همین با ید ساختتتتتتتتتتتتتتتتتتت

ساخت !!!!! دقیقا چ ی رو ؟

فروهر چهارشنبه 2 تیر 1395 ساعت 12:41

برای شبهای قدر مرخصی میتونی بگیری بری مشهد؟؟ب خانوادت نگو میخوای با راهی حرف بزنی..نیان جاتو بهش لو بدن تو ی کافیشاپی جایی برید دوتایی باهم حرف بزنید بچه رو هم اگ بردی بگو همکارمه..یا بزارش پیش کسی..خیلی علم میخواد ک بدونی با چ لحنی و چی بگی...لحنت جوری نباشه ک سرلج بیفته..ولی من جای تو بودم بهش میگفتم باید توی شهری زندگی کنیم ک نه خانواده تو باشن نه خانواده من..ی شهر سوم..از اعتیادت مطمئن بشم ...از ارده ت از شخصیت امروزت بهد زندگی کنیم..نزدیک خانوادش نباش خیلی دور باش..حتی شرطت این باشه ک جمع نکنن بیان نزدیک شما..فقط مهمونی بیان فوقش یه هفته بیشترم نه..دو سه سال اول ارتباطتتون با فامیل تو و اون خیلی کم باشه..شوهرتو گرفتی تو مشتت بعدا رفت و اومد متعادل کن.....اما..اما..نگو ک اگ من برم با راهی زندگی کنم سنجد پدر داشته باشه..و راهی کاری ب کارم نداشته باشه هیچی نمیخوام..تو با کسی ک زندگی میکنی فردا بدهکاری بالا بیاره..هر گندی بزنه تو زندگی شریکین مجبوری گند کاریاشو درست کنی..پس ازش مطمئن شو و بعد...خانوادش نمیزارن زندگی کنید مخصوصا خواهرش.. ببر ناف رو..دور کن از خانوادش

نه شبهای قدر رو نمی تونم ولی اخر ماه رمضون رو چرا میتوم .نه به هیچ کس حرفی نزدم .
وای فروهر مثل همیشه نظراتت فوق العاده هست عالی عالی .....امیدوارم بتونم اینکارها رو بکنم

به نظر من تو تا نری تو دل این تصمیم نمیتونی نتیجه کارو بگیری.باید حتما امتحانش کنی تا خودت بفهمی این راه و آقای راهی میتونه به دردت بخوره و خوب باشه یا نه.باید از بلاتکلیفی در بیای
یه بار برای آخرین بار بهش فرصت بده

اره به نظر خودم هم باید بالاخره برم و باهاش صحبت کنم ماجرا از یک جایی باید شروع بشه

خاطره سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 14:00

سانیا جان من خواننده خاموشت هستم زندگینامتو که اسفند 94 نوشتی کامل خوندم واقعا زن صبور و شجاعی هستی حالا که به بهترین جاها بدون کمک همسرت رسیدی راهی روکه می خواهی انتخاب کنی عجله نکن البته ببخش که میگم قصد فضولی ندارم همه چیز رو به زمان بسپار و از مشاور حتما کمک بگیر و بدون این بار هم خداوند تنهات نمیذاره و مطمئنا بهترین تصمیم رو برای خودت و گل پسرت می گیری موفق و پیروز باشی

مرسی عزیزم ممنون از لطفت از نظر خوبت .لطف داری عزیزم ...
توکل به خدادارم ببینم چی میخواد برام

اعظم46 سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 12:39

منم گفتم ببین نسرین راه یهنوزم مغروره هنوزم نم یخواد قبول کنه که باید راه معذرت خواهی رو بلد باشه...

این چمله ات نشون می ده قصد طلاق نداری

با نوشته های غریبه هم موافقم

نمیگم قصد طلاق ندارم ..
حقیقت موندم و خوب واقعا وقتی میبینم سنجد قرار باشه بچرخه ترجیح میدم با همون مرد متاسفانه زندگی کنم... عملا نمی دونم چیکار کنم ..

