حس یک مرد چی میتونه باشه .............

یک زمان روزانه نویسی میکردم و در کنارش مطالب جالب یا اتفاقات جالب رو مینوشتم الان دیگه وقت روزانه نویسی ندارم و خوب میخوام هر از گاهی یک سری موضوع جالب و قابل توجه پیش میاد بنویسم ...ممکنه از محل کارم دوستان یا کلینیک که باز هم میشه محل کار بنویسم ...فقط قبلش میگم من هیچ قضاوتی راجع به ادمهای موضوع نوشتنم نمیکنم

ماجرای این دفعه راجع به یک مریض کلینیک هست

حدود سه ماه پیش اقایی اومد کلینیک که مشکلات زیادی داشت اضافه وزن،کبد چرب و..... اسمش رو میزارم امید اقا امید ما حسابی درب و داغون بود از جلسه اول که درمان شروع شد دستورات غذایی دادم و.... هفته بعد اومد گفت خیلی بهترم و این روند ادامه پیدا کرد. یک بار تو جلسات درمان گفت من مشکل جنسی دارم و متاسفانه ناتوانم منم گفتم خوب طبیعی به خاطر داروهای شیمیایی و عارضه قلبی این مشکل رو داری  کم کم خوب میشی امید گفت همسرم برای این موضوع طلاق گرفته ولی کسی از خانواده هامون خبرنداره و من و همسرم شدیم دوتا همخونه .حقیقت باورم نشد گفتم بقیش رو داره یک چیز میپرونه اخرین هفته اسفند اومد داروهاش گرفت ورفت قبل رفتن گفت از چه تاریخی میاین کلینیک گفتم دوهفته عید رو تعطیلیم بعدش در خدمتتونیم .

یک شنبه حسابی سرم شلوغ بود مریض ها تو نوبت تمام شدن بود که منشی گفت امید و خانمش نفراخر وقت دارند بعدم تموم خوب میدونستم کار نیم ساعت طول میکشه اخرین مریض رفت امید و همسرش و دخترش اومدن داخل معرفی شدیم و درمان امید رو شروع کردم وقتی رو تخت بود همسرش مقابل من رو صندلی نشست و گفت امید حالش بهتره از وقتی میاد پیشتون لبخند زدم و گفتم منم دوست دارم مریض هام خوب بشند .همسرش شروع کرد به حرف طدن اط یک جایی به بعد حس میکردم اینقدر مردمک چشمم گشاد شده الان منفجر میشه.

حرفهای همسر امید که اینجا میگم سمانه :شروعش این بود من ناراحتی اعصاب دارم دیگه امید رو دوست ندارم با دوست پسرم مشکل دارم دوست پسرم من رو دوست نداره فقط برار ابطه جنسی با من . خانم دکتر من نیاز دارم امید نمیتونه من جدا شدم از امید که بتونم رابطه رو راحت داشته باشم .اما الان دوست پسرم من رواذیت میکنه .اینجا نگاهی به دخترش انداختم که تبلت دستش بود و سرش پایین بازی میکرد امیدی که روی تخت بود و اشک از چشمهاش اروم اروم روان بود سنجد رو صدا زدم و گفتم بیا دوستت ببر بیرون بازی کنید ..سنجد اومد دست دخترش روگرفت و رفت  تحمل اینکه دختری از این موارد مادرش بشنوه رو نداشتم گفتم ادامه بده عزیزم .ادامه داد همین چهارشنبه شب دوست پسرم مجید اومده خونمون امید هم بود بعد شب بعد از رابطه من رو ول کرده رفته یعنی دوستم نداره من عرق سرد پشتم مینشست من هنگ بودم اب دهنم قورت دادم ...

