کرامت خدای مهربون

خدای مهربون من شکر میگم شکر چون واقعا این روزها دست مهربونیهاش دارم میبینم .

وقتی استعفا دادم و خوب گفم که 3 تا موقعیتکاری درست شد دوتاش رو اکی کردم تا از این ها انتخاب کنم دیروز با یکیشون به نتیجه رسیدم و خوب بد نبود ساعت کاریش متعادل ولی راه ن دور بود با همه اینها گفتم خدا کمک میکنه . ... تمام کارهام رو کردم میز و کامپیوترم مشخص شد اومدم بیرون از یک وزارت خونه که قبلا با شرکت قبلی کار میکردم اونجا رفت و امد داشتم . تماس گرفتند که پاشو بیا کارت داریم .

رفتم کارت دعوت برای حضور یک همایش بزرگ رو بهم دادند و البته یک مسئولیت خوب .. رییس اون بخش گفت بعد همایش کارهات بکن میزت تو وزاتخونه اماده کردم بیای .... اشک شوق تو چشمهام خشک نشد من هنگ بودم هنگ هنگ .. خدا ییعنی میشه . حالا از یک طرف تو اون شرکت قرارداد بستم ولی میدونم که کار وزارتخونه خیلی بهتره و من نمی ونم چه جوری شکر کنم خدای مهربون رو ...

البته میدونم مخالف های زیادی هستند ولی خوب قطعا خد اخودش هم کمک میکنه . میدونم خدا مهربونه با هرکس مشورت کردم گفته برو وزارت خونه . هنوز قطعی نشده ولی امید دارم میدونم که درست میشه میدونم که صلاح من رو خدا بهتر میدونه خدایا برای همه چیز ممنونم برای همه لطف هایی که کردی خدای مهربونم ممنون

هنوز مشکلات مالی باقیه چک دانشگاه خورد خورد دارم میدم ولی خوب دیگه واقعا ندارم بدم . با این وضعیت کاری هم که احتمالا تا عید پولی دستم نیاد .... 

از اون طرف توکل به خدا دارم یک وام درست شده بود که با گندی که به هیکل اموزه های دینی زدم  مثل اینکه تماس گفته و نگذاشته به من وام بدهند . البته به اون ربطی نداشت ولی خوب میدونست که من  میخوام از اونجا وام بگیرم یک بار تو صحبت ها بحث سود شد دهنم باز کرده بودم و گفته بودم از اونجا میخوام  وام بگیرم وخوب این بنده خدا هم تماس گفته چون رفتم گفتند نمیشه بدیم و شرایطش ندارین و.... از زبون رییس کشیدم که چرا با دیگران در میوفتی گفتم مسائل شخصیم به خودم ربط داره گفت نه متاسفانه از خودت گذشته . نمی دونم رفته چی گفته ولی مهم نیست خدا بزرگه منم توکلم به خداهست 

خودش تا الان درست کرده بعد از این هم درست میکنه شک ندارم خدای مهربونم کمک میکنه .خدایا من دستم به سوی تو درازه خدا یاتو میدونی  که غیر تو کسی رو ندارم خدایتو میدونی چشم امید به تو دارم .

خدای مهربون کرامتت برمن ثابت شده خدای مهربون من ممنونم باز هم برای همه چیز

اموزه هایی که دینش به خطر افتاد

تو تموم مشکلاتی که من تو زندگیم دارم یک مشکل هست به اسم مردان سواستفاده گر و گرگ که کلا برای زن تنها دندون تیز کردند . من قبلا ادم کم حرفی بودم و خیلی رک نبودم بخوام حرفم بزنم ولی الان نه زیادی زیونم دراز شده گاهی دوستانم ترمز دستی میکشند به رفتار من . نه اینکه بی ادب باشم نه .. با خانم ها اتفاقا خیلی خوبم دوستان خانم رو خیلی دوست دارم البته دوستان اقاییی که دارم و از طریق همسراشون باهاشون رفت و امد دارم برام حکم برادر و دوست دارند و خدا رو شکر میدونند حریم من کجاست . ولی روی صحبتم به مردانی هست که یک جورهایی میخوان  سر صحبت رو باهام باز کنند .. 

من نه خیلی زیبام نه خیلی خوش تیپ و نه اونقدر افسانه ای که چشم هر مردی رو خیره کنم اما یک امتیاز ویژه دارم که مردان طماع رو خوب به سمتم میکشونه و اون یک زن تنها با خونه مجردی که دارم  ... گزینه مناسبی هستم برای هوس الودگان . این معضل تو مشهد هم بود و من قبل چند موردش رو گفته بودم . البته مدتی بود کلا دست و پای ادمهای دورو برم جمع کرده بودم و خیلی از اون افراد به قول خودشون دیگه چشم ازم برداشته بودند و فقط در حد همکار یادوست معمولی که کاری داشته باشیم از نظر اطلاعات فنی و یا جدیدا هم پزشکی بهم مراجعه کردند یا تماس گرفتند ...

