خسته ام از همه ناملایمت ها

 

مشغله ذهنی من اونقدر زیاد شده که گاهی فکر میکنم دارم غرق میشم هرروز بیشتر از دیروزو امید دارم یک روز این شرایط بهتر بشه هرچند خداروشکر میکنم برای اینکه همیشه حمایتم کرده برای تمام لطفهایی که در حقم کرده و میکنه

خدایی که همیشه هوام رو داشته و داره خدای مهربون من شکر میکنم به خاطر تمام الطافی که بهم داشتی و داری

از ماموریت یک روزه هفته پیش که پدرم رو دراورد بگذریم به تعطیلات خسته کننده منمیرسیم که همش  بدو بدو بودم و بعدم جمعه پر از کار من که تبدیل شد به افزایش حساسیت و الان بنده صدای یک خروس رو دارم اینقدر اوضاعم وخیمه یعنی ها ...

شنبه هم اومدم سرکار و شاد و خوشحال

البته من کلا باید جیغ بزنم از دست نظام بانکداری بگیر برو تا....

سالهای قبل که چک داشتم و به دلایلی جناب راهی باعث برگشت اونها شد من رفتم و اون حساب رو بستم مشکل رو حل کردم و تمام حالا استعلام گرفتم هنوز سرجاشون هستند جالب اینجاست من 2 سال پیش استعلام گرفتم نبود اسم چک ها الان مجدد هست میخوام سرم بکوبم به دیوار یکی بگه چیکار باید بکنم ... اونم وقتی من لاشه چک رو هم دادم بانک و الان نمیدونم اینها از کجا اومده واقعا توان ندارم برم دنبالش مشهد و... برم اون ادمها پیدا کنم بگم بیاین رضایت بدین جلو حساب من باز بشه اخه خدایا من چه کنم الان کم کاری اون کارمند بی خاصیت بانک رو که معلوم نیست چک من کوبیده سر قبرش و حالا بعد 5 سال یهو میاد تو استعلام من چیکارش کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من حق دارم عصبانی باشم حق دارم از زمین و زمان بنالم حق دارم جیغ بزنم خدایا سپردم بهت من دیگه توان ندارم واقعا توان ندارم کل کل کنم باهیچ کس

من ادم پرتوقعی نیستم خوب و در مقابل دوستانی که بهم لطف داشتند و لطف دارند همیشه ممنونشونم .معتقدم که دوستان خوبی دارم واقعا هم اینجوریه خیلی از دوستانم تو شرایط مختلف حسابی حمایتم کردند و نذاشتند اذیت بشم در خیلی مراحل . از دوستانی که تو مشهد برا نگه داری سنجد کمکم کردند و خیلی کمک های دیگه که هرگز یادم نمیره و دوستانی که تو تهران همیشه کمک حالم بودند از راهنمایی های روحی روانی و...واقعا ممنونشونم و نمیدونم چه جور تشکر کنم از این دوستان که لااقل ذرهای از لطفشون ر وجبران کنم .

اما خوب من درگیر دوستی هستم که رفت و امد خانوادگی دارم باهاشون این دوست عزیز و رفیق شفیق بنده لطف در حق من داشته و خوب منم همیشه جبران کردم لطف هاش رو میدونید اصلا نمیخوام بحث بده بستون رو بکشم وسط نه . خودم تو این وادی نیستم ولی متاسفانه دوستم هست ...نمی دونم شاید خوبی های زیادی که در حق دیگران کرده و بی پاسخ بوده حالا به جایی رسونده که کارهای خودش رو یادش نمیره

درهرحال من مراوده ام با این دوستم زیاد هست و خوب این مراوده رو واقعا دوست دارم ولی رفتارهاش دیگه داره ازارم میده من دوست دارم کمکش کنم ولی نه اینکه در حین کمک کردن این ادم بخواد بزنه توسرم وحتی لطف من رو اینقدر نادیده بگیره که به من بدو بیراه بگه .باور کنید دقیقا همین ها بدو بیراه ....

