بعد تعطیلات

من از سفر برگشتم ...

رفتم سنندج پیش یکی از دوستانم . همون خاله دوقلوها . سه شنبه شب راه افتادیم ....چهر شنبه رو کلا تو کما سیرکردم همش خواب بودم و خسته یکم بیرون رفتیم و چرخیدیدم ...جاهای دیدنی رفتیم و ابیدر و عمارت عاصف و ......

بعد قروه هم رفتیم خونه مامان دوستم و ....

خواهرش کلا من رو تایید کرد بابت تصمیم من .

بابت این که نمیخوام سنجدکم رو ببینه ..کلا سه روز خوب بود جمعه شب دوقلوها هماهنگ کردیم که راه بیافتیم و برگردیم .این سه روز شد تعطیلی و من تواین سه روز فکرهام بیشتر کردم .سنجدک بهش خوش گذشت یک عده ادم که مرکز توجهشون سنجد بود و بازی باهاش ...

جمعه شب راه افتادیم اومیدم تو راه کما بیش ترافیک بود ولی خوب رسیدیم .نصف شب رسیدیم و خوابیدیم ..شنبه اومدم سرکار ولی واسه یک سری از تصمیماتم مجبور شدم مرخصی بگیرم مدیر نبود .منم همون اول وقت پریدم و رفتم مرخصی گرفتم و رفتم دنبال کارهام

رفتم وزارت که قرار بود استخدام شم کارهام درست شده ولی امان از نوشدارو پ از مرگ سهراب..

رفتم دنبال یک سری مدارکم و.....دقیقا تا 4 بعد از ظهر بیرون بودم تو اون گرما حتی دلم نیومد برم بیرون نهار بخورم وقتی سنجدک مهد بود مگپه غذا از گلوم پایین میرفت اونم زمانی که این بچه عاشق رستوران رفتنو این جینگولک بازیهاست..

عصری رفتم دنبال سنجد و با هم اومدیم خونه نهار خوردیم و بازی کردیم هنوز وسیله ها رو مرتب نکردم بعد از سفر دلم غصه داره میام تو خونه کوه غم میشینه رو شونه هام

چقدر سخته تصمیم رو نتونی به کسی بگی چون خودتم توش گیری چقدر سخته هیچ کس ندونه تو دلت چی میگذره چقدر سخته که اینقدر فیلم بازی کنی چقدر سخته ...

کولرمون خراب بود زنگ زدم تاسیساتی اومد درستش کنه قرار شد ببرن بیرون از خونه و دوروز بعد بیارن ..سینک ظرفشویی مشکل داشت گفتم اومد درستش کنه عملا کاری نکرد ها اما پول زیادی گرفت منم زورم گرفت گفتم کولر رو اومدی درست کنی همچین خبری نیستش ...واقعا واسه شستن یک لوله دراز اینقدر پول اخه .....البته مجبور بودم به دیوار گچ شده بود ....

دوقلوها شب اومدن سعی دارن با شوخی و خنده من رو از این وضعیت در بثیارند .

جابجایی خونه عقب افتاد قراره بمونم تا پایان قرار دادم

صاحب خونه اعتراف کرد با همه لطفی من به همسایه روبرویی داشتم رفته و پشت سرم بدگویی کرده و عامل تحریکش بوده که برام مهم نبود اون ادم تو غصههای من ته همه ماجراست و من علاقه ای به شنیدن و دیدن قصه های این یکی رو دیگه ندارم


کی  میدونه من واسه سه ماه چه جوری میتونم پس انداز کنم . یک پس انداز قابل توجه میخوام

درسته خونه قرار نیست عوض بشه ولی پول لازمم شدید نم یخوام کم بیارم ....

اگه راه درستی میدونید راهنماییم کنید ....البته اهل خلاف نیستم به کی گفتم چه جور ی پول پس انداز کنم برگشته میگه برو بانک بزن اخه قیافه من به بانک زن میخوره ...

به دلایلی نمی تونم وام بگیرم پس اون رو جزو گزینه هاتون نیارین....

مدیر عامل صبح ناراحت بود چرا دیروز مرخصی گرتی راحت گفتم کار داشتم ...نمیدونم چرا از چشم های من نمیخونه من پر از غصه ام والان نمی تونم براش توضیح بدم ..

راهی باز پیام داد چقدر دیگه میتونم بپیچونمش ????????

خدای شکرت میدونم هستی میدونم داری میبینی من رو میدونم تمام روزهاا وحالات من رو میبینی میدونم همشون رو ولی من کرامتت رو نیاز دارم من کرامتت رو میخوام من میخوام که هنوزم کرامتت رو ببینم

معجزه ها یزندگیم کم نیستند میدونم ولی باز هم دست به دامن تو شده ام خدای مهربون من ...کمکم کن

خدای سنجدم رو به من ببخش خدا یا خواهش میکنم ...خدا یا دستهام رو بگیر...


نظرات 10 + ارسال نظر
علی امین زاده یکشنبه 27 تیر 1395 ساعت 08:29 http://www.pocket-encyclopedia.com

شرکتتون وام نمیده؟
بعضی شرکتها یه خرده منصف هستند و به پرسنل قرض الحسنه وام می دن. به نظرم با مدیرتون صحبت کن.

