هیجانات صبحگاهی

من معتقدم روزهای هیجان دار خودشون ا زکله سحر اعلام میکنند که ما هستیم ..امروز منم اینجوریه

سه شنبه ها واقعا هلاک میشم از سر کا رمهد سنجد و بعد میایم خونه و جمع و جور میکنم میریم کلینیک و اونجا من به مریض میرسم و سنجد هم میپلکه و کلی حال میکنه ا زانجام معاینه دندون هاش پیش دندو نپزشکمون تا وزن و قد و تب و... پیش پزشک عمومی و... عملا سنجد خان هفته ای یک بار چک اپ میشه ..هرچ یبه بقیه میگم بذارین بیاد پی شخودم میگن برو به کارت برس یک روز میاد ما دوست داریم باهاش بازی کنیم ...

دیشب هم از این قاعده مستثنی نبودم و وقتی اومدیم خونه سنجد بعد شام خوردن شببخیر گفت و رفت خوابید و منم رفتم کنارش یک ساعتی خوابیدم و بعد بیدار شدم و به امورم رسیدم

امروز صبح ولی دیر بیدار شدم و بدو بدو داشتم ..تو مسیر اومدیم یهو انتها یاتوبان دیدم یک ماشین نگه داشت و سه نفر پیاده شدند ای دنبال هم بعدم تا دلتون بخواد بزن بزن اصلا صحنه خوش ایند و هیجان انگیزی نبودولی داشت تایم مارو میکشت من دیرم شده بود و این اقایون به ظاهر محترم ول کن نبودند بالاخره مردم جدا شون کردند فک رمیکنید دعوا سر چی بود سر 500 ت کرایه تاکسی کم مونده بود خودشون رو بکشند من نمیدونم واقعا چقدر ارزش داره چقدر ها......

با هزار مصیبت خودم رو رسوندم سرکوچه شرکت و یهو دیدم یک چیزی گروپ خورد تو سرم وای دنیا جلو چشم هام سیاه شد بله اقا محترمی داشتند میرفتند تو شرکتشون قدشون بلند بود بنده رو ندیدن و کیفشون رو اوردن بالا برند داخل من رد میشدم گروپ خورده تو ملاج من.....

قشنگ ستاره تو دور کلم جمع شده بود ....اومدم شرکت سرم درد میکرد تشنه بودم اب نبود...میخواستم گریه کنم....اب تو اب سرد کن حتی یک قطره هم نبود ...لیوانم برداشتم و با غرغر رفتم بالا اب بخورم تو اسانسور لیوان اب به دست میومدم و میخوردم و غ رمیزدم تا اینکه نگهداشت اومدم پیاده شم یهو مدیر محترم اومد داخل و منم هول کردم لیوان اب ریختم روش

اینقدر ترسیدم زبونم بند اومده بود ....میخواستم دیگه گریه کنم برگشته میگه هوا گرمه چه کار خوبی میدونم به خاطر ترس من گفت رنگ پریدم خیلی  بد بود حالا خدا خیر رساند..تا شب رو

نظرات 18 + ارسال نظر
مریم ( تداعی آزاد) یکشنبه 10 مرداد 1395 ساعت 20:55

آذر جان نه قربونت برم باور کن منظورم تو نبودی یه چیزی توی سرم بود نوک زبون بود اما جاری نمیشد فقط از کلمات کامنتت کمک گرفتم

اتفاقا منم نمیگم دعوا کنن که بعضی وقتا شما اعتراض کلامی میکنی طرف با مشت جواب میده اینجا دیگه چاره ای جز دفاع از خود نداری برا خودم پیش اومده یه جا پول منو یه عده ای رو خورده بودن بعد برای اینکه دهن مردای معترض رو ببندن یه غول رو گذاشته بودن طرف فقط زبون کتک رو بلد بود خب دست ما هم به جایی نرسید و پول ما با دو قلپ آب بالا کشیده شد قانون هم تره خورد نکرد برامون بدم نمیومد لااقل میتونستم دو تا بزنم تو گوشش

اخ اخ میزدی مریم تو گوشش حالت جا میومد

هوپ... جمعه 8 مرداد 1395 ساعت 13:48 http://be-brave.blog.ir

ای جانم ♡ سنجد چه شیطونی میکن تو کلینیک
قبول دارم، اکثر روزهای خوب یا هیجان انگیزی که توی ذهنمون موندن از صبح ماهیت خودشون رو نشون دادن!

