روزهای من که در گذر از ....

این روزها به سنجد خیلی فکر میکنم به ایندش  به روزهایی که قراره بیادد به کاری که دارم انجام میدم به تصمیمی که گرفتمو راسخ شدم توش به بغضی که تو گلومه به حقی که زندگی ازم گرفته به همه اینها فکر میکنم و بغضم رو میخورم لبخند میزنم ...درس میخونم ...

با سنجد میخندم ولی انگار تو فضام یک فضای مه الود من گیج گیجم ..

از تصمیم من چیزی نپرسین میگم به وقتش ..

خطر ناک نیست خطر ساز هست ...کلا زندگی خطره با خطر معنی پیدا میکنه ..

به خانوادم نگاه میکنم از اولشم من سر پردردسری داشتم ..تمام تصادف ها مال من بود . تمام زمین خوردن ها و......

کاش زندگی از اولش میگفت قراره روزهای سخت تا اخر همرات باشه کاش میشد این استر سها تموم بشه کاش میشد این روزهای سخت تموم بشه و من بتونم نجات پیدا کنم...

میدونم با زیر سوال بردن شرافتم خیلی راحت میتونم کارم رو انجام بدم ولی راضی نمیشم یعنی نمی تونم ...فایده ای هم نداره من عادت کردم عرق بریزم استرس رو تحمل کنم و بعد به مقصد برسم...

اینکه از زیر صفر شروع کنی خیلی سخته من دوبار تاالان تو زندگیم ریسک کردم اونم از زیر صفر یک بار مجرد بودم و یک بار وقتی از راهی کندم واومدم مشهد ....

بار اول جوون بودم و خوب خانواده خوا ناخواه همراه من بود اون موقع من خیلی زود پاگرفتم سر شش ماه تمام اعتبارات و... همه چیز اومد

بار دوم تا 6 ماه هنگ بودم و جنگیدم همه چیز نه عالی ولی خوب پیش رفت اما اینبار بار سوم هست ..نمیدونم کمرم خم میشه و میشکنه یا باز هم ....

میدونم خدا ی مهربون من هست میدونم کمکم میکنه میدونم خودش مثل همیشه دستم رو میگیره و میگه بیا اینم راه اینم کمک حالا بزن به جاده و من چقدر دوست دارم این جاده و این مسیر رو

برام دعا کنید تو این مسیر کم نیارم عاطفی ،روحی ، مالی و ....

سنجد مهربونم کاش میدونستی تمام اینها به خاطر توست ...شبها وقتی میگه مامان بغلم کن مامان بیا پیشم بخواب لبخند من نشون این هست که این وابستگی دوجانبه هست و سنجدم نیمتونه از مادری که گاه دعواش میکنه بگذره ....

حتی به خانوادم نمی تونم زنگ بزنم ...میترسم لو بدم چیکار میخوام بکنم .دارم در دهنم میبندم فقط کارهام انجام میدم ....شبها تاصبح بیدار خوابی و ....

به سلامتیم اهمیت میدم من باید سالم باشم تا از سنجدکم حمایت کنم

توکل به خدا دارم ..و از خدا مخیوام کرامت و معجزش رو نشونم بده خدای صدام رو میشنوی دیگه مگه نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدایا بشنو خواهش میکنم . خدای تمنای تو رودارم خدای مهربون من



بعدا نوشت

یکی من رو از برق بکشه یهو دارم تصمیمم رو سرعت میبخشم این اصلا خوب نیست ها .....

یهو به مدیر عامل میگم یهو چشمهاش گرد میشه میگه خانم سانیا میشه بری یک روز دیگه با هم حرف بزنیم ....و من دارم فک رمیکنم کجاش براش درد داشت ......مگه مهمه براش .......کجای قصه این مدیر وایستاده ......



نظرات 8 + ارسال نظر
علی امین زاده یکشنبه 27 تیر 1395 ساعت 08:34 http://www.pocket-encyclopedia.com

شما الان مسوولیت فرزندت رو داری. عین یه فرمانده که سربازاش رو برده ماموریت.

این فرمانده می تونه با احتیاط و گاهی هم محافظ کاری افرادش رو زنده برگردونه.