من به عنوان درمانگر توان اینکه سرزنش کنم ندارم حق هم ندارم من در شرایطش نیستم ...نگاهش کردم و گفتم چه کمکی از من برمیاد گفت میخوام خوب شم ...میخوام مجید از زندگیم بره بیرون ولی مرد دیگه هم حوصله ندارم امید هم توان جنسی نداره چیکار کنم

گفتم مشکلت ارتباط با روح و روان داره باید حتما بری پیش روان درمان یا روانپزشک که البته پیشنهادم روانشناس هست که تو کلینیک داریم .وقتی تحت نظر هردو ما باشی انشالله درمان میشی ولی خودتم باید بخواهی

امید کارش تموم شد نشست روبروم حالا من  بودم و زن و شوهری که داشتند غرق میشدند و بچه ای که بیرون نشسته بود نمیدونم چی شد سرم رو پایین انداختمو گفتم دختری که بیرون نشسته دخترشماهاست گفتن اره قبلا مشکلاتمون کمتر بود .گفتم خوب الانم میشه کاهش داد فقط بخواهید به خانم گفتم اینکه یک مرد دیگه بیاد و تحقیرت کنه اصلا خوب نیست دنبال این باش کی بزرگت میکنه و عزت میده برای مشکلات جنسی همسرت راه درمان هست لاغر بشه خواه ناخواه بخشی ازمشکلاتش حل میشه الان 13 کیلو کم کرده ادامه بده تا 30 کیلو کم کنه یکم از چربی قلبش کم بشه عارضه کاهش پیدا میکنه داروی افزایش توان هم میدم بهتون ارامبخش های گیاهی و.... ولی خودتون بخواهید قول دادن خودشون بخوان وقت های مشاوره رو بیان و با هم دیگه زمان درمانشون رو هم بیان اونها رفتند از من موند تنی خسته و داغون دست سنجد رو گرفتم و سه روزه این تو سرم میپیچه امید خونه بود بعد رابطه مجید من رو ول کرد..............................

حس امید چی بود اون موقع چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نه قضاوت کردم نه چیزی من فقط سکوت کردم ..

نظرات 15 + ارسال نظر
اذر چهارشنبه 6 اردیبهشت 1396 ساعت 09:51 http://azar1394.blogfa.com

عجب ماجرایی
واقعا نمیدونم چی بگم

اعصاب منم خورد شدید از این ماجرا

اعظم 46 چهارشنبه 6 اردیبهشت 1396 ساعت 08:41

مرتب در حال چک کردن ایمیلم

ببخشید ماموریت بودم ..

اعظم 46 یکشنبه 3 اردیبهشت 1396 ساعت 11:15

ممنون منتظر راهنمای های شما در خصوص فشار خون هستم لطفا ایمیل کنید

چشم عزیزم . امروز براتون سعی میکنم بزنم

اعظم 46 شنبه 2 اردیبهشت 1396 ساعت 14:19

سلام عزیزم براتون تو ایمیلتون میفرستم اگه ایراد نداره؟

سلام ممنون از زحماتت برام ایمیل کنید خوشحالم می شم

جایی هستم به سیستم خونه دسترسی ندارم ایمیلم رو چک کنم
ولی مجددا ایمیلم رو ارسال می کنم

سلام عزیزم باشه من درخدمتم اکی شد بگین که براتون بفرستم

زیبا شنبه 2 اردیبهشت 1396 ساعت 14:17 http://roozmaregi40.persianblog.ir/

واقعا خیلی غم انگیز بود سانیا جان. خدا بهشون کمک کنه.
راستی یک سئوال داشتم. برای لاغر کردن باید چکار کرد؟ من خیلی درگیر لاغر کردن و این حرفام۰ حدود ۸ کیلو اضافه وزن دارم که هرکاری میکنم نمیاد پایین

بله خیلی غم انگیزه . عزیزم میام تو وبلاگت برات میزارم

مه سو پنج‌شنبه 31 فروردین 1396 ساعت 13:29

واقعا درک کردن اینجور موارد سخته...منم تقریبا یه همچین چیزی رو از کسی دیگه شنیدم....البته جای زن و شوهر عوض شده بود آقاهه دوس دختراشو میاورد خونه جلو دو تا دختراش...
فقط برام سواله گناه اون بچه چیه این وسط باید این موارد رو ببینه؟!!!!!