مهربانو سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 12:25 http://baranbahari52.blogsky.com/

سانیا جان همه رو خوندم عزیزم واقعیت اینه که وقتی نقطه نظرات من درمورد زندگی مشترک ، طلاق ، و فرزند طلاق کااااملا" با تو مغایرت داره ، نظر دادن خیلی مفید نیست باید بگم من با کامنت های سمر جان و دل آرام عزیز خیلی موافقم . از طرفی هر نسخه مخصوص یک نفره و احتمالا من نسخه ای که درمورد خودم اجرا کردم مناسب کسی دیگه نیست .
برای من از همه مهمتر اینه که بچه ها تو محیط مناسب ، به دور از تنش و ترجیحا" تک سرپرست بزرگ بشن تا اینکه بخوام برای فرار از نام ناخوشایند طلاق و جواب به سوال های بی پایانشون اون ها رو تو یه محیط نامناسب ، نامهربون و پر از تنش و استرس نگه دارم .
ته ته همه ی حرفات اون وابستگی و علاقه رو به راهی میبینم هرچند کم رنگ ولی هست . این کار رو خیلی سخت میکنه و بنظرم با من زمین تا اسمون تفاوت داره شرایطت چون من از ارمین دل بریده و خشمگین بودم بنابراین روزهای جدایی برام شیرین و دلپذیر بود ولی تو راهی رو دوست داری و هر لحظه نبودنش ازارت میده برای همین افسرده و غمگین هستی . من به شدت برای پذیرش زندگی جدید با شادی فراوان و با مرد جدیدی که از صمیم قلب هم خودم هم دخترم رو دوست داشته باشه آماده بودم ولی تو این رو نه می پذیری نه اصلا بهش فکر میکنی . لازمه ی تربیت کودک شادی و نشاط درونی کسیه که داره بعنوان تنها سرپرست بچه رو بزرگ میکنه ، پس بگرد ببین این شادی و انگیزه رو در زندگی با هر شرایط راهی پیدا میکنی یا در زندگی بدون وجود اون .
واقعیت اینه که من الان دلم برای این سه سالی که تو اینهمه سختی کشیدی و سنجد از وجود پدرش بی اطلاع بود میسوزه ، پس یعنی چی این رنج رو بخودت و بچه تحمیل کردی ؟ نتیجه ش چیه الان ؟
عاجزانه ازت خواهش میکنم اگر تصمیم به بر نگشتن گرفتی هرگز هرگز و هرگز راهی رو از سنجد پنهان نکن و حتما با کمک مشاور بچه رو از این موضوع اگاه کن توضیح اضافه هم نده که پدرت چنین بود و چنان بود . یک جمله " ما نشد با هم باشیم و زندگی کنیم" هممممین . بچه ها به مرور زمان خودشون همه چیز رو حل و فصل میکنند و متوجه موضوع نمیشن . اگر الان پنهان کنی بعد ها با مشکلات عمیق تری مواجه خواهی شد و این زخم کهنه رو نمیتونی حتی پانسمان کنی چه برسه به درمان .
همیشه والدی که سعی در توضیح و انالیز برای بچه داره ، از بچه دور میشه و درواقع از دستش میده .. اصلا نگران نباش که راهی از تو بدگویی کنه و بخوات خرابت کنه . ته ماجرا بچه همه چیز رو میفهمه . حتی ممکنه موقتا اونو از دست بدی ولی همه چیز موقتیه و درست میشه

مداد سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 11:18 http://medadrangiam.blogfa.com

سانیا جه خبر؟ اوضاع خوبه؟

خبری نیست عزیزم ..
بی خبری خوش خبریه .فعلا ارومه و من تصمیمی نگرفتم هنوز

نوشی سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 10:29

سانیا جان اینکه برگردی یا نه تصمیمی هست که درنهایت خودت میگیری چون هیچکدوم از ما جای تو نیستیم و بهرحال با وجود خیلی از واقعیتها شاید هم هنوز به اون مرد دلبسته هستی .
ولی بنظر من اگر روزی تصمیم به برگشت گرفتی حتما حتما قبلش حق طلاق و حضانت کامل پسرت رو بگیر . حداقل خیالت از آینده یه مقدار راحت تر باشه .

