بغض سنگین من

گفتم بغض دارم بغض سنگین خیلی سنگین....

حالا تو این مشکلاتو بغض همیشه هم دارم حلاجی میکنم خودم رو راههای زندگی رو ......

من ادم مغروری هستم قبول دارم اذعان دارم و بارها این غرور باعث شده که اسیب ببینم ولی چه کنم این هم خصوصیت بد من هست 

با یکی از دوستان حرف میزدم یهو گفت من پشیمونم از جداییم و کاش صبر می کردم ..با این حرفش پرت شدم به گذشته گفتم یعنی منم پشیمون میشم ؟ یعنی صبر نکردم .بعد قطع کردن تلفن دیگه فکرم کار نمیکرد ....مشغول درس خوندن بودم کاغذها ورق میخورد و هیچی 

تو همون فکر خوابیدم ..... با صدای جیغ خودم بیدار شدم اینقدر صدای جیغ زیاد بود سنجد تو اتاق دیگه پریده بود و گریه میکرد  اب بهش دادم و ارومش کردم 

اومدم تواتاق میخواستم بخوابم با خودم فکر کردم من از چی جیغ کشیدم کاملا گیج بودم یهو یادم اومد من خواب دیده بودم شاید خواب نه واقعیت زندگیم رو شبی از زندگی مشترک تلخ رو شبی که تو 6 ماهگی سنجد من گریه ها میکردم و میگفتم من دارم تصمیم به رفتن میگیرم اینقدر مرد باش نذار برم.حفظ کن زندگیت رو و اون بیخیال نصف شب میرفت بیرون دم در وایستاد برگشت و گفت سانیا تهدید نکن جایی نداری بری ........

گفتم خدا رو که دارک آسمون خدارو که دارم چرا فکر میکنی خریدی من رومن هم جایی ندارم .گفت هیچ کس نگهت نمیداره ......

اره من التماس میکردم که فقط 10 % شرایط رو عوض کن . خوب باش بذار من نرم.چون تو این وضعیت موندن خیانت به من و پسرم ولی کوگوش شنوا 

خدایا مگه میشد صبر با همچین کسی صبر تا کجا میخواست من رو بکشه .......

با بغض خوابیدم من راهی جزهمین راه نداشتم جدایی...

خدا یا امروز داری میبین من معجزهها از تو دیدم من کرامت ها دیدم و شکر گذارش هستم ممنونم به خاطر همه لطف هایی که در حقم کردی ولی خدای میبین ی همچنان دست نیاز به سوی تودارم

خدایا کمک کن دارم کم میارم توکل به تو دارمو هنوز راهی باز نشده خدایا نجاتم بده خواهش میکنم  

نظرات 3 + ارسال نظر
طلا یکشنبه 19 دی 1395 ساعت 00:06 http://tala1358.blogfa.com

عزیزم امیدوارم هرچی خیرته پیش بیاد اصلابه غیرقانونی رفتن فک نکن نه خودت ونه سنجد توانشو ندارین شک نکن

نه به غیر قانونی فکر نمیکنم ...من توانش ندارم و از اون مهم تر اینکه اینکاررو تو ترکیه میتونستم انجام بدم و خوب انجام ندادم چون عواقش رو میدونم چیه

طلا جمعه 17 دی 1395 ساعت 22:37 http:// tala1358.blogfa.com

مطمعن باش اوضاع بهترمیشه...
فقط دیگه بی گداربه آب نزن مگه پناهنده شدن به این راحتیاس خیلیارو شنیدم که بی برنامه ریزی رفتن و افسرده شدن وکلی مشکلات...
زبانتو قوی کن رزومه تو قوی کن وبرای تحصیل برو خیلیا رفتن وراضین یکیش داداشم
مواظب خودتو سنجدت باش

پناهنده شدن که میدون شرایطش خوب نیست اونم کمپ و... مشکلات زیاد ولی گاه یقاطی یکنم ..با این همه فشار
باید تلاشم رو بکنم خیلی تلاش

غریبه جمعه 17 دی 1395 ساعت 20:47

سلام
فشار عصبی رویت هست به خاطر آن دچار کابوس می شوی
اما شما یک زن قویی هستید یک ابر زن که بار این همه مشکلات را به دوش می کشد کار می کند درس می خواند از فرزندش نگه داری می کند میهمانی می رود میهمانی می دهد
خب شرایط زندگی او دوستت با شما شاید فرق داشته و جدایی آنها شاید مبنای علمی نداشته به خاطر اینست که پشیمان شده است
ولی در زندگی شما یک خلا عاطفی وجود دارد مردی که زنش را رها کرده و پیگیر سرنوشت او و فرزندش نیست و اگه پیامی هم می دهد فقط تهدید می کند بدرد زندگی نمی خورد که به خاطرش آدم بغض کند
ولی تعجب من در اینست که چرا برای طلاق اقدام نکرده و یا اینقدر طولانی شده است
شما اگر جدا شده بودید مطمئنا تا کنون با چشم باز تر ازدواج کرده بودید و این خلاء عاطفی را نداشتید
خداوند ان شاالله کمکت کند تا از این حالت بلاتکلیفی نجات پیدا کنی

سلام . اره فشار عصبی زیاد .گاه یتلنگر اینجوری هم میخوره که دیگه بدتر به هم میریزم امیدوارم خداوند خودش کمک کنه .
اون به درد زندگی نمیخوره و فقط باید به همون گذشته سپرده شود ...اون هم کم کم اقدام میکند امید دارم حذف بشه زودتر

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.