بله متاسفانه اینجور بچه ها اسیب میبینند و بس

اعظم 46 پنج‌شنبه 31 فروردین 1396 ساعت 10:23

سلام پزشکا میگن فشار خون درمان نداره ومدام باید قرص بخوری
واقعا درمان قطعی داره خودم حدود 6ماهه گوشت قرمز چربی نمک مگه نمک دریا اونم کم نمی خورم اگه در طب سنتی درمان قطعی داره کجا برم چکار کنم

پیشنهاد دیگه ای دارید

سلام عزیزم براتون تو ایمیلتون میفرستم اگه ایراد نداره؟

الی چهارشنبه 30 فروردین 1396 ساعت 10:03 http://elhamsculptor.blogsky.com/

انگار همه چیز عوض شده آدمها هم عوضی شدن
منم نمیخوام قضاوت کنم اما
...
هر کی به نوعی عوض شده نمیگم عوضی اما اینا زیادی عوض شدن
سمانه
امید
مجید و...

عوض شدن بد شدن . بی مسئولیت و بی تعهد نمیدونم چی بگم

اعظم 46 چهارشنبه 30 فروردین 1396 ساعت 00:04

خانم دکتر فشار خون حدود13تا 15 درمان قطعی داره

روزه گرفتن برا افراد فشار خونی خوبه یا بد

ممنون از پاسخت

اره عزیزم این میزان درمان داره با یکسری رژیم ومراعات 6 ماهه . نه روزه گرفتن خوب نیست برای فشار خون چون با بالارفت ن غلظت خون فشار میره بالا باید مایعات مصرف کنند باز هم یک پزشک ببینه بهتره

اعظم 46 سه‌شنبه 29 فروردین 1396 ساعت 22:09

طلا سه‌شنبه 29 فروردین 1396 ساعت 21:56

سلام سانیاجان
واااای خیلی متاثرشدم
دلم برای دخترشون سوخت
ایشالاباکمک اول خدادوم شماحل بشه مشکلشون

سلام عزیزم منم امید به خدا دارم ..خدابه اون بچه رحم کنه واقعا

موج سه‌شنبه 29 فروردین 1396 ساعت 16:04 http://delnevashtehae1moj.mihanblog.com

چه ماجرای وحشتناکی

خیلی دیگه از وحشتناک گذشته . امیدوارم اینده اون بچه متاثر نشه از این موضوع

لنا سه‌شنبه 29 فروردین 1396 ساعت 14:03

سلام. مدتهاست خاموش میخونمتون. البته یکی دوبار جهت همدردی کامنت دادم منتهی اغلب ساکتم. نه اینجا بلکه اکثر وبلاگها. نمی تونم راجب زندگی کسی نظری بدم اون هم ندیده نشناخته. بگذریم .این پستتون برای من همونقدر دردناک بود که وقتی میشنوم مردی به زنش خیانت کرده یا در رابطه دیگه قرار گرفته. قطعا برای امید بسیار دردناکه این موضوع. اگه ایشون درمان هم بشن هرگز این زجرها این تحقیر شدن ها این خاطرات کم رنگ نخواهد شد براشون. این همه زن و دختر هستند که ازدواج نکردن و نیاز جنسی هم دارن آیا همه وارد رابطه با دیگری شدن اون هم برای مسائل جنسی؟ اگه اون خانم فقطططططططط به دلیل نیاز جنسی با مجید رابطه برقرار کرده پس دیگه توقع محبت نباید داشته باشه ازش! اگر محبت میخواد پس باید به امید کمک منه تا درمان شه

سلام .ممنون که از خاموشی بیرون اومدین .منم مششکلم همین هست ترجیح میدم همسرش بستری بیمارستان بشه ....این کمال خودخواهیه

نیلو سه‌شنبه 29 فروردین 1396 ساعت 12:39

وای . منم نمی تونم تصورش رو کنم
به نظر من امید هم عادی نیست

نه هیچی عادی نیست اخه

محمد سه‌شنبه 29 فروردین 1396 ساعت 11:34

سلام اتیشم زذی با نوشتت . حرفی ندارم . بعضی موقعها مرگ بزرگترین پاداش خداست

سلام خودم هم تحت تاثیر قرار گرفتم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.