سنجد و من


چند وقته از سنجد ننوشتم سنجد عزیز من

میدونم الان همه میگن باز این اومد با پسر لوسش خوب چیکار کنم مادرم دیگه یک مادر با دل مادرانه

این روزها سنجد حسابی سعی میکنه هوام رو داشته باشه ولی خوب شیطنتش مگه میزاره اقا هرروز بستنی سر راه برگشت از مهد کودکش میخوره و چون هوا گرمه دلم هم نمیاد اذیتش کنم و به دل گل پسر راه میام ....البته تنوع هم دلش میخواد هرروز یک وع بستنی هوس میکنه اقا

هفته پیش 5 شنبه من باید میرفتم هم سرکار هم شرکت یکی از دوستان برا کاری سنجدک رو زود از خوا ب بیدار کردم و رفتیم خوب شرکت اون دوستمون رسیدیم چون برادرش اونجا بود و سنجدم از قبل با برادر ایشون عیاق بود پرید بغلش و عمو گفتن هاش باعث شد گوش اون بینوا مخملی بشه و بازی بریزه رو تبلت سنجد و جالب اینجاست سنجد و منشی شرکت و برادر دوست گرام رفتن با هم صبحانه خوردن و کلی خوش گزروندن ..تا جلسه کاری من تموم شد و اومدم بیرون دیدم بله نفری یک بستنی هم دستشون ....اینم از زبلی سنجد خان بعدم دعوتش کرد یک شب بیاد خونمون با سنجد دوچرخه سواری کنه دقیقا همین جوری ها دعوت کرد ......منم مثل بوق وایستاده بودم به مهمون یترتیب داده شده توسط پسرم نگاه میکردم

بعدم اومدیم شرکت و خوب جنا ب مدیر عامل بابت کچلی سنجد من رو دعوا کرد که چرا بچه رو کچل کردی و ... منم توضیح دادم و با سنجد بازی کرد و یک خورده دیر رفتیم خونه ..شب دعوت بودم پیش یکی از دوستان خوبم سنجدک کم خوابید و شبم حسابی اونجا اتیش سوزوندو اذیتمون کرد ....

وازا اونجایی میدونه اگه بیرون اذیت کنه بریم خونه من باهاش دعوا میکنم یا تبلتش رو میگیرم و یا تی وی رو روشن نمیکنم .کلی تعهد گرفت از من ....

وروجکیه برا خودش

امروز صبح عجله داشتم شیر هم تموم شده بود تو خونه من معمولا میرم هایپر براش 20 -30 تا شیر میگیرم که صبحها بزارم تو کیف ش.گفت کو شیرم گفتم بریم تو راه میخرم شانس من مغازه باز نبود ..تو کیفش پول گذاشتم به مدیرش هم گفتم ولی لب هاش کج کرد و رفت گفتم مامان جان شیر برات میخرند گفت نه میخواستم تو بخری ....

هرورز رو پله های مهد میگه مامان دوستت دارم عشقمی و امروز من تنبیه شدم و این حرف رو نزده

خودش از مهد میاد به خاطر گرمی هوا میپره تو حموم و بااب سرد بدون لباس اب بازی میکنه البته همون لگن نه اینکه اب کلا باز باشه و من مجبورم برم مثل مرغابی بکشمش بیرون ..دیشب بعدش خسته شده بود انگار تنش اروم شده بود میگفت مامان بریم بخوابیم من خستم ....بردم بخوابونم میگه تو هم خسته ای بخواب و اینجوری من دوساعتی پیش گل پسر خواب رفتم

میخواد گولم بزنه هرچی میگم گوش میکنه بعدش میگه هرچی شما بگین مامان جون ولی این پسرک نیم ساعت بعدش نقشش ر اجرایی میکنه و سریع درخواستش بیان میشه ..

