یک بغض تو گلوم هست قد یک سیب گنده لبنانی که جا خوشکرده . تو جلسه امروز اشک تو چشمهام بود اما قورتش دادم اینقدر که چای داغی که واسم اورده بودند سرکشیدم و پشت بندش لبخند عریض و طویلی زدم فقط و فقط به خاطر اینکه کسی از درونم چیزی نفهمه .
حس میکنم تو محل کارم بهم توهین شده خیلی توهین . دلم نمی خواد بگم کسی رو نمیبخشم دلم فقط سکوت میخواد میخوام بسپارمش به خدا ...
صبح به مدیر عامل علنا گفتم من مشکلی ندارم با اینکه استعفا بدم من رو پیچوند میدونم نیاز فنی شرکت خیلی هست بهم . ام رفتارها اذیتم میکنه . یک مشت فک و فامیل مدیر عامل که اومدند تو شرکت و بدون تجربه و سابقه کار فقط حرف مفت میزنند. فکر کنید رفتند گفتند این خانم کتابش به ما نمیده . به چه زبونی بگم اون کتاب شخصی من هست جزو اموال شخصی من و خودم چند سال پیش خریداری کردم به کسی هم ربط نداره . قبلا یک جلدش رو بردم برای کسی و برنگردونده دیگه نمی خوام بدم . . .
اون هم به کسی که حرف زدنش هم با توهین همراه هست. و یا خیلی حرف و حدیث های دیگه اگه میدونستم یک شیفت کلینیک جواب هزینه هام میده همین امروز کارم ول میکردم اما ترس دارم نکنه جواب نده نکنه من گیر کنم هزینه هام بمونه . خیلی خسته ام ...
من ایمیل ندارم دوست عزیزم
راه دیگه ای واست گذاشتم تو وبلاگت
عزیززززززززززززززززززم غصه نخور .. . . .کاری نمی شه کرد ، آدم ها رو نمی شه عوض کرد ، متاسفانه وقتی کار کردن از روی اجبار باشه همیشه آدم روحیشو می بازه ، ایشالا امام غریب شهرت همیشه نگهدار تو و پسر نازت باشه ، چقدر دلم می خواست می دیدمت ، احساس می کنم خیلی مثل همیم
مرسی عزیزم منم خیلی دلم میخواد ببینمت . انشالله در اولین فرصت اومدم واست میلم بذارم که نمی شد تو وبت نظر بذارم نمی دونم چرا و ولی وقت کردی و خواستی میلی بذار از خودت
دنبال کار جای دیگه بگرد.جای بهتر از اینجا .
اینجا نمون وقتی این همه اذیت میشی.خدا روزی رسونه .
بلوگفا دوباره مشگل پیدا کرده .مسخرشو در اورده
عزیزم میدونی زورم میگیره . من وقتی کار پیدا میشه میگم میخوام برم اینها میگند نه کجات بیا اینجور میکنیم فلان میکنیم . بعد باز بعد چند ماه شروع میشه
سانیای عزیز


تو هم واگذارشون نکنی به خدا ، خود خدا چنان دماری از روزگارشون در بیاره که نفهمن این همه بلا بابت چی سرشون اومده ...
خودتو ناراحت نکن . متاسفانه تا بوده نظام اداری کشور ما بیمار بوده ، خدا رو شکر الان دیگه در حال احتضاره ...
ولی لامصب محتضریه که حالاحالاها جون به عزرائیل نمیده ...
انشاالله برا بچه هامون بهتر بشه ... ما نخواستیم
چی بگم عمو بهمن بعضی مواقع غصم میگیره دلم میگره نمی تونم تحمل کنم. فقط توکل به خدا دارم
اگ یروز حسش باشه از داستان زندگی یه چندتا زن مینویسم ک بفهمی چطور داری زندگی میکنی...و تو شبیه کی هستی...عینه نوار قلب ک بالا و پایین میره...هی نوسان داری...یروز میگی قوی شدی و میخوای فلان مدل با ادما برخورد کنی و خیلیارو میبخشی بروز دگ برمیگردی سرجای اول و چارتا حرف بیخود دراین حد بهم میریزی...و خود ازاری میکنی و باز برا اونا انرژی منفی میفرستی در کل موضع ضعف رو انتخاب کردن بنظر راحتتر میاد
واقعا شدم سینوسی. البته این سینوسی بودنم سعی میکنم تو رفتارم هویدا نباشه اما خوب ....
دلم می شکنه از رفتارها بغض هام میگیرم . سکوت ................
سلام چند پست با هم خوتدم
مبارک باشه میکرو..... لب حالا دیگه عکس لازم شدی تا ببینیم چقدر خوشگل تر شدی
خانمی خسته نباشی خدا قوت هر جا روی آسمان به همین رنگ است همکارای خوب همکارای حسود ......
واگذارشون کن به خدا با آرامش به سنجد جانت برس
سلام عزیزم . مرسی از لطفت . بذار کل تعمیرات تموم بشه بعد عکس بذارم . هنوز چشم مونده و چند تا کار دیگه .
قربونت مرسیی لطف داری عزیزم. توکل به خدا دارم و بس ....
سلام سلام
واقعا آرمش و حس امنیت در محیط کار خیلی خیلی مهمه...
توکل به خدا...ان شاءالله همونی پیش بیاد که باید و به نفع شماست
(بعضی ها درک درستی از محل کار ندارند و رفتارهای خانوادگی شون رو همانجا هم اجرا می کنند... فضولی... زیاده خواهی و تنبلی البته)
.
برقرار بمانی و راضی و پرروزی
سلام . واقعا که مهم هست عدم امنیت تو کار ادم اعتماد بنفس رو کم میکنه .
ممنون پایدارو برقرار باشید
عالی بود
مرسی