مرسی عزیزم..ممنون از لطفت و نظرت ..
نمی دونم دلبستگی نیست شاید یک درد بدون مرهم ...
اره باید قبلش یک سری تدابیر رو داشته باشم

fahi سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 02:32

نگران پسرت نباش، اپرا وینفری تو بچگی هر کی از راه رسید بهش تجاوز کرد مادرش نمی تونست سیرش کنه خواهرش از اعتیاد و برادرش از ایذر مردن نا پدریش بهش تجاوز کرد!! 14 سالش بود ک بچه نامشروعش مرده بدنیا اومد!!! ینی سرنوشت بلای نبود ک سرش نیاره!! اما اپرا چیکار. کرد؟؟ خودکشی؟ قتل؟ دزدی؟ نه!! درس خوند غیرت کرد تغییر!! با همه سختیای ک کشیده بود رشد کرد و الان قدرتمند ترین زن دنیاس!! پسرت انشالا رشد می کنه اگه تو خوب تربیتش کنی! اون. آدم مردی نیست ک پسرتو ی کس موفق بار بیاره

اره میدونم هر کس عرضه داشته باشه تو این دنیا خوب رشد میکنه شک ندارم ...
چیزی که نگرانم میکنه این شرایط لعنتی این مملکت ماست ..همین که حق رو میده به پدری که لیاقت پدری رونداره

fahi سه‌شنبه 1 تیر 1395 ساعت 02:24

سانیا راهی برای پسرت پدر نمیشه برای تو شوهر نمیشه، به شما دو تا غیرت نداره ببخش اگه انقد رک حرف میزنم شوهر تو یکی مث شوهر منه من این جور آدما رو خوب می شناسم تو رم می شناسم، شوهر من 7ماهه ما دو تا رو ول کرده اوایل خیلی ناراحت ،ترسیده و مضطرب بودم ترس از طلاق ترس از تنهایی ترس از قضاوت مردم منو ب سمت شوهرم می فرستاد شوهری ک باید پناه منو دخترکم باشه ولی نبود مارو از خونه بیرون کرد و من هر چ تلاش کردم راضی ب برگشت ما دو تا نشد!! اون ما دو تا رو نمی خواست و نمی خواد!! مث شوهر تو، تو با همه چیزش ساختی با همه چی!! حتی 3 سال براش صبر کردی ولی اون نمیاد سانیا اون نه تهران میاد ن مشهد ،شما رو رها کرده تو تحت فشاری زیر بار مسئولیتی بی پولی بی کسی فشار میاره من تجربه شو دارم بی پول شدم گریه کردم سر بچه 8 ماهه از شدت استرس و فشار عصبی داد زدم باعثش اون بی غیرته هشت ماه براش صبر کردم ولی نیومد منم فرستادمش زباله دان تاریخ ازش شکایت کردم به غلط کردن افتاده ولی من اون آدم سابق نیستم من اون ترسو نیستم من اون آدم گریون ک التماس شوهر بی غیرتمو می کردم نیستم ازش متنفر شدم تو هم متنفر باش سانیا، انقد ساده و بخشنده نباش اون هیچ تغییری نکرده همونه حتی بدتر وقتی این همه رنج کشیدی کجا بود؟ وقتی زیر بار مسئولیت له شدی کجا بود؟ وقتی بی کس بچه ت بغلت بود کجا بود؟ ی بار تو خیابون دخترم تو بغلم خوابش برد تا رسیدم خونه اشک ریختم چرا پدر دختر من باید ی بی مسولیته عوضی باشه؟ با خودم میگم طفلکی دخترم! چرا اون نباید پدرش مث پدرای ک تو خیابون می بینم بغلش نکنه پارکش نبره بعدم می بینم اگرم بود همچین کاری براش نمی کرد!! سانیا باید انتخاب کنی بین بد و بدتر طلاق بده ولی اون زندگی بدتره، بسپارش ب قانون حق و حقوقتو هر چند کم بگیر تا بار مالی کمتری روت باشه میدونی چرا حضانتو بهت نمیده؟؟ بخاطر اینکه اگه حضانت بده باید نفقه پسرتو بده ولی اگه تو بدون حضانت بچه رو نگهداری نمی تونی ادعای نفقه کنی!! ببین چقد هفت خطه!! سانیا این مرد ذره ی حس مسئولیت ب شما دو تا نداره ، خدا کمکت کنه و ایشالا از رک بودنم ناراحت نشی چون همدردیم بی پرده حرف زدم

