زندگی در گردش

نمیدونم تا کجا رفتم فقط میدونم تو این هفته هرچی فحش بوده شنیدم تهدید شنیدم و بعدم التماس و در نهایت یک جورهایی فهمید که انگار ما ترکیه ماندگار نخواهیم بود چون فکر میکنه ترکیه ایم 

التماس که برگرد و من کلا جواب ندادم رفت استوری کرد اسم من رو یک جورهایی ابرو منو برد منم کلا بلاکش کردم و فعلا دارم کارهای احتیاطانه میکنم.  آدمهایی حرف اون قبول کنند واقعا تو مغزم نمیگنجه 

فقط این وسط مغزم قفل کرده و راه های کار کردن رو روی خودم بستم و البته اقامتم کلا مونده باید تلاش کنم نه که تلاش نکنم چرا در تلاشم ولی انگار جونی برام نمونده 

به زور خودم رو میکشم 

چشم دکمه خیلی اذیت میکنه ،بیماریش دوباره پیشرفت کرده و مجدد برگشتیم سر خونه اول متاسفانه منم خیلی بی اعصاب شدم 

وقت روانپزشک گرفتم فردا ببینم چه باید کرد البته. کلاس های گفتار درمان میره ولی متاسفانه 

پسرفت کرده به جای پیشرفت و این خیلی اذیتم میکنه و نگران هستم 

درمانگرش هم گفت متاسفانه پسرفت کرده خودم هم متوجه شدم همش یراع گوشی میگیره همش بهانه و من میدونم تاثیرات نیود پدرش هم هست چون خیلی محل یمداد و یک جورهایی اینو لوس کرده بود بقیه ولی در شرایط خوبی هستن 

توقع یک سری عملکردها از چشم دکمه داشتم اما نه در این حد به زور خودم جمع و  جور دارم‌میکنم 

میدونم باید قوی باشم و همه چیز رو مدیریت کنم ولی حس میکنم نیاز دارم یکم مدیریت شده و برنامه ریزی شده برم جلو خیلی سردرگم هستم 

بدبختی اینجاست اینقدر بدو بدو دارم برا تمرکز و برنتنه ریزی و زبان یادگرفتن مهم ترین مساله وقت ندارم باید وقت پیدا کنم باید تلاش کنم و باید برنامه بریزم فرداشب میشه سه هفته 

دوشنبه میدم به بلک لیست و دیگه نمیتونه وارد این حوزه بشه 

البته منوط به قانع کردن شخصی که دوستم پیدا کرده و درنهایت دادگاهی که ازش شکایت کنم هست ولی با مدارکم وکیل گفت میتونی ممنوع الورود کنی 

برای من هرروز و فردایش فرق دارد نه به خوبی

امروز سالگرد مادرم بود 

۱۵ سال گذشت بغض من اما تمام نمیشه در تمام این این سالها هرشب بالشتم خیس بوده و اشک ریختم 

چند روز پیش مردک کلی زنگ زد و ... که آره برای من دعوتنامه بگیر برم یک کشور دیگه منم اولش جواب ندادم اما از اونجایی واقعا سه پیچ هست .مجبور شدم دعوتنامه گرفتم و چون دعوتنامه رو طرف یک جورهایی آشنایی  بود داد برا اینکه خوش بحال این نشه منم هزینه زدم پاش 

دیگه بلیط گرفت و رفت کشور ی که زبونش بلد بود ، از وقتی رسید مغز من خورد که آره اینجا جاش خوب نیست و ... 

