تمام خستگی ها ی من


همونجور که گفتم من هنوز گیجم همچنان گیج . من هیچ چیزی تو ذهنم وجود نداره ..فعلا تصمیمی که گرفتم اینه که بعد زا ماه رمضون راه یرو ببینم . والبته با راه یشروع به صحبت کنم .با پیامک نمیخو.ام واسطه باشه اشتباه کردم واسطه رو ازاول وارد ماجرا کردم .مگه قرار نیست من و راهی زندگی کنیم خودم رو پشت چی دارم قایم می کنم نسرین ؟ نسرینی که من روش زندگی و افکارش رو قبول ندارم ؟  تصمیم من فعلا اینه که با راهی  از طریق پیامک حرف بزنم .مشهد رفتن یکم غیر منطقیه من این همه راه برم و برگردم فقط واسه اینکه اون باور کنه من مشهدم . بعد روابط خوب شد چی؟ اون موقع شاکی نمیشه تو داشتی در میرفتی؟واسه دیدن سنجد هم بهش میگم که مشاور گفته او ل خودتون به نتیجه برسین بعد بچه رو وارد کنید حتی اصرارش به دیدار سنجد رو هم منوط میکنم به اینکه بگه همکار من هست ...البته حرف زدن باراهی و شروع کردن این پروسه مستلزم اینه من اروم بشم ..بنویسم چی میخوام بگم رو حرفهام فکر کنم .بعد که به نتیجه رسیدم بعد قدم بذارم .چون ممکنه بعد راه ی بگه اره تو بودی خسته شدی و اومدی دنبال من ..چون ادم اذیت روانی هست اونم شدید ..

راهی  هیچ وقت جسمی من رو مورد ازار قرار نداد اما همیشه روانی و روحی اذیتم کرد و این خیلی بدتر از جسمی هست ...

باز هم نظرات همه دوستان رو پذیرا هستیم ...

ممنونم از همه دوستانی که نظر دادند و راه نشون دادند . فعلا تنها راه همین بود که به ذهنم رسید

این هفته اصلا هفته خوبی برام نبود همش خستگی همش بیخوابی این روزها خوابم خیلی کم شده ضعیف شدم تو خوا بتو همه چیز ..بدبختی اینجاست دیگه شبها خواب نمیرم . سه شنبه با اینکه کلینیک بودم .وقتی اومدم بعد افطار احساس خواب کردم بدو رفتم خوابیدم یک موقع خوابم نپره و بعدش تا صبح دیوانه نشم ولی جالب اینجا بود من کلا دوساعت خواب رفتم و بعد بیدار شدم تا خود صبح بیدار بودم و صبح اینقدر داغون بودم که از جا بلند شدم با سرگیجه خیلی بدی خوردم زمین ...

حت یتا دستشویی رفتم و برگشتم وتو راه چند بار داشتم پخش میشدم ..چاره ای نبود اومدم گرفتم خوابیدم و زنگ زدم محل کارم مرخصی گرفتم گوشی صدا میداد و زنگ میزد نم یتونستم بیدار شم جواب بدم . حالت گیجی و بیهوشی بودم  سنجدک هم نرفت مهد وخونه موند بچم هر دوسه ساعت میومد میگفت مامان بهتری؟ خوب شدی ؟ اگه خوب شدی پاشو غذا بخور ...یعنی تاعصر همین بود . دیگه عصری بیدار شدم جمع و جور کردم و خونه رو مرتب کردم دوش گرفتم وبعدم کارها کردم سنجد رو خوابوندم ولی بازهم با همه خستگی خواب نرفتم امروز صبح به بدبختی دیر بیدار شدم و مجبور شدم اژانس بگیرم چون با سنجد تا 11 هم نمیرسیدم سر کار ...البته تا ظهر بیشتر سر کار نیستم ..نمیدونم روزه با من اینکارر و کرده . اون قلب مریضم یا این خستگی ها ...یا بیخوابیها ...یا فشارهای روانی

هر چی هست من موندم تو خودم و این خواب که نمیاد به چشمم ...کوزه گر از کوزه شکسته اب میخوره شده حکایت من واسه خوا بهمه دارو میدم خودم نه..دیشب یکداروی گیاه یاماده کردم واسه خواب تااومدم سنجد خورده بود خوابیده بود . بعد خوودم خوردم انگار بیشتر شارژ شدم

امشب افطاری دعوتم و البته تولد هم هست ...باید کمک دوستم برم .از خدا میخوام کمک کنه به همه ادمها به همه اونهایی دست به دعا دارند ولی خدای مهربونم تو تمام اینها دستی بهمنم برسون به منم کمک کن من بنده سراپا خطای تو که هستم و خسته و منتظر تا کمکم کنی . خدایا من معجزه ها از تو دیدم معجزه های زیاد هزاران بار معجزه کردی ..هزاران بار من کرامتت رو دیدم و اینبار بیشتر از هر زمان دیگری نیازمند راه و کمکت هستم .خدای مهربونم برای همه چیز ممنونم

برای سجد مهربون برای روزهای قشنگی که قراره بیاد ..