میدونی حرفهات داره بهم ثابت میشه

غریبه دوشنبه 31 خرداد 1395 ساعت 14:42

سلام همه ی کامنت را خواندم تقریبا همه گفته بودند زیر بار نرو
ولی خب همه ی ما شرایط شما را نمی توانیم درک کنیم بالاخره یک زن در سن شما نیاز هایی دارد مثل داشتن حامی که در بحران به او تکیه کنی رفع نیاز های دیگر
برای من این سوال است که چرا شما در عرض این سه سال نتوانسته اید طلاق بگیرید
به نظر من هنوز یک کششی به راهی دارید و یک امید که شاید برگردید
اینجاست که باید توکل به خدا بکنید و یک استخاره چون واقعا بر سر دو راهی هستید و تصمیم سخت شده
ولی اگه تصمیم به بازگشت گرفتید دیگه حاضر شنیدی به جنوب بر گردید همین تهران و دوری از فامیل به نفع شماست

سلام اره تقریبا متفق القول نظرشون رو اینه من برنگردم .
من تو این سه سال شد استخون لای زخم هی مرهم گذاشتم شایدم دل نکندم نمیدونم والا ....
اره واقعا دیگه اون شهر جای من نیستش

سمر یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 20:12

سانیا این همه بچه طلاق دارن به خوبی زندگی میکنن. چیزی بچه رو خراب میکنه زندگی در یک خانه مشکل داره. به پسرت راستش رو بگو مطمئن باش بچه درک میکنه. در مورد دیدن راهی بدون بچه برو مشهد ببینش. بگو اول باید خودم ببینمت اگه هدفش دیدن تو باشه نه اذیت و آزار قبول میکنه

احتمالا بگم بیاد تهران به سنجد معرفیش نکنم . البته فعلا امتحان هام هستو اسباب کشی قطعا وقت دیدن راهی نیست یکم زمان بگذره بعد ...
اخ که اسم طلاق خیلی بده

علی امین زاده یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 16:17 http://www.pocket-encyclopedia.com

حالا بعد از همه ی این درگیریهای زذهنی بیا سراغ این که کلاً با همه ی تجاربی که داشتی متفاوته:

آموزش اصول قایم-موشک
http://www.pocket-encyclopedia.com/?p=1588
ready up و منتظر حضور سبزتان

دل آرام یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 13:35

یه چیزی رو هم بدون. خدا آدما رو نگه می داره.
اگه نگران سلامتی خودتی که یه وقت اگه خدای نکرده چیزیت شد، باباش و خانواده باباش باشن، این فکر رو رها کن.
مردی که 3 سال ذره ای دلتنگ بچه اش نشده مسئولیتی در قبال بچه اش قبول نمی کنه.
بنابراین بسپر به خدا
خدا همه چیز رو با تار مویی نگه می داره. شک نکن.
نگهدار تو و بچه ات هم هست.