در هر صورت دوروز پیش تماس گرفت بیاید اینجا پیش من منم گفتم باور نداری ما نمی‌خواهیم و ... هیچی دیگه شروع کرد به فحاشی و توهین تهمت و تهدید منم تمام حرفهاش ضبط کردم.  روز بعدش دوباره از خواب بیدار شده تماس گرفته و انگار نه انگار اتفاقی افتاده میگم تماس نه که یک بار نه هزار بار تماس میگیره من مجبوری یکی رو جوآب میدم

دیشب دوباره شروع کرد به فحاشی و تهدید واقعا از خودم بدم‌میاد چقدر زبون و حقیرم که این آدم اجازه میده همچین کارهایی بامن بکنه 

توان نداشتم تلفن قطع کردم 

امروز جایی قرار داشتیم و بعدش با دوستم رفتیم برای سنجد و چشم دکمه تخت بگیرم چون تخت اتاق اونها یک تخت یک نفره فلزی بود که از زیرش میومد بیرون و میشد دونفره هر شب صدا یمداد و امنیت نداشت برای بچه ها 

قیمت تخت دوطبقه چوبی خیلی بالا بود و از طرفی من از اینترنت مرکز خرید رو پیدا کردم و تماس گرفتیم قیمت فلزی بد نبود منم گفتم دل بزنم به دریا 

رفتیم و اتفاقا تخت چوبی دوطبقه تونستیم پیدا کنیم با قیمت خیلی عالی باورم نمیشد و خوب همین یکی رو تخفیف زده بودن گرفتم و هزینه حساب کردم اومدم طبقه پایین و چشمم به پاف های خوشگل خورد و دوتا گرفتم و گذاشتم پیش تخت تا عصری بیارن 

اومدم خونه و اتاق بچه ها تمیز کردم و دیدم ای دل غافل این تخت فلزی نمیشه از اتاق برد بیرون به صاحب خونه گفتم بیا ببر 

عصری تخت رو آوردن نصب کردن و رفتن 

خداروشکر بکم خونه شکل خونه گرفت 

یکم اسباب بازی توی اف تونستم برا بچه ها بخرم، تخت برا پسرها و فرش برای سالن 

خوشبختانه اف های خوبی بود 

شب اومدم بشینم استراحت کنم مردک زنگ زد آره بلیط بگیر بیا این کشور من نیاز دارم بهت من غلط کردم من کاری باهات ندارم دیگه زندانی نمیکنم و ....

گفتم نه راه نداره تو هربار گفتی و اوضاع بدتر شده که بهتر نشده و در نهایت امر من بیا نیستم بعدم دوروزه هرچی فحش بوده دادی و هزار مدل زن رو با من مقایسه کردی الان از من چی میخواهی 

من میدونم این ادم خود شیفته و  نمیخواد باور کنه رهاش کردم نمیخواد باور کنه من رو از دست داده و به هر حربه ای متوسل میشه برا برگردوندن من غافل از اینکه من اینبار از همه چیز گذشتم 

دید نمیشه تهدید کرد که رگم میزنم خودم میکشم منم گفتم بزن بکش زندگی خودت به من ربط نداره 

گفت اره مجبور میشی جنازه بفرستی ایران گفتم به من ربطی نداره 

این قبلا هم با قرص  و... برای موندن من تهدید کرده بود 

قطع کردم و تصویری زنگ زد و دیدم تیغ دستش گرفته منم همون جا تلفن بستم نتم خاموش کردم و اومدم چشم دکمه بخوابونم حقیقت اصلا دلم نمیسوزه حتی اگر بمیره چون آزارهایی به من داده با هیچ چیز نمیشه جبران کرد تروماهایی که من و بچه ها کشیدیم باور نکردنی 

و الان با این تهدید ها بیشتر تروما داره برامون 

خوشحالم از خودم که حداقل اینقدر رو حرف خودم موندم و خام نشدم و پا رو دلسوزی های همیشگی و مسخره گذاشتم 

جالبه متوهم میگفت نه تو عاشق منی  یعنی خود شیفته ای چون این ندیدم 

فردا روز دیگری است و ماجرا ادامه دارد 

لجبازی بقیه

بالاخره روز جمعه جابجا شدیم اومدیم این خونه پر از انرژی و سفید کلا این خونه سفید و از اونجایی خوشبختانه نوساز هست ما  اولین مستاجران هستیم و همه چیز نو و بوی تازگی میده ،چند قلم کسری مثل جارو برقی بود که صاحب خونه گفتم و برای یک شنبه خرید اورو 

منم از زمانی رسیدیم تمام دوروز تعطیلی رو در حال خرید برای خونه و مرتب کردن بودم و در نهایت امر تا الان کلی کسری هست که باید بخریم 

و البته با حساب و کتاب و... 