قربون شما..اره انرژی وارد میکنند به ادم


وای میدونم اصلا روز خوبی نبوده ولی اتفاق آخری خیلی خنده دار بود.
میفهمم این روزا رو واسه خودمم پیش اومده انگار از آسمون میباره
چقدر اون لحظه ادم از مدیرش خجالت میکشه ولی خب اونا غریبه نیستن دیگه درک میکنن خخخخ

روز بدی نبود یکم زیادی هیجان داشت ...مدیرم دیگه میدونه من کلا تو فضام زیاد کار ی باهام نداره

سرخی خانم جمعه 8 مرداد 1395 ساعت 09:06 http://www.sorkhikhanoom.blogfa.com

سلام سانیا جان. اول اینکه ممنون که بهم رمزتون رو دادی و دوم اینکه واقعا از صمیم قلب خوشحالم که تصمیم گرفتی به همسرت برنگردی. متاسفانه آدمهایی که اعتیاد دارن کارهای خیلی عجیبی ازشون سر میزن و اینکه این اعتیاد یه مشکل خانوادگی هست که حتی خانوم های خانواده هم گرفتار هستن بیشتر من رو میترسند. میدونم که راه پر پیچ و خمی رو داری میری ولی مطمئن هستم که موفق میشی. از ته دل آرزو های بهترین ها رو برای خودت و پسرک نازت دارم

خدایشش مدیرت خیلی آدم همراهی ها

سلام عزیزم خواهش میکنم ..اره متاسفانه بحث اعتیاد خیلی جدیه درسته بسیاری جاها اهمیت نمیدن ولی خانمان سوز و برانداز هست
ممنونم عزیزم
مدیرم دسته گله باور کن با همه تندی هاش گاه ی مهربونترین ادم دنیا میشه

فروهر پنج‌شنبه 7 مرداد 1395 ساعت 13:20

دقت کردی هر سه تا پس اخیرت رو با "من معتقدم" آغاز کردی

اعتما دبنفسم رفته بالا ....
زیاد اعتقاد پیدا کردم انگاری رو نظرهام ..حالا بده یا خوب به نظرت

مداد پنج‌شنبه 7 مرداد 1395 ساعت 09:44 http://medadrangiam.blogfa.com

یه دنیا ممنون

من از تو ممنونم

آقای پدر چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 20:32 http://daddyon.blog.ir


خدا اخر عاقبت امروزتو به خیر کنه.
سانیا چقدر خوبه که اینقدر با انرژی درباره هرچیزی مینویسی. کلا یه جوری مینویسی و تعریف میکنی که ادم میفهمه تند تند نوشته شده و باید تند تند هم خونده بشه.

به خیر کرد اقای پدر...
خخخ کلا فکر کنم من هولم واسه همون تند مینویسم

اذر چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 17:35 http://azar1394.blogfa.com

مریم جون با من مخالفت کردی ؟بیام برات؟
ولی من باشم 500تومن رو میندازم جلوش وشان خودم رو حفظ میکنم واعتراض کلامی میکنم.جاهای مهمتر حق خودمو میگیرم.قتل مسئله کمی نیست .خیلی قاتلهای که کارشون عمدی نبوده پشیمونن و میگن کاش صبوری کرده بودن.پیامدهای خشونت تو جامعه رو باید در نظر گرفت

اره اذر بیا براش ببین باهات مخالفت کرد
میدون یحق گرفتن خوبه ولی گاه یتبعات بدی داره یک حق گرفتن ساده

مداد چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 16:05 http://medadrangiam.blogfa.com

راستی برای قلبت آنژیو لازم بودی، چه کردی؟ یعنی برای بهبودیت چه روشی استفاده کردی ؟
مادر من هم بیماری قلبی داره بگو استفاده کنیم

ببین من هنوز انژیو نکردم خوب بهترم از قبل ولی درد و گرفتگی دارم داروها یشیمیاییم کم کردم در کنارش دارو گیاه یزیاد دارم استفاده میکنم
ببین من عرق کیالک روزی دوبا رمیخورم .عناب
لیمو و سیر معجون درست کردم و چون فشارم میوفتاد یک معجون مقوی و خونساز هم در کنارش میخورم .جوانه ها رو کوبیدم و هر روز میخورم اب زیاد میخورم
از مصرف فلفل تند وهرچیزی که موجب ازارم میشه جلوگیری میکنم تا حد امکانم دارم روغن زیتون مصرف میکنم هنوز کامل خوب نشدم ولی بهترم باید برم مجدد تست

مداد چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 16:03 http://medadrangiam.blogfa.com

وااااای
به پا

خخخخ ترکوندم

نگین چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 15:05 http://poniya.blogsky.com/

خوش به حال سنجد خان دیگه - میره محل کار مادرش و کیف میکنه
--
مدیر
یه لحظه تصور کردم خودم همین کارو با مدیرمون بکنم چ شود

سنجد خوش بحالشه اینقد ربدو بدو میکنه ...
وای مدیر بیچارمون ....بهخاطر شرایطم گاهی خیلی تحملم داره میکنه
اصلا نگاهش رو نمیتونم فراموش کنم