یا اینکه

این فرمانده می تونه قهرمان بازی در بیاره و کل افرادش رو به کشتن بده.

یه جهش کن به 20 سال دیگه. ببین اون موقع اگه ازت سوال بشه آیا با افتخار از این تصمیمت یاد می کنی یا نه؟

اره من مسئولیت فرزندم رو دارم و خو ب احتیاط ها رو هم در نظر میگیرم بارها به 20 سال دیگه رفتم ولی همین راه رو انتخا ب کردم .....

من متوجه نشدم.یعنی مجبوری همه داراییتو از دست بدی که از زیر صفر شروع کنی؟چون فکر نکنم تو الان زیر صفر باشی.ایشالا بر سختیا غلبه کنی.واقعا سخته بی تکیه گاه بودن

اره از زیر صفر شروع کنم ...خیلی زیر صفر برای داشتن سنجدکم

الی چهارشنبه 23 تیر 1395 ساعت 00:53 http://elhamsculptor.blogsky.com/

تصمیمات سریع بهتر جواب میدن

سریع و منطقی دیگه

هوپ... چهارشنبه 23 تیر 1395 ساعت 00:08 http://be-brave.blog.ir

ایشالا بهترین تصمیمو بگیری سانیا ولی با رعایت انتیاط و به شرط عقل... تصمیم احساسی ممنوع!

ممنونم عزیزم تمام تلاشم رو برا ی تصمیم بهتر دارم .تصمیمی که تنها تصمیم عقلی بوده تو این ماجرا

بهار سه‌شنبه 22 تیر 1395 ساعت 14:34

سلام سانیای عزیز
نگران شدم کمی
تومحکمی توقوی
هیچ شکی توش نیست اما...
یادت باشه ازدواج وبچه دارشدن عجله ای کاردستت داد دیگه سعی کن سنجیده تر وعاقلانه تر وباطمانینه تر تصمیم بگیری وباکسی که قبولش داری ومیدونی عاقله مشورت کن
تو خودت تنهانیستی سنجدهم هست پس لطفا مواظب باش

سلام عزیزم ..نگران نباش بین تمام راههای پرخطر . راه کم خطر ولی دردسر و پرریسک رو شروع کردم . عجله نمیکنم از سه سال پیش باید اینکار میکردم که خوب تا اینجا کشیده شد ...
چند نفر یمشورت کردم ترس داره ولی مه رتایید هم زدنشایدم از اجبار مهر تایید زدن ..من همه کار به خاطر سنجد میکنم....تمام این راهها برای سنجد هست

غریبه سه‌شنبه 22 تیر 1395 ساعت 14:03

سلام
میگن رازی که بین دو نفر باشد دیگه راز نیست
من هم وقتی زیر مشکلات کمرم تا می شه بعد با صبر و حوصله مشکلات را کنار می زنم
و زیر پا می گذارم و ازش رد می شم
احساس پیروزی اش خیلی حال می دهد
شما که ما شاالله پر انرژی هستی به قول همسرم شما اشتباهاتی زن خلق شده ای به اندازه ی ده تا مرد جربزه دارید
توکل به خدا کنید بعد سختی آسایش خواهد آمد

سلام . یعنی راز بین من و خدای من راز نیست؟ خیلی نمیخوام موضوع رو جنایی کنم . تا زمان تکمیل نشدن کارهام اونم واسه اینکه بتونم سروسامانی بدم فعلا مسکوت نگه داشتم ...
دوست دارم اینبار هم مشکلات رو زیر پا بذارم توکل به خدا ..
ممنون شما لطف دارین منتظر اون اسایشم

اذر سه‌شنبه 22 تیر 1395 ساعت 13:17 http://azar1394.blogfa.com

سانیا خدا همیشه به بنده اش کمک میکنه .حتما.
ولی تو هم مواظب باش .
بعد نوشتت منو متعجب کرد
مگه میخوایی چکار کنی

ممنونم .گفتم کهمیخوام از زیر صفر شروع کنم یک صفر مطلق تا بالا اومدن راه زیاده

دل آرام سه‌شنبه 22 تیر 1395 ساعت 11:56

ایشالا خیره

ممنون توکل به خدا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.