و خوب در این میان یک شخصی بود که خیلی هم ادعای مذهب و دین میکنه  من اصلا قصد توهین به کسی ندارم ولی اونی که به من میگه با اموزه های دینی من نمی خونه نباید اینقدر طمع داشته باشه . این اقا شرایط کاری خوبی داره با وزارتی که من قبلا در ارتباط بودم سمت خوبی هم داره . من از قبل میشناختم و حتی تو مشهد که بودم ایشون مشهد اومدند من سریع عکس العمل نشون دادم و ایشون نشستند سرجاشون . از اونجایی که تهران ساکن هستند چند وقت پیش شنیده بود اومدم تهران . تماس گرفتند وابراز خوشحالی کردند و گفتند اتفاقا مشکل دارم منم ادرس کلینیک دادم و نه خونه رو . که گفت امکان نداره بیام خونه منم رک گفتم خونه فقط بیمار خانم قبول میکنم واقا شرمنده ...

اومد کلینیک و خوب درمان انجام شد و بعدش چند باری زنگ زد تا اینکه برگشت به من گفت من با اموزه های دینیم سازگار نیست که به شما فکر کنم بیا محرم من بشوکه فکر کردن بهت حلال باشه (من عصبانی بودم دود از کلم بلند شد) ولی خوب ایشون 12 سال از من بزرگتره برگردم چی بگم بهش . سکوت کردم و گفتم دلیلی نمی بینم  شما به من فکر کنید برگشته میگه نه من اومدم درمان پیش شما واقعا دیگه همش بهت فکر میکنم نمازم اشتباه هست . گفتم مسائل شما ربطی به من نداره . چند روزی زنگ نزد تا اینکه مجدد اومد کلینیک و من اینبار سردتر از قبل برخورد کردم و راهی کردم که برند ... 

تماس ایشون ادامه داشت و جواب سربالای من  همین طور   دیدم نه نمیشه با این اقا کج دار مریض طی کرد بماند که یک جورهایی نمی خواستم ناراحت کنم گفتم شاید کارم به اون وزارت افتاد . چند شب پیش وسط تمام مشکلاتم زنگ زد منم عصبانی شدم گفتم تماس نگیرین شما دارین وقت من میگیرید گفت من مشکلاتت حل میکنم به شرطی .. سکوت کردم گفت محرم بشی . حالا این اقا خانمش استاد دانشگاه هست سه تا بچه داره ...

دیگه دیدم نه زیادی رو دادم بهش هیچی نگفتم گفتم بعدا خبرت میکنم .امروز صبح رفتم محل کارشو وبا کلی پارتی بازی وقت ملاقات گرفتم و رفتم تو .. خشک شد من رو دید گفتم ببینید اقای .... من نه اون ادمی ام که شما فکر ش بکنید نه حوصله این جنگولک بازیها دارم چند بار مودبانه گفتم از سر راه من کنار برو که نرفتی . واینکه فکر میکنی چون زن  تنها هستم لابد به خاطر مشکلاتم قاطی بازی کثیفت میشم نه شرمندت یک بار دیگه هم تماس بگیری و ایجاد مزاحمت کنی دانشگاه خانمت برام کاری نداره اینقدر هم پیام عاشقانه دارم ازت که کاری نداشته باشه واسم ... برگشتم بیام یک حرفی مونده بود تو دلم برگشتم گفتم قبله ای که عبادت کردی (امسال حج تمتع رفته بود) رو اونقد ربه گند کشیدی دیگه به اون قبله نماز نمیخونم که خدای اون قبله تو رو به قدرت برسونه ومن رو پایین نگه داره برو ببین کجای این دینت خدای تو این دستور داده ..   اون اقا شکل لبو شد منم زودی در رفتم ... البته من خالی بستم نه هرگز سراغ خانمش میرفتم نه اون پیام ها نگه داشته بودم فقط خواستم شر اون ادم از سرم کم کنم . و بهش ثابت کنم اون اموزه های دینیش فقط واسه راهبرد اهداف کثیفش هست ... 

از هیچ عواقبی هم نمی ترسم یکی از دوستانم گفت شاید برات دردسر درست کنه . واسم مهم نیست اون مرد فقط قدرت داره ولی من خدای قدرتمندی دارم ....

این هم ماجرایی که گذاشتم به پایان برسه بعد واستون تعریف کنم .. 

ولی خدایی چرا این مردها اینقدر هوس بازند خدایا میدونم تو هیچ جای دینت این نیست و اینها به نفع خودشون تفسیر میکنندو بس 

انکه دندان دهد نان دهد.....