روز شنبه و یک شنبه برادرم لج کرده بود برم تهران گفتم بزار وکیل کاری میکنه که متاسفانه دوشنبه تهران بود و قرار بازداشت دادن و الیته بعدش تو خانواده جنگ جهانی شد از چشم من میدیدن و ... در صورتی من هزینه کردم وکیل گرفتم و ... دیگه در نهایت امروز صبح گویا با وثیقه یا با وساطت اومد بیرون  خوب طبیعتا من خانواده جالبی ندارم چون اگر داشتم ۷ سال اینقدر بدبختی نصیبم نمیشد و همه اینها به خاطر عدم حمایت بود و الان واقعا برام مهم نیستن من سالها پیش گذشتم از همه 

مدارکم ترجمه شد ،رفتم برای مجوز کار و تطبیق مدارک که هنوز مدارک رو تحویل نداده بودم استادم پیام داد فردا بیا دانشگاه واحد هات تطبیق خورده و میتونی ادامه بدی خیلی خوشحال شدم 

امروز صبح رفتم سراغ مدرسه و البته مدرسه تعطیل بود برا بچه ها و از اونجا رفتم دانشگاه و ترجمه پاسپورت دادم و رفتم برای مجوز کار مجدد پاسپورت ترجمه کنم استادم تماس گرفت ریزنمرات می‌خواهیم همون جا نشستم و چون یک بار ترجمه شده بود مجدد فقط مهر نوتر خورد و .. و مجدد رفتم دانشگاه البته این فرایند ها ۳ساعتی زمان برد ها 

دیگه بردم تحویل دادم و یکم خوش و بش با استاد و بعدم رفتم برا قرار کاری عصر که دوساعت زمان داشتم یک مرکز خرید رو پیدا کردم و چپپیدم توش و خرید کردم

در نهایت هم تاکسی گرفتن و سر قرار کاری رسیدم

خداروشکر این کار از اول خوب داره میره جلو 

خداروشکر مشکل داداشم حل شد و دیگه استرس ندادم 

خداروشکر دانشگاه خودم اوکی شد مدرسه بچه ها هم اوکی بشه دیگه خیالم راحته 

مردک  از طریق یکی از دوستهام پیغام فرستاد به سانیا بگید تمام شده برام و دیگه منو فراموش کنه آدم متوهم به این میگن 

ما چون ترانزیت بود پروزامون این نمی‌دونست فکر کرده رفتیم ترکیه و خط و نشون کشیده که توی ترکیه میدم پدرش در بیارن  و..... 

وقت فکر کردن بهش رو ندارم 



روزهای خوبی که در راه

خوب تا اونجایی گفتم که بر فراز آسمان و رها شده بودیم ...

ما بعد حدود ۱۷ ساعت با ترانزیتی که داشتیم وارد کشور مقصد شدیم و البته با وجود اینکه مدارک مون کامل بود برای ورود استرس داشتم و خوشبختانه استرس نیاز نبود و به راحتی ورود زدیم 

البته خیلی راحت هم نبود افیسر سوال جواب ها رو کرد و من پاسخ دادم 

چمدون ها رو گرفتیم و رفتیم برای مقصدی که از قبل اجاره کرده بودیم که دوستم پیام داد اونجا لوله ترکیده و براتون یک جای دیگه گرفتم رسیدیم و دیدم اصلا جای خوبی نیست بیشتر شبیه هاستل بود و این برای من و بچه های من که مدت زیادی تو استرس بودیم اصلا خوب نبود به دوستم گفتم سریع تر کنسل کن و جای دیگه رو بوک کنیم ولی خوب مجبور شدبم یک شب بمونیم 