گل پسر مامان ببخش که این روزها خستم ببخش که برات قواعد میذارم ببخش که محدودت مکینم ببخش یک روز شرایط امروزم رو درک میکنی یک روز دور شاید گله  کنی و لی میفهمی به خاطر خودت قوانین گذاشتم به خاطر خودت این محدودیتهارو ایجاد کردم سه روز اخر هفته تعطیلی من و سنجد هست نمیخوام خونه بمونیم میدونم اذیت میشیم جفتمون شاید با اتوبوس تا کرجم شده بریم هاولی نمونیم خونه باید برنامه مفرح بریزم .منو سنجدرو عشق است یاور همیشگی من

خدای ممنونم به خاطر همه چیز خدای ممنونم ازت خدا یمن دل به کرامت تو دارم عجیب دل بستم به کرامت تو به یاریت خدا یمن منتظرم معجزه ات رو ببینم میدونم همین الانم تو خودت معجزه ها رو فرستادی و من نمیبینم .....

خدایا دست من درازه همچنان به سوی تو خدا ی مهربان و کریمم

نظرات 9 + ارسال نظر

معلومه تو مخ زنی دست شیطونو از پشت بسته ها
واقعا این پسرا از همون بچگی تو این فن تخصص دارن
منظورم از مخ زنی بد نیستا.به هدفشون رسیدنه

اره کلا مخ زن خوبیه من ترس دارم 4 سال دیگه زن بگیره این پسر

نوشی دوشنبه 4 مرداد 1395 ساعت 09:50

ای خدااا چه پسری . واقعا آدم دلش میخواد گازش بگیره با این حرفاش.

قربون شما در اختیار برا گاز گرفتن میباشد

بهشت دوشنبه 4 مرداد 1395 ساعت 07:58 http://nochagh.blogsky.com/

بچه ها واقعا برای مادر عزیزند.تازه سر صبر بشینی از کاراش یاد داشت برداری کنی می بینی بیش از اینا میشه در وصفش بنویسی .هر بچه با مادرش بزرگ شود بیشتر ریز بین میشه واسه همینه بابا ها نمیذارند بچه ها به خصوص پسرا مامانی بشن.

اره واقعا ..پسرهای مامان یگاها هم سوسول میشن البته ها

خاطره دوشنبه 4 مرداد 1395 ساعت 07:50

خدا برات حفظش کنه و همیشه در کنار هم روزگار را به خوشی سپری کنید

مرسی ممنون عزیزم

میس مهندس یکشنبه 3 مرداد 1395 ساعت 12:55

عززیزم
خدا حفظش کنه انشاالله

قربون شما ...ممنون

مداد یکشنبه 3 مرداد 1395 ساعت 12:37 http://medadrangiam.blogfa.com

عزیزم سنجدو گاز بزنم؟!!!!

سنجد در اختیار شماست برا ی هر نوع گازی

اذر یکشنبه 3 مرداد 1395 ساعت 12:36 http://azar1394.blogfa.com

خو چرا بچه رو کچل کردی اخه ؟فکر کنم با نمک شده باشه.
ممنون بابت ادرس سپیده.فکر کنم تو وب قبلیش نمیره .چون ازش خواسته بودم
شاد باشی

گفتم که توفیق اجباری بود و جبور شدیم ...اره قیافش جالب شده البته خوشگل نه ها فقط جالب الان دیگه سرش از سفیدی در اومده موداره بچم ....
خواهش میکنم نه تو جدیدیش مینویسه همش

دل آرام یکشنبه 3 مرداد 1395 ساعت 11:17

سالم باشه و خوشحال. شیطنت اشکال نداره

ممنون عزیزم ...بذار بچت به دنیا بیاد میبین یچه جور حرص میده ادم رو

نگین یکشنبه 3 مرداد 1395 ساعت 11:10 http://poniya.blogsky.com/

خدا حفظش کنه این گل پسره خوشگل و خوش زبون رو

مرسی عزیزم ممنون از لطفت
نگین جان من همچنان بدون رمزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.