مریم (تداعی آزاد) چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 14:27

به نظر من اصلا هم سطحی نیست و خنده هم نداره گاهی یکی پول زور میخواد یا میخوان حقتو بخورن وقتی شما اعتراض کنی از قبل نمیدونی که جوابت مشته وقتی مشت رو خوردی دو راه بیشتر نداری۱- مثل بز سرتو بندازی پایین بری ۲- از خودت دفاع کنی خب ظاهر این قضیه هم از بیرون به نظر وحشی بازی سر ۵۰۰ تومن پوله!!!. ۵۰۰ تومن پول نیست اما حس حقارت بعدش که یکی حقتو بالا کشید خیلی بده ضمن اینکه ثابت شده کوتاه اومدن در برابر آدمای پررو با هدف وارد درگیری نشدن باعث نمیشه چیزی به خیر بگذره بلکه باعث میشه اون آدم پررو تر و جری تر بشه و بره یه جای دیگه دعوا درست کنه جایی هم که حتی کسی باهاش دعوا نداره اول این یقه گیری کنه چون همه اینجوری تو ذهنشون حک شده که دعوا نکن قتل میشه!!!
من موافق دعوا نیستما ولی خالی بودن عوامل قانونی باعث میشه این اتفاقا زیاد بشه چه طور دارن ۷۰۰۰ نفر رو حقوق بدن به کاکل و مانتو زنها گیر بدن ولی نمیتونن این مواقع وارد عمل بشن؟ این طرز فکر به شدت از طرف حاکمیت داره تقویت میشه که اگه دیدید کسی خشنه شما سکوت کنید و برید چون قتل همینجوری اتفاق میوفته ولی خیلی خوب مشخصه که هدف از این تبلیغ اصلا کاهش قتل نیست بلکه کاملا روانشناسی شده مردم رو تبدیل به افراد تو سری خور و بی تفاوت میکنن به دوربین مخفی های خارجی دقت کن در این موارد که کسی حقشونو میخوره خیلیا واکنش خشن نشون میدن و این فقط مختص ما نیست
اما اینکه بگیم همینجوری قتل میشه به نظر من درست نیست

اینم یک دیدگاه هست و دیدگاهتون هم خیلی عالیه مریم جون ..البته ماجرای صبحی اینقدر بی فرهنگی توش بود اون اقای مسافر دررفت از تو ماشین ودوتا دیگه دویدند دنبالش و ریختند رو سرش ..
ولی قبول دارم که با این تفکر 500 ت چیزی نیست تو سری خور میشیم ..
کجایی نیستی مریم جون ؟ وبتم که تعطیل کردی و ....

تیلوتیلو چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 13:45 http://meslehichkass.blogsky.com/

اینقدر خندیدم که نگو
خب دختر چرا اب را ریختی روش؟

حواسم نبود که من اصلا تو فک ربودم با خودم هم غرغر میکردم ...

نوشی چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 13:19

وایییی سانیا مردم از خنندههه . عاشقتممممم آخه چرا آب رو ریختی رو مدیرررررر. یه دونه ای بخدااااا .

خخخ ..خوب چیکا رکنم من

اذر چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 12:05 http://azar1394.blogfa.com

سر پونصد تومن.واا .خوب همینجوری میشه که قتل الکی اتفاق میوفته دیگه.
کیفشو مگه چقد اورد بالا
مدیرو خنک کردی
شب ی خبری از خودت بزار

دقیقا انگار چیه سر این پول جوری میزدند که بیا و ببین ...
من اصلا نفهمیدم سرم رو بالا بردم دیدم یکیمثل نردبان دزدها بالا سرم دقیقا کیفش هم دستش ..قیافه منم دیدن یبودها...
مدیر عادت داره به گند زدن ها یمن
سعی میکنم

غریبه چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 12:05

سلام
آیه الکرسی واجب شد بخوان با یک صدقه
خب پول زور بعضی وقتا دعوا دارد
سنجد را می برای یک محیط پر از میکروب درسته حال می کنه
ولی احتمال مریضی هم دارد
میگن اشک زنها همیشه یک حربه است برای جلب توجه

سلام .من هر صبح با ایه الکرسی و صلوات و ذک را زخونه خارج میشم نمیدونم چرااینجور میشه باز هم
یکم هم میکروب لازمه سنجد چیههمش استریل ولی خوب محیط کلینیک چون خصوصی هست واقعا تمیزه ...
اشک زنها نمیدونم ولی من کمتر پیش میاد گیه کنم مگر واقعا دیگه درمانده بشم

بهشت چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 11:58

الهی .عزیزم.قمر در برج عقرب واقع شده بوده بد بیاری برات اتفاق افتاده.هه هه.من خندیدم ولی ازین بابت عذر میخوام.طفلکی عزیز من.ببخشید .من عذر خواهی میکنم به خاطر همه این اتفاقا.ولی حتما حکمتی توش بوده.ناراحت نشی ها.
سانیا جان بیا وبلاگم مطلب به نظر خودم جالبیه که کپی پیست کردم ولی اعمل نظر هم کرده ام تا قابل درک تر شود.

نه عزیزم به بدبیاری نگرفتم اتفاق پیش میاد ....اره لابد حکمت یداشته .البته بگم منم حواسم پرته دیگه ...نه ناراحت ینداره .من این روزها اونقدر درگر خودم هستم ناراحت این مسائل نمیشم خیالت راحت .
حتما میام عزیز دلم

دل آرام چهارشنبه 6 مرداد 1395 ساعت 10:12


بسی خندیدم.
قدش چه قدر بود مرده؟

باور کن دومتر میشد ها..من اخه خیلی هم ریز نیستم نمیدونم چه جوری اینجور کیفش خورد تو کله مبارکم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.