جای تمیزی بود اما کوچیک 

شب رو اصلا نفهمیدم چطوری بیهوش شدم و ساعت ۳ نصف شب بیدار شدم استرس بچه ها رو داشتم که از تخت نیافتن  بزرگترها هم که تخت هاشون متفاوت بود 

مردک هزار بار تماس و پیام داشت حوصله نداشتم جواب بدم به زور ۶ صبح خواب رفتم و ساعت ۹ بیدار شدم و جمع و جور کردیم و دوستم اومد و تاکسی گرفتیم و رفتیم به جای جدید و اینجا رو برای ۴ روز اجاره کردیم 

بعد اینکه بچه ها رو جابجا کردم و نهار دادم بخورند با دوستم راه افتادیم برای خونه اجاره یک ساله چند جایی دیدیم جالب نبود 

قرار شد برای کارهای اقامت با وکیل صحبت کنم تماس گرفتیم و وکیل برای روز بعد صبح وقت داد 

شب اومدم خونه بچه ها آرامش داشتند غذا خریدم و آوردم و شب اول با آرامش گذشت البته همچنان تماس و پیام ها ادامه داشت 

روز بعد با وکیل قرار داشتیم رفتم و شرایط رو توضیح دادم خوب با توجه با شرایط خاص من و بچه ها قرار شد 

تو چند بخش اقامت ها اوکی بشه و قول داد کمک کنه .

وکیل رو ترک کردیم و رفتیم برای بازدید خونه و در نهایت هم آخرین خونه نشد و خونه بعدی برای عصر بود که من رفتم خونه و بچه ها بردم بیرون و شهربازی تا یکم از حال و هوا بیان بیرون و بعد با دوستم قرار گذاشتم  بریم خونه دیگه ای رو بینیم رفتیم دیدیم و اوکی بود خونه ای سرسبز و شاد و پر انرژی از عکس ها بهتر بود 

با صاحب خونه که آدم با سواد و با شخصیتی هم بود توافق کردیم و روز بعد قرار گذاشتیم برای قرارداد و اومدیم قرار داد. امضا کردیم و من دوماه اجاره پرداخت کردم  و رفتیم دانشگاهی که یکی از اساتید قدیمی من اونجا مدیر شده بود . رفتیم دیدنش و اونم خوشحال و خندان گفت مدارکت ترجمه کن  و .. ربطی به نوع اقامت نداره تنبلی رو بزار کنار و شروع کن درس خوندن بعدم داشتم خداحافظی میکردم که  استاد و دوستم گفتن نه بیا بریم جایی چیزی بخوریم بعد برو گفتم بچه ها  خونه هستن گفتن. دیر نمیشه 

همراهشون رفتم و البته چند نفر دیگه به این مجموعه اضافه شدن و نشستیم صحبت و قرار شد با دونفر یک پروژه ای رو انجام بدیم و جلسه کاری رو هم توی محل کار اونها گذاشتیم و من خداحافظی کردم اومدم خونه بچه ها بردم پارک و بعدم خرید شام و اومدیم خونه 

امروز هم از صبح رفتم به محل اختصاصی کشور عزیزم برا تایید مدارک و بعدم ترجمه مدارک و در نهایت خرید برای خونه جدید و تقریبا چهار جهت شهر رو با دوستم رفتیم قهوه و آب هم از سردردم کم نکرد 

اومدم خونه یک ساعتی خوابیدم  و بیدار شدم جون نداشتم بچه ها ببرم بیرون علی الخصوص. امشب که آخرین شب این خونه موقت و فردا باید بریم خونه جدید خیلی امید دارم خونه جدید پر انرژی باشه و پر برکت برامون 

البته قبلش جلسه کاری دارم و بعدم تحویل مدارک از نوتر و البته گرفتن توصیه نامه از استادم و ...

و اسباب کشی فکر کنم روز آخر هفته ترک بخورم از این همه فعالیت

البته که آزادی ارزش این همه بدو بدو را داشت 

خبرها حاکی از این. که مردک هم هرروز یک داستان سوار میکنه و تقریبا همه جا رو پر کرده از نبود ما و به بقیه چرت و پرت گفته و ....