خدایا ممنونم .خدایا شکرت که همیشه کمکم هست ی.

خدای من شکر میکنم تمام داد ها و نداده هایت که از سر مهر و رحمت هست

نظرات 8 + ارسال نظر
پروانه شنبه 5 تیر 1395 ساعت 08:45

1-اگر شوهرت معتاده مصلحت نیست به این زندگی برگردی تحت هیچ شرایطی.

2-از نظر قانونی وشرعی نمی تونی مانع دیدار پسرت با پدرش بشی .

3-به همین زودی پسرت متوجه خواهد شد که در خانواده پدری هم وجود دارد ومکرر از شما در باره پدرش سوال خواهد کرد . باید با کمال صداقت ماجرای زندگیتون رو براش تعریف کنید .

4-تقریبا مطمئن باشید که شوهرتون وخانواده اش رغبتی به نگهداری پسرتون نخواهند داشت ولی از لحاظ قانون این مملکت اهرم خوبی در دست دارند که شما را آزار دهند و از شما باج بگیرند .

5-با داد وقال ودعوا وتلخی کردن ماجرای شما پیچیده تر خواهد شد مواظب باشیداوضاع را خرابتر نکنید .

6-با صبر وتدبیر وسیاست واصول زنانه سعی کنید شرایط را مدیریت کنید به نفع خودتان .

7-تاکید موکد اینکه در صورت اعتیاد به این زندگی برنگردید حتی اگه قول شرف ومثلا قول مردانه داد . خیلی مواظب باشد احساساتی وجوگیر نشید.

برایتان سلامتی وسعادتمندی و آرامش آرزو میکنم . ببخشید اصلا وابدا قصد نصیحت و این چیزا منظورم نبود .

1- میگن ترک کرده.2- خوب مشکلم همینه نمیخوام بچم پاسکاری بشه بین ادمها
3- صداقت تعریف میکنم اما نهاونجور یکه سود ببره پدرش از ماجرا
4- متاسفانه اونها از لج من هم شده میگن نگه میدارمی
5- نه دعوا نمیکن دادو قال هم نمیکنم
6- سیاست ندارم
7- نه احساساتی نمیشم...
ممنونم از تمام تذکراتی که دادین خیلی هم خوب بود

salam شنبه 5 تیر 1395 ساعت 08:27

salam

سحر جمعه 4 تیر 1395 ساعت 14:19

عزیزم تو هم نیاز به عشق داری ابراز عشق و دریافت عشق. میدونی میخوای با احساساتت چیکار کنی؟ تو یه موقعی اون ادم و انتخاب کردی اونم اشتباهات زیادی کرده اما الان چی؟ اگه تو بخوای با همون فکر بری جلو و اونم با همون فکر بیاد جلو خب باز اوضاع همون میشه که. یه کم با دل خودت نرم تر باش. ببین میشه جور دیگه ای به اون ادم نگاه کرد ؟ با همون طرز فکر قبلیت نرو جلو همون باشه اما بزار انعطاف پذیر باشه. هر دوتون حتما تغییراتی کردین . عزیزم خواهش میکنم با دل خودت با زندگی خودت نرم تر باش. برای خودت انقدر سختگیر نباش . اگه تو لذت ببری سنجد هم لذت خواهد برد. به نظر من برو باهاش حرف بزن . اما اروم باش شمشیر رو از رو نبد . شمشیر داشته باش اما نزار ببینه. تو سانیای مهربون کسانی هستی که از تو کلی انرژی میگرن این انرژی رو فقط برای دیگران نزار برای خودت هم بزرا. مامان فوق العاده خوب ، دوست مهربونم به خواسته هات به مشکلاتت به چیزایی که میخوای آروم فکر کن. به خودت فرصت بده با خودت مهربون تر باش .