نوبت وام من خیلی دوره به الانم قد نمیده

خیلی خوبه که این سفرا رو میری و حتما روحیت عوض میشه
من صبر میکنم هر موقع وقتش شد بهمون بگی چیکار کردی
سعی کن واسه خرابیای وسایل خونه ت از دوقولوها کمک بگیری.پسرا همه فن حریفن .اقلا پول نمیدی دیگه
به نظرم یکی از راههای پس انداز صرفه جوییه.از بعضی هزینه هات واسه یه مدت بزن.البته اگه میتونی
من الان خودمم به بی پولی خوردم که مجبورم خیلی کم خرج کنم.
سفر، رستوران،آرایشگاه و ... رو کم کن هرچند میدونم تو الکی خرج نمیکنی

اره این سفر برام خوب بود بخصوص مدت زیادی بود سفرهام بیشتر به خانواده و فامیل ختم میشد ...بهت میگم یکم دیگه صبر کنم بعد . دوقلوها میگم ولی خوب یک سری کارهارو بلد نیستن .
من خیلی صرفه جویی میکنم .سفرم کم خرج میشه چون با ماشین کس دیگه رفتم . ارایشگاه کلا پول نمیدم چون پیش دوستان میرم رستورانم شده ماهی یک بار فقط برای سنجد اما چه کنم که پول مورد نیاز بیشتر از این حرفهاست

بهار دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت 15:11

به به
کارخوبی کردی مسافرت رفتی
منوهمسرباهم قهربودیم فقط یه شبشو رفتم جشن نامزدی دخترخالم
بقیشو خونه بودم

ممنون عزیزم ..اخ اخ امان از این قهر ها...
باز هم جشن نامزدی خودش عالیه

اذر دوشنبه 21 تیر 1395 ساعت 11:01 http://azar1394.blogfa.com

چ خوب ک رفتی سفر
سنجدو ببوس

مرسی عزیزم اره خوب بود روحیم عوض شد
ممنون عزیزم

اعظم46 یکشنبه 20 تیر 1395 ساعت 21:05

خوش باشی عزیزم به نظرم خودت هم بدت نمی آد با راهی در ارتباط باشی حالا یا از رو کنجکاوی ویا هر علت دیگری والا خودت می دونی چکار کنی راهی ازت بی خبر باشه
راستی جی پی اس گوشیت روشن باشه می دونه کجایی

نه من اصلا دوست ندارم باهاش در ارتباط باشم ولی خیلی بی خبری ازش ممکنه من رو عقب بندازه و پیدام کنه . چی پی اس گوشیم قطع هست

سمر یکشنبه 20 تیر 1395 ساعت 12:13

نترس.... هیچ غلطی نمیتونه بکنه. سانیا واقعا بفرست در موردش تحقیق کنن ببین الان چیکار میکنه. زنش کیه... اعتیادش چیه...با شناخت از دشمن جلو برو

توکل به خدا دارم عزیزم .همین کاررو دارم میکنم

غریبه یکشنبه 20 تیر 1395 ساعت 12:12

سلام
خب سنندج حتما خوش گذشته است
طلا اگه داری می توانی بانک کارگشایی به امانت بگذاری و یک مبلغ با وام ۴ درصد پول بگیرید
آب پاکی را رو دست راهی بریز
اگه ازش دل کنده ای بگو مثلا من مرز یونان ام دارم کارم را درست می کنم که در یک کشور اروپایی بمانم
هر تصمیمی که گرفته ای ان شاالله خاتمه اش به خیر و?خوشی باشد

سلام اره خیلی خوش گذشت .من از اون دل کنده ام ولی گفتن اینکه من یونانم الان ممکنه بره ممنوع الخروجم کنه...
نمیتونم وام بگیرم مقدار طلا هم اونقدر زیاد نیست به درد این کار بخوره

فریدا یکشنبه 20 تیر 1395 ساعت 12:08

دعا میکنم خیلی زود به آرامش برسی سانیا جان
فقط،مرگه که چاره نداره اینو.از سر راحتی و خوشی نمیگم
هفت سال پیش وقتی تو اوج مصیبت و مشکل دچار شوک.عصبی شدم و کارم به بیمارستان کشید مرگه پرستار مهربون بهم.گفت
اون موقع با خودم.گفتم این.چی میگه چی میدونه تو دلم چه غوغاییه
اما زمان بهم.نشون داد که درست گفته
خدا بزرگ و مهربونه و مطمینم کمکت میکنه
میخواستم بهت پیشنهاد وام با بهره چهار درصد بانک رسالت رو بدم که گفتی برات مقدور نیست
راستش من غیر وام راه دیگه ای نمیدونم
انشالله دوستان راه بهتری پیشنهاد بدن

ممنونم عزیزم .میدونم فقط خدا خودش میتونه کمک کنه و به قول شما مرگ چاره نداره ..الان من چاره دارم ولی چاره ای بس غمگین و عظیم ..توکل به خدا دوستم برام دعا کنید ممنونم
متاسفانه امکان وام نیست فعلا

فریبا یکشنبه 20 تیر 1395 ساعت 11:58 http://berketanhaiman.blogfa.com

ارزو می کنم همین روزها معجزه ای که منتظرش هستید اتفاق بیفته

ممنونم انشالله ....
مرسی از لطفتون

دل آرام یکشنبه 20 تیر 1395 ساعت 11:52

سوره واقعه بخون.
روزی رو زیاد می کنه راههای افزایش روزی رو دنبالش برو خدا خودش دریچه ای باز می کنه

ممنونم از پیشنهادت ..عزیز دلم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.