چند نمونه مثال میزنم شما بگید من چه کنم .اول اینکه خوبیهای دوستم رو بگم چون نباید بی انصافی کرد .من واسه ماموریتم روش حساب کردم و بچم رو بردم اونجا البته بهش گفتم لطفا صبح بفرست بره مهدکودک که خودش نفرستاده بود و سنجد مونده بود خونه ...خوب درماجرای برگشت من از ترکیه هم کمکم کرد خیلی زیاد منکر نیستم

بچه کوچیک داره همیشه بچش رو میزاره خونه مادرشوهر و خوب هروقت مادر شوهر خسته میشه یا خودش عروس بازیش گل میکنه رومن حساب میکنه منم دوستش دارم و مثل بچه خودم هست البته خوب اینها با شرط اینکه من خونه باشم یا روز تعطیل از نظر من اشکالی نداره قدم اون بچه رو چشم من. بعد از تعطیلات عید مادرشوهرش مسافرت بود و خوب ایشون کلاس دانشگاه داشت زنگ زد به من که مرخصی بگیر و بچه من رو نگه دار .منم گفتم عزیزم من واقعا نمیتونم اینکارو بکنم خونه خاله من نیست که من هرروز مرخصی بگیرم .اونم درست هفته ای که تازه کار شروع شده ولی اصرار که به من ربط نداره ااخرش گفتم میارم شرکت بچه رو . جالب اینجا بود فرمودند نه اونجور بچم اذیت میشه بیاد شرکت باهات . توبمون خونه . من بینوا اون رو زیک کار اداری داشتم سنجد رو 6 صبح از خواب بیدار کردم 7 صبح ماموریت شرکت رو انجام دادم ولی خوب شرکت بهم اجازه داده بود تا 12 پیگیر این ماموریت باشم و من تو فاصله باقی مونده رفتم خونه دوستم و منتظر شدم بچش از خواب بیدار بشه .بعد صبحانه دادم حاضرش کردم و ظهر بردم شرکت و عصر اومدن از شرکت بچه رو بردند ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ناگفته نمونه سنجد بینوا رفت مهد کودک ..

چون دانشجو هست من همیشه سعی میکنم کارهای تایپ و ترجمه رو براش انجام بدم و اماده سازی پاور پوینت رو که هزینه اضافه نکنه چون میدونم شرایط مالی همسرش اصلا خوب نیست و الان نمی تونه واسش هزینه زیادی بکنه اما خوب متاسفانه دوستم گاها فشارهای زیادی برا این موضوعات رو من میاره درسته من گفتم کمکت میکنم ولی بهه نظر شما 260 صفحه ترجمه و تایپ واقعا منطقیه !!!!!!! من تو همه روزها کمکش کردم این مورد رو هم انجام دادم حتی با خودم اوردم سرکار و اینها رو انجام دادم و تمام و کمال تحویلش دادم روز جمعه واقعا حالم بد بود نه توان داشتم کار کنم نه حرف بزنم عصرش بخصوص زنگ زد که میام پاور پوینت اماده کن . گفتم باشه فردا شب من واقعا مریضم نا ندارم ..شنبه که اومدم سرکار سرم شلوغ بود . زنگ زد گفتم بعد ساعت کاری میرم خونه زنگ میزنم بیا . که کار پیش اومد و مدیر مون من رو تا ساعت هفت و نیم نگه داشت سرکار جالب اینجاست دوستم زنگ زد که بدقول بی معرفت تو چرا زود نمیری خونه کلا تو کار پیچوندن هستی ولی کورخوندی باید انجام بدی !!!!!!!! گفتم من مجبورم بمونم تموم شد کارم زنگ میزنم بیا خونه ما