خدای مهربون که میگند دندان دهد نان دهد درست گفتن البته تلاش و دوندگی رو نباید نادیده گرفت . من تلاشم را میکنم برای تمام امور راحتی سنجد . کارم . درسم و... هرچیزی که تو زندگی ازم برمیاد . ولی خوب گاهی به در بسته میخورم که طبیعی هست این درها..

با اون اولتیماتوم که دادم تو شرکت دیروز مدیر اجرایی اومد و از صبح با من سرسنگین بود بقیش هم جلسه بود فرصت نشد . حوالی عصر گفت خوب مهندس... باهاتون صحبت کرد نظرتون چیه گفتم من که به ایشون گفتم دیگه نمیام . برگشته به من میگه با شرایط شما که بیکار موندن سخته ... گفتم چرا فکر میکنید من بیکار میمونم . ؟ گفت الان قبل عید کار کجا بود . منم دیدم نه خیلی پررو شده گفتم واسه ادم ده سال سابقه درخشان فکر نکنم حتی 20 اسفند هم که باشه کسی نخواد جذبش کنه . دیگه قرار شد من نیام . نامه تسویه زدم گفت انشالل پرداخت میکنیم منم میخواستم کلش بکنم..... 

یک جورهایی ما رو پیچوند . محیط کارم بد نبود انصافا ولی فشار ها و خودخواهی این مدیر و مدیران دیگش یکم واسم سنگین بوده و هست . حالا در این میان سه تا موقعیت شغلی خوب پیش اومده واسم . شرکتی که قبلا گفتم  .یک مورد شرکت معتبر هم با سفارش کارفرما بوده که اون هم زنگ زده و یک جای دیگه . اگه خدا بخواد از هفته دیگه شرکت جدیدم و انشالله که روزهای خوبی در انتظارم باشه روزهای کارخوب ولی حقوق هم خوب  

من مخالف کار زیاد نیستم میگم فورس کاری هست میمونم و اضافه کاری میکنم ولی اینکه یک مدیر چشم نداشته باشه نیم ساعت استراحت من ببینه خیلی زوره دیگه. منی که به وقتش تا 10 شب واسش بیرون م حق یک سری موارد رو دارم . ولی خوب مدیرش  اینها نمی دید ... 

حالا منتظرم ببینم کار جدید چی میشه 

چکم هنوز کم داره پاس نشده امروز زنگ زدم دانشگاه قرار شد چند روزی نگه داره تا من 50 % رو امروز بریزم که جوره بقیش تا هفته بعد خدا بزرگهه خدایا ممنونم برای همه چیز برای همه محبت هایی که در حقم میکنی خدای من خدای مهربونم شکرت که حواست بهم هست میدونم پاس میشه یکم سخت ولی میشه . میدونم درست میکنی میندازیم تو دست انداز ولی خوب درستش میکنی ..

از اون مرد و خانوادش دیگه خبری نیست . امیدوارم فعلا نباشه درس دارم امتحان دارم و اصلا نمی خوام ذهنم درگیرش بشه به اندازه کافی مشکلات دارم 

خدایا ممنونم برای تمام لطف هایی که در حقم کردی خدایا ممنونم برای اینکه کار بهم میدی خدایا ممنونم برای سلامتی وجود سنجد ..

خدای چه جوری شکرت کنم  بزرگیت ثابت شده هست و من منتظرم که همین طور الطافت به سمت من بیاد خدای مهربونم 

ان سبو بشکست و ان پیمانه ریخت ...

گاهی خودم هم میمونم چرا من اینقدر سریع تصمیم میگیرم در بعضی موارد امروز شخصی که معرف من بود به این شرکت اومد باهام صحبت کنه کلی هم صغری کبری چید و گفت اره شما سعی کن روز تعطیل بیای فلانی ببین مدیره و روزتعطیل میاد اینجوری میخوا کار کنه منم خیره شدم تو چشمش گفتم والا فلانی که مدیر هست توان پرداخت حقوق نداره بعد از من چه توقعی داره ؟ من پاشم روز تعطیل بیام که چی بشه ... همین جور فی سبیل الله ... نه شرمنده من یک لحظه حاضر نیستم ارامش بچم بههم بزنم برای اینکه دیگران شاد بشند تازه هیچ منفعت مالی هم واسم نداشته باشه ... 

شرمنده دنبال یک نفر باشین که واستون همچین کاری کنه و خوب عصبانی هم بودم از اتاق اومدم بیرون دیدم نه زیادی تند رفتم ولی خوب ان سبو بشکست و ان پیمانه ریخت  .. نمیشد جمع کرد اونقدر هم مغرور هستم که نگم من میمونم بعدش .. . یک قرار مصاحبه داشتم یک شرکت دیگه رفتم اونجا خودم رو جمع و جور کردم قبلا صحبت کرده بودم باهاش نظرشون مثبت بود ..... اما نکته اش اینه که شاید تا عید پرداخت حقوقشون اندازه قرارداد اینجام نباشه یک مبلغ جزیی پایین تر از اینجا ولی وقتی فکر میکنم خوب لااقل اگه پایین تره متعهد میشه به پرداختش نه اینکه بندازه پشت گوش یکم نظرم عوض میشه باهاشون قید کردم که من حقوقم سروقت میخوام ... 