دختر خاله اش زنگ زد که آره روم نمیشه بگم فرصت بده مراقب خودت باش 

مارو جزو اون حساب نکن خندیدم و گفتم نه ولی توقع نداشته باشید من باهاتون ارتباط بگیرم 

میدونم روزهای سخت مالی رو در پیش خواهم داشت روزهایی که باید مدیریت کنم همه چیز رو اما مطمئن هستم از پس همه اش برمیام 

شک ندارم 



گاهی در یک ثانیه ورق برمیگردد

اینجا مینویسم وقتی توی پرواز نشستم وقتی به آینده نامعلوم نگاه میکنم اما خوشحالم میدونم هیچ چیزی نمیتونه دیکه ناراحتم کنه دیگه مشکلات ریز و درشت تمام شد 

مطمئنم مشکلات زیادی سر راه من اما من توان دارم دیگه خودم هستم و خودم 

امروز اینجا وقتی تصمیم گرفتم برای همیشه ترکش کنم چند روزی بیشتر نیست تصمیم قطعی گرفتیم بچه ها هم راضی بودن خسته شدن کلی فکر  کردم پلیس رفتن اشتباه یود کسی هم نیود کمک کنه 

نتیجه اش این شد که خودمون آماده کنیم و شبانه از در بزنیم بیرون قبلش بلیط گرفتم پول نقد گرفتم و حتی چمدون اینترنتی خریدم و با پلیس بازی به بچه ها رسوندم ،خودم بردمش بیرون و به بچه هه گفتم فقط وسایل جمع کنید 

امشب ساعت ۱۱ شب در شرایطی که از سه ساعت قبلش خونه رو تمیز میگردم توی اتاق بود در اتاق بسته بچه ها رو تو دو بخش فرستادم پایین و خودم جارو برقی رو روشن کردم و در رو قفل کردم و کلید هم پشت در و دررفتم رسیدیم فرودگاه چند بار تماس گرقت 

حقیقت فکر ننمی کردم بتونه از در بیاد بیرون 

و متاسفانه اومده بود بیرون 

توی فرودگاه یهو فرفری گفت بابا برگشتن دیدم با سرعت داره میاد دست دختر بزرگه رو رگقتم و دویدم سمت پلیس فرودگاه از شانس من یک خانم بود 

رسیدم و گقتم بهشون خانم اومد باهام مرد اومد دست چشم دکمه گرقته بود بچه رو سریع ازش گرفتم اومد تهدید کنه پلیس همراه من اومد تو صف کارت پرواز و مرد بزرگترین اشتباه رو کرد جلو پلیس به فارسی من رو تهدید کرد و پلیس از لحنش متوجه شد و گفت چی گفت تت‌ اومدم توضیح بدم یک پسر ایرانی اونجا بود و به زبان اینها مسلط سریع گفت این خانم و بچه هاش رو تهدید کرد 

پلیس هم به من گقت بیا بریم من و بچه هه رو برد به  سمت بیزینس کلاس و در جدا پلیس همراه ما اومد و اون مرد رفت 

یعنی مجبور شد بره چون میدونست بمونه باید بره زندان  خانم پلیس خودش شهادت داد و شکایت تنطیم کرد که این آقا مارو تهدید کرده و ما باهامون رو تو بیزینس تحویل دادیم و تا خروج از گیت باما اومد و زمانی رفت که ما خروج زدیم و کسی نمیتونست برگردونه 

از گیت خارج شدیم باورم نمیشد همه چیز تمام شد 

رفتیم پای پرواز مرد زنگ زد و کلی تهدید و منم دقیقا جواب دادم چون پلیس گفت جواب بده تهدید هاش رو شکایت کن 

و اینجوری من اینها نوشتم وقتی که بین زمین و آسمون بودم و حالا به سمت مقصدی نامعلوم و آینده ای نامعلوم با ۵تا بچه دارم میرم 

شاید روزی همه چیز درست شد میدونم درست میشه