دیشب رسیدم خونه واقعا نا نداشتم سنجد بینوا هم مثل من چیزی دادم خورد ودوستم اومد خونه ما از در که وارد شد بد وبیراه گفت که خدا ذلیلت کنه خدا مرگت بده که کار من بمونه واقعا ناراحت شدم من حتی به بچم نتونسته بودم شام بدم اونوقت اینها رو باید بشنوم .و جالب اینجا که شوهر و بچش خونه مادرشوهرش بودند . اومد کارش انجام بدیم بعد وسطش شوهرش زنگ زد ماشین بیار بچه خوابش میاد ما بریم خونه تو هروقت اومدی بیا .... قبلش هم کلی سنجد رو دعوا کرد که سرصدا نکن حوصله ندارم.اون که رفت منم سنجد رو خوابوندم .اومدم کارش انجام بدم دیدم تا خودش نباشه نمیتونم چون باید با نظر خودش پاور پوینت کار میکردم ..نشستم به درس خوندن خودم که اخرهفته امتحان دارم بهش هم زنگ زدم زودتر بیا که من نمیتونم تا نباشی کارت انجام بدم رفت و برگشتش 3 ساعت طول کشید دیروقت برگشت یعنی زمانی که من درسم تمام شده بود و واقعا تایم خواب بود .اومد باز مدعی و جالب اینجا که فهمیدم 20 صفحه رو نداده واسه ترجمه که انجام بدم من بینوا نشستم ترجمه کردم و تایپ همزمان خودشم ترجمه کرد یک بخشی رو من گذاشتم تو پاور پوینت جالب اینجاست تو تمام اینها به من میگفت تو از قصد بد تایپ کردی که من کارم طول بکش هدفت اینه من فردا نرسم به کلاسم و......چند بار بغض گلوم رو گرفت جالب اینجا بود بهم میگفت نمیذارم به هدفت برسی که من بیوفتم .میگم بابا یه من چه تو تایپ تکثیری هم میدی  بعد باید ویرایش کنی زحمت ندادی به خودت فایل رو نگاه کنی حتی !!!! البته حرفاش کاملا جدی هست ها دقیقا با لحن بد و جدی و بدو بیراه ..... و اینجوری بود که من 7 صبح امروز کار کردم تحویل خانم دادم رفت به دانشگاهش برسه و من خسته و کوفته اومدم سرکار . صبح سنجد گفت چرا دیشب شما دوتا اینقدر من رو دعوا کردید من فقط داشتم با ماشینم بازی میکردم ..دیدم بچه راست میگه گفتم مامان جان تو خونه زیادی نباید سرصدا کرد میبرم پارک با اون ماشینت بازی کن عملا پیچوندمش . ولی خودم ناراحت شدم .این شمه ای از کارهای این دوستم هست موارد زیاد که بخوام بگم .نمیگم در حق من لطف نداشته چرا داشته ولی توقعش بالاهست خیلی بالا .میدونم اولین بار که بگم من تایپ هات انجام نمیدم زنگ میزنه میشوره من رو میزاره کنار . من به شوخی هفته پیش گفتم سنجد رو هرهفته که میرم ماهشر باید بزارم پیشت خیلی رک گفت رو من حساب نکن .دحالی سنجد بزرگ هست و فقط یکی باشه بفرسته مهد من خودم بعدش میتونم برگردونمش خونه و بمونه تا بیام ..

اگر این حرف رو من بهش میزدم میدونم خون به پا میکرد ..............

کاش یکم منطق داشت .متاسفانه با تصمیمات عجولانه اش که فکر هم میکنه عقل کل هست با شوهرش سرمایه به فنا دادن و الان حسابی مشکل دار شدند . هرچی به شوهرش هم میگم انگار نه انگار که افتادن تو سرازیری .

چندین بار پیشنهاد کار مشارکتی بهم داده که من یک بارم باهاش اینکاررو کردم والبته چیزی نداشت و کلا تو تهم هست بازار کار الان این نیست که بتونی با فکر های ابتدایی و نپخته به نتیجه برسی و گاهی من اصلا گوش نمیدم که چی میگه

چند بار گفته اره تو که درامد انچنانی نداری بیا ببین دوست من با تدریس خصوصی چقدر درامد داره .میگم بابا جان اون بدبختی هم الان تدریس خصوصی میکنه ساعتی 70-100 اون کلی زحمت کشیده الان اینجوریه من ناشناخته که اینطور نیستم بعدم هرکسی را بهر کاری ساختند .از نظر اون همه کار پول توش هست که البته من معتقم هست ولی نه اینکه بخواهی فقط واسه سیم کارت فعال کردن خطی 2 ماه طرف رو معطل کنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟بعدم بگی تقصیر تو بود کارمون نگرفت

الانم گیر داده برنامه نویس پیدا کن من طرح بدم اپلیکیشن بنویسه میگم بابا جان اونی برنامه نویس با 100 ت که نمیاد سورس برنامه بهت بده یا باید هزینه کنی و بعد هم فکر نکن با دوتا برنامه و طرح خودت برنامه نویس میشی .مدعی که پارک علم و فن اوری به من رایگان هزینه میده . در حالی من چند تا طرح ثبت داروو وو.... دارم که طی باند و باند بازی جامعه ما مسکوت مونده منم ترجیح دادم به پول زیاد فکر نکنم وهمون دونه ای و بسته ای خودم بدون برند بفروشم بهتره تا اینکه گیر یک عده بیوفتم کلاهم رو هم بردارند . به همسرش گفتم بیا هم خودت برو دنبال یک کار ساده هم زنت بذار بره کار کنه دیگه از جیب نخورید میگه کار زیر 5 ت حقوق نمیرم !!!!!!! میگم برادر من مگه دکتری بهت بدن اخه ؟؟؟؟؟/

میگم بزار زنت بره میگه اره ساعت 10-3 بره خوب یکی نیست بگه کی کارمند میخواد اونم اینقدر بی تایم ....

