روز کله پاچه ای من

دیروز بعد اون جنگ با مدیر عامل رفتم بیرون کار داشتم و بعدم رفتیم سمت ونه . با سنجدک مریض داشتم ولی زنگ زدم کنسل کردم انرژی منفی داشتم دیگه مغزم نمیکشید بخوام مریض ببینم ...

اصلا ناراحتی با مدیر برام موندگار نبود ولی خوب خیلی به هم ریختم ...دوستم از مشهد اومده بودو پیش برادرش بود برادرش تنها تهران زندگی میکنه مثل اینکه چند وقتیه اومده تهران البته اینها رو من بعدا فهمیدم ...دیشب نمی دونستم

زنگ زد و احوال پرسی بعد گفت وقت شد میام میبینمت گفتم انشالله

بقیه شب رو مشغول درس و کارهام شدم .دیر وقت خوابییدم خوب طبیعی که ادم 3 تازه میره بخوابه و تو اون بازه کلی فکر و خیال کمیکنه 6 صبح نمی تونه بیدار شه ..صدای در رومیفهمیدم اما قدرت بیدار شدن نداشتم تا دیدم سنجد میگه مامان د رمیزنند و پرید ایفون رو باز کرد چقدر من بگم باز نکن نمیشه که این بچه گوش  نمیده ایفون رو برداشتم میگم کیه ؟میبینم دوستم هست که دیشب ادرس دادم در رو زدم با قیافه ژولی پولی دم در وایستادم میبینم دوستم و برادرش از پله ها دارن میان بالا واقعا قدرت تفک رنداشتم برم مرتب کنم قیافم رو اومد بالا خندید میگه ببخشید خواستیم سور پرایز بشی اماده شو بریم کله پاچه .میگم الان میگه اره دیگه گفتم نمیشه سنجد باید بره مهد سر کار برم ....

اومد تو اتاق گفت میخوام امروزمون متفاوت باشه پاشو . دیدم راست میگه حالا بزار امروز رو کم بخوابم .اماده شدم سنجدم که خوشحال براش هم باز ی اومده ..اماده شدیم ورفتیم کله پاچه بربدن زدیم و بعد سنجد بردیم گذاشتیم مهد ....هنوز وقت داشتم خوب اگه طبق روال هرروز بود یک ساعت باید توراه میشدم اما دوستم گفت ما می رسونیمت و بیا بریم پارک نتیجش این شد سه تا مشنگ رفتیم پارک قدم زدیم راه رفتیم حرف زدیم و دوستم وبرادرش من رو رسوندندو خودشون رفتند دنبال ادامه کارهای خودشون

واقعا امرو زانرژی دارم حیف که کم خوابیدم والان شدید خوابم میاد وگرنه انرژی خوبی دارم و البته خیلی تشنم با همه نوشابه ای که د رجوار کله پاچه عزیز خوردیم باز هم عطش دارم ..

این رسم دیوانگی  یا عاقلی هست نمیدونم .من امرو زمیدونستم اون دوتا دو غم بزرگ دارند کما بیش در جریان بودم اما سعی کردند شادم کنند سع یکردند این رو زرو شاد باشیم .....

خداای این غم رو از چشم همه بگیر خدای همه روزها یشاد روتجربه کنند.خدای من خدای مهربون من خودت عنایت یکن به بنده هات بنده هایی که چشم انتظار تواند این وسط عنایتی هم برمن بکن که عجیب محتاج عنایت تو هستم ...

بعدا نوشت :

اقا اصلا ک یگفته ادم 6 صبح بره کله پاچه بخوره من الان عصره از صبح هنوز درگیر همون کله هستم و عوارضش اقا خوابم میاد امروز حتی نتونستم خودم ور جمع و جو رکنم ...اصلا من شاک یام کی گفت کله بخورم اونم اینهمه

نظرات 8 + ارسال نظر
شیما پنج‌شنبه 14 مرداد 1395 ساعت 13:23

دو سه هفته ای هست که با وبلاگتون آشنا شدم و همش رو خوندم.خیلی فکرم رو درگیر کرده و برام خیلی خیلی جالبه با وجود اینکه زندگی بر شما نسبتا آسون نگذشته و هر دوره مشکلات خاصی داشتین ولی خوندن نوشته هاتون انرژی مثبتی به آدم میده چون شما همیشه امیدواری و به بزرگی خدا ایمان داری . از اینکه تجربیاتت رو با بقیه در میون میذاری ازت ممنونم .