نه طرز فکرم کلا نسبت به اون ادم عوض شده میدونم نمی شه مثل گذشته بهش نگاه کرد تمام اینها رو میدونم
کاش بدونم و بتونم این ظلم کردن در حق خودم رو کنار بذارم

سحر جمعه 4 تیر 1395 ساعت 14:12 http://springdaughter.persianblog.ir/

سانیا جون خیلی وقت بود که وبلاگت و حرفهای دلت رو نخونده بودم . چندتا رو تندتند خوندم . ببخشید که انقدر ازت بیخبر بودم. عزیزم چون گفتی نظر بدید نظر میدم وگرنه که خودت همیشه بهترین راهو انتخاب میکنی . سانیا جون من فکر میکنم نه مطمئنم این بهم ریختگی های ظاهری نشون دهنده بهم ریختگی باطن تو و افکار تو هستش . دور وبرت رو خیلی شلوغ کردی و اون جوری که خودت میخوای بهشون نمیرسی. عزیزم تو در مورد (راهی ؟درست خوندم؟) داری فقط بخاطر سنجد فکر میکنی. عزیزم کی میخوای به خودت فکر کنی؟ تو یه زمانی این ادم و دوست داشتی . اون خطاهای زیادی کرده اصلا همش خطا بوده و بس . اما شاید شاید اونم تغییراتی کرده بخاطر خودت بهش وقت حرف زدن بده بخاطر خودت که مادر مهربونه سنجدی. عزیزم با بچه ای که تو داری مگه میشه که حالات روحی تو رو نفهمه . بدون که اگه تو سرحال باشی سنجد هم سرحال خواهد بود . اگه اون ادم و قبول نداری بخاطر سنجد خودتو داغون نکن که داغونی تو سنجد و بدتر میکنه. بخاطر خودت باهاش حرف بزن و بخاطر سنجد تا جایی که میتونی کوتاه بیا . اما بیش از حدی که خودت اذیت بشی نه.

سلام عزیزم اره درسته راهی ....
الان نمی تونم به خودم فک رکنم میدونی الان تنها عضو مهم زندگی من سنجد هست و بس
من راهی برای عشق تو زندگیم برای خودم نگذاشتم

غریبه پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 18:23

سلام
تصمیم خود را گرفته ای
نظر ما هم بی تاثیر است
بالاخره به امتحانش نمی دانم می لرزد یا نه
ولی خب این مدت محکی بود که به خود زده ای که بی مرد هم می شود زندگی کرد و موفق شد

سلام ...تصمیم من فقط برای این هست که یک بار دیگه ببین این ادم شده یا نه ....دعا کنید برام

فروهر پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 15:23

در ضمن هیچ اشکالی نداره تو اول بهش زنگ بزنی ...فقط یه جمله طلا از من به تو هدیه
هرگز با همسرت توی دعوا فحش کاری نکن...حرمت رو تحت هیچ شرایطش از بین نبر...حرمت از بین بره باید شاشید تو اون زندگی..دیگه بدرد نمیخوره...ببخشیدا
زنگ بزن و بگو اگ بد موقع زنگ زدم بعدا بزنم..و احوال پرسی هم بکن عینه همکارات باهاش برخورد کن سنگین و متین و محترم...
و بگو من میتونم از نزدیک ببینمت توی ایام قدر...یا هروقت که میتونی ...اگ میخوای بعد ماه رمضون ببینیش همون موقع زنگ بزن..یهو نره ترک کنه الکی خودشو پاک نوشون بده تا اون موقع..برو از نزدیک ببینش تو چشمش نگاه کن اگه دیدی پاکه از اعتیاد بهش بگو..تو میخوای باز من زندگی کنی یا نه؟ببین چی میگه..اگ زبونش دروغ گفت نه ولی چشماش میگفت اره..عصبانی نشو
بگو باشه من پس میرم..فکر کن ببین نظرت پیه..بیشتر فکر کن..مرد غرور خرکی داره..سالهاس از محبت درست دور بوده..و ازش بعید نیس اشتباه کنه

اره بالاخره از یک جا باید شروعش کرد .
غرور اونم شوهر من که خدای غروره و فک رمیکنه همه چیز رو اون درست میگه

نگین پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 12:41 http://poniya.blogsky.com/

سانیا جان مواظب خودت باش- اگه قبل ماه رمضون اینجوری نبودی حتما از فشار روزه و بی نظمی خوابته
امیدوارم انتهای راه پیش روت پر از شادی باشه

اره متاسفانه تو ماه رمضون اوضاع من بدتر شده

دل آرام پنج‌شنبه 3 تیر 1395 ساعت 12:14

خوش بگذره.
فقط خواهشا خام نشی.
اینکه نسرین رو گذاشتی کنار خیلی خوبه.
خواهر بالاخره طرفداری برادرش رو می کنه. و از زاویه خودش نگاه می کنه. شاید نظر راهی چیز دیگه است

مرسی عزیزم ..اره خودم هم همین فکر رو میکنم ...با خودش حرف میزنم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.