خدا کمکشون کنه واقعا دوست ندارم اینقدر چالش داشته باشند و عصبی باشند دوست دارم شرایطشون مناسب بشه ولی کاش یکم قدر شناس زحمات دیگران بودند

نظرات 5 + ارسال نظر
زیبا سه‌شنبه 12 اردیبهشت 1396 ساعت 12:53 http://roozmaregi40.persianblog.ir/

سلام سانیا جان. واقعا این ماییم که باید روابطمون رو با دیگران تنظیم کنیم. خط قرمزها و نحوه رفتار رو باید به آدمها یاد داد وگرنه گرفتن ارتباط با آدمهای مختلف با فرهنگها و سطح شعور متفاوت سخت میشه

سلام عزیزم .بله متاسفانه گاهی گیر میکنم و نتیجه اش میشه این

محمد دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت 13:51

سلام درمورد دسته چک شما قبلا باید رفع سو اثر میکردید که انجام نشده در هر صورت جه دسته چک بگیرید یانگیرید بهتره رفع سو اثر بشه. اون هم به ریس بانک بستگی داره ....وجالبه که ریس بانک هم به میزان گردش و موجودی حسابتون کارداره که هرچه چربتر باشه رفع سواثر شما هم راحتر انجام میشه . مثلا کافی ریس بانک بفهمه شما که مشتری قابلی هستی اگر کارتان را درست نکند ممکن است موجودی حسابتان را خالی وبه بانک دیگری مراجعه کنید ....اون وقت که تاکمر مقابلتان تعظیم هم می کنه ....و داد می زنه ابدارچی برای خانم دکتر چای بیار ....حالا شما تشریف داشته باشید الان اقای حسنی کار شما را انجام می ده.....والا اخر

سلام من رفع سو اثر کردم قبلا هم نبود الان مجدداومده تو گردش کارشون .من تو بانک های دیگه حساب دارم بد کار نمیکنه حسابم وی تو اونجا ندارم .باید پلی تیک بزنم

الی دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت 10:11 http://elhamsculptor.blogsky.com/

سلام عزیزم
من ممکنه چون شرایطت رو ندونم قضاوت سخت باشه
اما اگر سعی کنی کم کم ازش کنار بکشی خوبه درسته سنجد کوچیکه اما بچه ها خیلی زود یاد میگیرن حتی اگر بتونی سرویس براش بگیری و کم کم یادش بدی با تلفن خودت از خواب بیدار شه و بره کم کم مستقل میشه
من خالم بچش 3 سالش بود همینگار رو کرد چون کسی نداشت
امیدوارم کم کم بتونی روابطت رو کم کنی باهاش تا اونم متوجه شه

سلام عزیزم ممنون از راهنماییت والا حقیقت هنوز میترسم این حجم از زمان رو بچه تو خونه بزارم..مدرسه بره قابل اعتماد تره کارهاش هرچند االنم پنج شنبه ها نصف روز رو تنها میمونه باز هم میترسم

اعظم 46 یکشنبه 10 اردیبهشت 1396 ساعت 18:17

سلام عزیزم خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند

واقعا سخته ارتباط با چنین موجوداتی واز طرف دیگه یه جاهایی بهش نیاز داری سخته از خودت دورش کنی

کاش خونمون نزدیک بود تاکمکت می کردم

سلام ممنون عزیزم..بله متاسفانه من نه میتونم این دندون لق کنار بذارم نه اینکه موندنش باعث خوشحالیم باشه . ممنون خیلی لطف داری عزیزم

مه سو یکشنبه 10 اردیبهشت 1396 ساعت 18:08 http://mahso.persianblog.ir

وایییییییییییی من بودم یه حد و مرزی برای اینجور دوستی میذاشتم....بعضی ها زیادی توقعشون بالاس....نذار اینقدر ناراحت بمونی دختر...

متاسفانه از حد و مرز گذشته ...من گیر کردم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.