ممتون از وقتی که میزاری و میخونی عزیزم .من با توکل به خدا انرزی میگیرم

غریبه چهارشنبه 13 مرداد 1395 ساعت 11:53

سلام
این که سورپریز نشد
شوک عصبی بود آخه ساعت شش کسی برای کله پاچه آدم را بیدار می کند !
سنجد را یگانه جوری حالی کن که الکی در را باز نکند
بعضی وقتا کار دست آدم می دهد

سلام اینم یک روش سورپرایز بوده اون هم به روش هموجوری دوستان...
اره واقعا هم شوک عصبی شد تا شب همش قاطی بودم...
بهش تذکر دادم ولی کوگوش شنوا.خوشبختانه فقط در پایین رو میتونه باز کنه وگرنه به فنا داده بود مارو

علی امین زاده چهارشنبه 13 مرداد 1395 ساعت 07:36 http://www.pocket-encyclopedia.com

ای عاشقان... ای عاشقان...
http://www.hamsadehha.blogsky.com/1395/05/10/post-390

علی امین زاده چهارشنبه 13 مرداد 1395 ساعت 07:35 http://www.pocket-encyclopedia.com

آخی. امیدوارم این مهمانان گرامی رحمت باشند نه زحمت.

خوشبختانه رحمت بودندبندگان خدا زحمت ینداشتند فقط مارو با خودشون گردش تفریح میبردند

فروهر سه‌شنبه 12 مرداد 1395 ساعت 18:36

برای دعای خوب اخر پستت منشکرم...اینروزها خیلی بهش احتیاج داشتم.خوب نبودم

قربونت عزیزم انشالله که همه چیز درست میشه به قول و قوه الهی نگران هیچ چیز نباش

علی سه‌شنبه 12 مرداد 1395 ساعت 14:41

سلام ....
بعضی از ادم ها به وسعت بی انتهایی نامردن گویا نامردی در خونشان جاریه مزد و زن نداره کسی که از تمام وجودت واسش مایه می ذاری و تمام امید و رویاهات رو باهاش می سازی چقدر سنگدل و بی احساس همه رو نقش بر اب می کنه :( چقدر خسته ام .کاش می شد از قطار زندگی خارج شد
اگه رمزی می نویسم به خاطر اینه که بعضی از دوستان نمی تونن تحمل کنن
و نمی خوام کسی رو ناراحت کنم

سلام بله متاسفانه این موضوع دیگه مرد و زن نمیشناسه ...
ولی ناامیدی اصلا خوب نیست..
میشه گفت ناراحتی دوستان برای شماست نه برای اینکه نخونند دیگه

اعظم46 سه‌شنبه 12 مرداد 1395 ساعت 13:02

سونیا جان خیلی خوبه روابط اجتماعی ت خیلی خوبه با اینکه غریبی ولی دوستان زیادی داری اونم از نوع دلسوزش

عزیزم سانیا هستم د رخدمتتون ....اره من روابط اجتماعیم خیلی بالاست ا زبچگی اینطوری بودم . همه دوستام هم اینقدر خوب نیستند ها . ولی توشون خوب هم پیدا میشه شدید

اذر سه‌شنبه 12 مرداد 1395 ساعت 12:47 http://azar1394.blogfa.com

ایول کله نوش جان
دوستای خوبی داری
شاد باش گلم

اره ایول داره ولی تا شب دارم از خواب کرختی و خون جیگری حالم بد میشه
خیلی با حال بود کارشون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.