خبر خوب

گفته بودم بخشی از پول دانشگاه جورشد گفتم که بدهی هام هم جور شد تمام اینها گفتم از ترسم برای دانشگاه گفتم از تهران رفتن گفتم اما یک چیزی جاموند خدایی که خوب می چینه همه چیز رو تردید داشتم برای رفتن دانشگاه یک پام پس میومد و....

تو این مدت که دوستم هم مشهد بود همه جا بردمش و گردوندم و به سلامتی شنبه راهی کردم . البته دیشب اخر شب رفتیم حرم دل شکسته بودم و اون موقع شب حسابی دلم تنگ ...

کلی با خودش حرف زدم با خدای خودم با خدای مهربونم . یک حسی بهم میگفت از این شهر رفتنی ام موقع خداحافظی به امام رضا گفتم دوست دارم مجاورت باشم ولی اگه قراره برم راه دور و خوب موفق بشم کمکم کن و بعد منم برای سالهای اتی برمیگردم و مجاورت میشم 

امروز وقتی اومدم سرکار اولش که یک جنگی داشتم بابت مرخصی پنج شنبه کههم منمریض بودم و هم اینکه مهمون داشتم با اینکه مرخصی پرکرده بودم کلی غر شنیدم و از طرف دیگه یکی از افرادی که من میشناسم و شخصی بوده که حق پدری به گردن من داره . حق خیلی زیادی کسی که تو جریان مهشد اومدن من کمکم کرد و امروز وقتی چند روز پیش از همه چیز براش گتم اون تو یک هفته شرایط کاری مناسبی واسم تو تهران جور کرده و امروز با اون شرکت که خودش هم سهام دار هست صحبت کرده و من رفتم مصاحبه . عالی بود یک جورهایی حرفشون این بود کی میری تهران کارت شروع کنی و من مات و مبهوت این درست شدنها بودم مات و مبهوت روزهایی که در پیش دارم .

خدایا خدای مهربون من کمکم کن مثل همیشه . خدایا میگم کمکم کن و خودم شرمندت هستم . بنده ای که هررروز مخیواد بگه خدایا ممنونم و هنوز شکر گذار رحمت قبلی تو نبودم کرامتی بزرگتر رو بهم نشون دادی . خدایا ممنونم برای همه چیز خدایا از خودت یاد گرفتم به تو بسپارم و میبینم معامله با تو چقدر قشنگه خدایا برای همه چیز ممنون دوستانم دعا کنید که بتونم اگر رفتن و مهاجرتی هست خوب باش خیلی خوب

خدایا برای همه چیز ممنونم


مهمون پرتوقع من................

مهمون داری من همچنان ادامه داره . و این مهمون پرتوقع ما حسابی رو اعصاب هست ...

دیروز چون خیلی غر زد منم مجبور شدم سنجدک رو بذارم پیش همون همسایه که همیشه میذارم و میرم مطب

ولی خوب مواقعی که بیرون میرم با همه اذیت سنجد دوست ندارم بذارمش پیش کسی چون اگر لذتی هست باید همراه با سنجد باشه و لاغیر

اما من مجبور شدم دیروز سنجدک مهربونم رو بذارم پیش همسایه و بریم بیرون و خوب تمام دلم پیش بچم بود تو تمام بیرون که عروسک دیدم ماشین کوچولو دیدم همشون حسم می گفت بچم تو خونه هست . نمی دونم چرا از دوستم و از خودم متنفر شدم از اینکه به خاطر کسی که هیچ فایده ای نداره بچم بذارم پیش کسی و برم دنبال تفریح اونم من ....

البته باز هم یک کلاه و شالگردن خرید کردم که خیلی خوشگل بود بعد هم برگشتیم که البته مهمون گرامی میگفت تا دیر وقت بمونیم بیرون که دید اخم کردم و گفتم من حاضرنیستم بیشتر از این بچم بذارم بیرون باشه و خوب برگشتیم

دیروز عصر به وکیل همسر زنگ زدم . خیلی جالب بود اون خانم گفت همسرتون گفته من زنم دوست دارم و میخوام سازش کنم .....

البته منم خنگ نیستم بگم نه.. بله دوستان این پلی تیک هست که اگر من بگم سازش نمی کنم دیگه خیلی چیزها رو صاحب نمی شم منم گفتم باشه من مشکلی ندارم و سازش میکنم با شرایط خودم .. و خوب جناب وکیل حرفش عوض کرد که ارزش نداره تو دادگاه ها باشید بیاین توافق کنید گفتم خوب توافق با چه شرایطی ؟؟؟؟؟؟

گفت حقو حقوقات چی؟ گفتم بچه که حضانتش با من هست و خوب مشکلی نیست منم حق و حقوقم تمام کمال میگیرم...

ولی اگر قرار باشه حق و حقوقی ببخشم باید حضانت کامل پسرم به من بده و دیگه هم ادعایی نکنه در خصوص بچه و اینکه حق خروج از کشور رو هم من هم پسرم داشته باشیم   ..... و اون اقا حرفی نزنه . قرار شد بهم خبر بده

البته جالب اینجا بود که شوهر من برگشته گفته من زنم د وست دارم مشکلی هم باهاش ندارم فقط حاضر نیست شهرستان زندگی کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دلم میخواد خفش کنم که اینقدر هنوزم داره دروعغ میگه ...

