طبق معمول سوتی های من

نمی دونم گفته بودم یا نه ... من کلا خیلی سوتی میدم تو زندگیم . از اول اینجوری بودم خانواده خودم مواقع بیکاری مینشتند و به این سوتی ها میخندیدند و اصلا ایراد نداشت . این که میگم خانواده شامل همه میشه حتی فامیل در حد پسر دایی دختر دایی دختر خاله و... که البته این سوتی ها تبدیل شده بود به اینکه من ادم سرزنده ای هستم و خوب دیگران نه عیب میدونستندو نه تحقیرم میکردندو نه شماتت ..بلکه از نظرشون من دختری بودم تو یک سری مسائل تو باغ نبودم و همین باعث تهیج میشد ...

اینها رو گفتم که ادانش این رو بگم . خوب من با این اصول بزگ شدم وخانوادم الق که هیچ وقت مسخره نکردنداین رفتار من رو . ولی وقتی ازدواج کردم تعریف از اولین سوتی پیش همسرم و گاها خانوادش باعث شد که مسخره بشم و مورد تمسخر واقع بشم در صورتی من فقط یک سری مطالب رو جدی نمی گرفتم . یکیش زبان بود یکیش لهجه بود . و چند مورد زمین خوردنهای ماجرا ساز من که حتی درمقام استاد هم تو دانشگاه شوت شده بودم وسط سالن ..ولی برخورد خودم باعث شد دانشجوهام نخندند حالا بعدش چقدر خندیدند نمی دونم ومهم نیست . ولی خوب متاسفانه رفتار خانواده همسر و همسرم باعث شد من کلا دیگه از تعریف کردن سوتی هام و حتی گاهی حاضر جوابی دست بردارم . که البته در طی دوسال اخیر به اصل خودم برگشتم و خوب شاهد چند نمونه سوتی از اینجانب بودین 

یک نمونش این که چند روز پیش راننده ای جدید اومده واسه شرکت . منم میخواستم واسه یک کاری برم بیرون دوستان گفتند برو پایین پیش تاکسی های کنار بیمارستان .... هست . منم خوشحال رفتم پایین . با مشخصات ماشینی که داده بودند ماشینی ندیدم همین جور که سرگردون بودم دیدم یک ماشین با مشخصات داده شده داره میپیچه این طرف . گفتم خوب رفته بوده بالا دور بزنه ماشین میخواست بره داخل بیمارستان که نذاشتم و نشستم داخل ماشین . بعددیدم راننده با تعجب برگشته نگاه من میکنه که خانم تو ماشین من چرا نشستین ؟ البته یکم جوون بود . منم بااعتماد به نفس گفتم فلانی هستم مسئول فلان بخش برین عجله دارم گفت به من چه  خوب گفتم مگه شما راننده شرکت نیستین . یهو دیدم قرمز شد سیاه شد .. گفت نه خیر خانم من دکتر... هستم جراح این بیمارستان . بقیش اصلا تصور نکنید من چه شکلی شدم چون دلم میخواست محو شم از روی زمین خدا من رو برداره اصلا ندونستم چه جوری پیاده شدم فقط وقتی یادم هست که تو پیاده روی اون ور بودم 


نمونه دوم سوتی هام که باز خیلی ضایع بود ....تو وزارت خونه مربوط به کارم داشتم با اسانسور میرفتم بالا که دیدم یکی از بازیگران معروف و به نام که سن و سالی هم از شگذشته همراه من داخل اسنسور هستند . منم کلی ابراز خوشحالی کردم و گفتم من خیلی فیلم هاتون دوست داشتم و الان چرا کم بازی میکنید دیگه نمی بینمتون بنده خدا هم برگشت گفت دیگه دور دور ما نیست دور جوون های دماغ عملیه (منظورش ججون و سوسول بود) منم بدون حواس گفتم نه ما شما رو با همون دماغتون دوست داشتیم . افراد داخل اسانسور قشنگ کبود شدند ....

خوب دیگه زیاد خندیدن به من بسه چه خبره مگه .....