قراره تا فردا خبر بدم بهشون .... 

البته اونجا بعد از سال حقوقش افزایش داره قبل سال هم امکان داره همون مبلغ مورد نظرم بشه ولی باز هم قرارداد کتبی هست و ماجرا یکم فرق داره... گیج گیجم ..هنوز هیچی درست نشده 

خدایا خودت بهترین راه رو پیش روم بذار خدایا میدونی که چشم امیدم به تو هست و بس

خدا بزرگه

خدا بزرگه . خدا کریمه این رو بارها شنیدم شاید برای همه جالب باشه چرا من همیشه ته حرفهام شکر گذاری دارم ..

خیلی بچه بودم 506 سالم بیشتر نبود یک بابای جهادی که از نظرش مملکتش بیشتر نیاز داره بهش تا زن و بچش .. هرگز خونه نبود همیشه یاتو چنگ بود بعد از جنگ هم رفت تو عمران و ابادانی مثلا .... کاری به اونش ندارم ولی من زیر دست مادری بزرگ شدم که حرفش این بود ورد زبونش خدا کریمه بود . یک نمونه که هیچ وقت یادم نمیره اون موقع شهر ما تازه گاز کشی شده بود و هر خیابونی میخواستند گازش وصل کنند کل شهر رو قطع میکردند روز قبل اومدند اعلام کردند از فردا گاز نداریم ممکنه طول بکشه چند روزی همه همسایه رفتند کپسول گرفتند پیک نیک خریدند و.... مادر من همش میگفت خا کریمه بابا چه خبره مگه بعد هم فوقش دیدیم دو سه روز نیومد گاز رو اجاق درست میکنم غذای اتیشی . البته بماند مادر من کلا مخالف نظر این بود غذا درست کنی بزاری تو یخچال و هرگز این کار نمی کرد غذا باید تازه باشه . بعضیها همون شب رفتند کلی غذا درست کدند مادرم کلا گفت خدا کریمه . ... شام ما رو داد واسه صحانه و چای یک فلاکس اب جوش پر کرد و خوابید کل تدبیرش شد همین فرداهم ما بیدار شدیم نزدیک ظهر گاز وصل بود .... هروقت یاد مادرم می افتم یک امیدی د رمن شکل میگیره . 

درسته دارم سختی زیادی میکشم درسته دیگه دارم از بین میرم زیر این سختی ها ولی باز هم خدا بزرگه ..

از چند تا شرکت معتبر که فرم پر کرده بودم تماس گرفتند و رفتم مصاحبه یکیشون خیلی خوب هست و اتفاقا با کسی که کارفرمای اون شرکت هست صحبت کردم اون بنده خداهم زنگ زد یک سفارش ویژه کرد ...

اگهخدابخواد از اول بهمن دیگه میرم جای جدید که امیدوارم جای خوبی باشه خیلی خوب و من بتونم اونجا کار کنم فعلا 3 تا گزینه دارم . که دوتا شون تو مرحله قراردادی اند و یکیشون هنوز نتیجه نگرفته . خودم تمایل به شرکتی که اشنایی با کارش دارم ولی تا ببینم خدا چی میخواد

چک دانشگاه پاس نشده اخر ماه شده این شرکت باز هم بیخیال من هست دارم کم کم اعصابم  به هم میریزه واقعا قاطی میکنم  ولی تو تموم اینها میگم خدایا خودت میبینی من رو خودت همه چیز رو میدونی پس دل به کرامتت دارم خودم رو خیلی کنترل میکنم که این اشفتگی به سنجدک من تاثیر نزاره .. 

سعی میکنم سکوت کنم تو خونه که سنجد بههم نریزه اون که نمی دونه چک دانشگاه مامان یعنی چی .... 

ولی باز هم یک جاهایی کم میارم خدایا خدای مهربون من  شکر کرده و میکنم به خاطر تمام لطف هایی که در حقم کردی خدای میدونم که حواست هست میدونم که نمی ذاری من شرمنده شم خدا یمیدونم و منتظر دست کرامتت هستم خدا یممنونم برای همه چیز 

ماشین خیلی تیز و سنگین بود دادمش تا یک سبک بیاره واسم چند روزی باید بی ماشین بمونم . البته بنده خدا نمی برد تا ماشین بعدی رو بیاره ترسیدم بزنم به جایی و این ماشین کلی خرج رو دستم بذاره ...