دعا کنید واسم حالا که خیلی چیزها درست شده مشکلات منم حل بشه و این مرد برای همیشه دست از سر من و بچم برداره

خدایا توکل به خودت دارم و ممنونم برای همه چیز برای تمام روزهای خوب برای تمام اینده برای پسرم و... خدایا ممنونم و از تو میخوام که خودت به هر شکلی که میتونی حل کنی خدایا من چشم امیدم به تو هست و بس

تصمیم جدی من

این روزها گفتم سرم شلوغه گفتم حسابی داغونم همه اینها رو گفته بودم بهتون ..یک چیزی یادم رفته بود اینکه من زیادی شلوغ شدم دورو برم زیاد شلوغ کردم ولی توکل به خدا دارم حسابی هم توکل دارم . باید تصمیم جدی بگیرم جابه جایی از این شهر به تهران یکم سخته نه یکم . که خیلی زیاد رفتن موندن و کار کردن و کار پیدا کردن و دانشگاه رفتن با یک بچه کوچیک با توجه به اینکه تو این مملکت دارم زندگی میکنم و پسرکم هم کنار من هست و خوب نمی خوام اذیت بشه من نمیخوام بچم اسیب بببینه...

نمیخوام تو رفت و امدهابچم درگیر بشه . دانشگاه بالا شهر هست . کارم هنوز درست نشده با کار متفرقه نمیشه چند ماه زندگی کرد.

نمی تونم بچم هم ببرم و بیارم همش . کسی رو ندارم بچه کوچیک پیشش بذارم .

بخوام بذارم مگه میشه چند روز نباشم ؟ نیومدم از اون مرد دل بکنم که بچم اسیب ببینه اومدم که خوب بشه . والان همه خدارو شکر دارند ازش تعریف میکنند از اخلاقش . تربیت و ارامشش ولی ایا من میتونم تو اون رفت و امدها همچین شرایطی رو باز هم براش اماده کنم از اون طرف اگه برم تهران خیلی مسائل حل میشه ولی مشکلات مالی رو چیکار کنم؟............

مشکلاتی که روز به روز داره پدرم رو در میاره .

خدایا هستی میدونم خدایا ممنونم برای همه چیز ممنونم بابت همه کارهایی که واسم کردی . خدایا ممنونم که حواست بهم هست . خدایا ممنونم بابت همه چیز . خدایا دست من بگیر ببین من رو چشم انتظارم برای کرامت تو . میدونم این اشفتگی ها رو حل میکنی میدونم این روزها تموم میشه میدونم این سختی ها ته میکشه مثل تمام سختی هایی که تمام شد و خواهد شد .

خدایا ممنونم بابت پول دانشگاه که خودت جور کردی ممنونم بابت پول بدهی که خودت حل کردی ممنونم بابت خیلی چیزهای دیگه که حل کردی

به وکیل اون مرد زنگ نزدم میخوام عصری شایدم فردا زنگ زدم باید بدونم چی میگه چی میخواد؟ اما خودم اذیت نمیکنم چون میدونم خدای مهربون این بچه رو به من بخشیده  و نگران چیزی نیستم اونقدر امید دارم و توکل که خودش کفایت میکنه . خدایا شکرت بابت همه چیز

دوستان دعا کنید واسه من واسه روزهایی که در پیش دارم دعایتان را نیازمندم

داستانی داریم ما عجیب

من مشکل دارم . همه مشکل دارند دنیا مشکل دارد . امروز این رو با خودم گفتم تا منفجر نشم و نزنم تو دهن یک عده تو شرکت....

من نمی دونم وقتی داری کارت درست انجام میدی اینها چه مرگشون هست که اینقدر اذیتت میکنند هان؟ چه مرگشونه...

وقتی کار عقب افتاده نداری چرا ازارت میدهند چیزی غیر از خصومت شخصی این وسط هست ؟

من هیچ حرفی نزد و سکوتمیکنم سکوت عجیب بدون اینکه عصبانی بشم حس میکنم عجیب ارومم این روزها

تو این مشکلات و این وضاع همسر سابق پیام داده با وکیلم تماس بگیر بعد از اون پیام یک هفته گذشته دوباره پیام داده این هم شمارش ....

خوب من الان باید چیکار کنم . خدایا من اینقدر غرق مشکلات خودم هستم که اصلا نمی دونم باید چیکار کنم بعد اون وسط این اقا چی اره میگه . میخواستم وام بگیرم پول دانشگاه بدم و و مابقی هزینه ها تا اوضاع سرو سامان پیدا کنه اون هم نشد....

الان من یک عدد ادم کلا سرخوش هستم با یک مهمون که تو خونم نشسته و جیب خالی من که هیچی توش نیست و غم عجیبی هم تو دلم

خدایا چشم امید من تویی خود خودت ... خدایا به فریاد برس که عجیب نیازمند دست گیری توام

اخ من هنوز مریضم . ولی غصه نخورین خودم درمان کردم و خوب شدم . نیازی هم به امپول نبود .

با همه این احوال پدر جان اومدند مشهد و مریض هستند دیشب بردمشون دکتر و بعدش اومدیم شام خوردیم سنجدک خوابید منم مشغول خونه مرتب کردن واسه مهمون فردا...

مهمون فردا داره میاد منم نگرانم برای همه چیز

خدایا شکرت خودت همه چیز رو درست کن خداییااا