توکل به خدا کردم . عزیزم
از خودش ارامش سنجد خواستم و چیزی که به صلاح سنجدک و من باشه

نگین یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 13:11 http://poniya.blogsky.com/

همه ی پستهای اسفندت رو خوندم
چقد محکمی تو سانیا- راستش فکر نمیکردم اینهمه رنج کشیده باشی- اما خدارو شکر که خدا باهاته- که تنهات نمیذاره- خدا کافیه
خدا خودش دستتو میگیره همونجور که تو همه ی اون شبهای سیاه گرفته
نترس سانیا - ذهنتو اروم کن- تصمیماتتو بنویس و تبعاتشو کنارش بنویس -بعد ببین کدومش به صلاحته- نوشتن خیلی کمک میکنه

ممنون عزیزم . توکل به خدا دارم از خودش میخوام کمکم کنه

دل آرام یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 12:58

میگن هر چی رو بیشتر بهش بچسبی زودتر رهات می کنه.
مشتت رو ببر توی شن های ساحل. و یه مقدار شن بردار. بعد دستت رو مشت کن. هر چی دستت رو بیشتر فشار بدی شن کمتری تو دستت می مونه.
و شن از دستت کاملا میریزه بیرون.
جریان پسرت هم همینه.
از واقعیت نترس.
پسرت وقتی بره مدرسه و پدر بچه ها رو ببینه شرایط برات سختتر میشه.
مطمئن باش اونقدر براش کار انجام دادی که پیشت بمونه.
با این تصمیمت باعث بحران های روحی شدیدی برای سنجد میشی

این رو موافقم هرچیزی رو بیشتر بچسبی رهات میکنه و میره
واقعا گیجم تو تصمیمم

یه زن تنها یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 12:09

برنگرد سانیا. رها زندگی کن و درست!
کی میتونه ذات آدم ها رو تغییر بده.
رها شو

جواب پسرم رو چی بدم ایندش رو ؟ روزهایی که میاد کی ازش چیزی میدونه ...ترس از اینده دارم و ....روزهایی که میاد

اذر یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 12:08 http://azar1394.blogfa.com

صبر کن ببین قدم بعدی راهی چیه؟
جالبه که گفته در مورد اون زن باهات حرف نزنه.
اگه واقعا خواست تو رو ببینه اولین دیدارتون بدون سنجد و دور از خونه باشه.
ب مشاورت هم بگو.
نه نگران باش ونه عجله کن خدا همراهته

اره فعلا منتظرم ببینم چیکار میخواد بکنه
بدون سنجد رو موافقم نمی دونم اون قبول کنه یا نه

دل آرام یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 11:47

یه مسئله ای که حتما باید بهش تن بدی اینه که پسرت باید بدونه پدری داشته که به دلایلی نتونستید با هم زندگی کنید. بعدا که بزرگتر شد می تونید دلایلش رو بهش بگید.
اکیدا توصیه می کنم بهش بگو. چون ضربه ی روحی می خوره بعدا اگه بفهمه ازش پنهن کردین. اصلا شاید فکر کنه خدایی نکرده پدرش معلوم نیست و هزار بحران روحی دیگه براش ایجاد بشه.

این دقیقا چیزیه که من نمیخوام بهش تن بدم ...و متاسفانه سخت ترش میکنم و مش فکر میکنم اگه بدونه من رو تنها خواهد گذاشت

دل آرام یکشنبه 30 خرداد 1395 ساعت 11:37

یه راهی به ذهنم می رسه.
مشهد یا یه شهر دیگه باهاش قرار بذار و ببینش. و دوتایی اونجا برین پیش مشاور.
بذار با مشاور حرف بزنه و تست دروغگویی ازش بگیره.
من هنوزم اعتمادی ندارم بهش.
مشاور بگه راست میگه یا دروغ بهتره.

نمی دونم . گاه یفک رمیکنم اگه خودم با صداقت بهش همه چیز رو بگم و بعد بگم حالا انتخاب کن بهتره ....
ولی اعتماد نمی دونم چی بگم ....
خودم هم هنوز موندم چه کنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.