روزهای خوبی که در راه

خوب تا اونجایی گفتم که بر فراز آسمان و رها شده بودیم ...

ما بعد حدود ۱۷ ساعت با ترانزیتی که داشتیم وارد کشور مقصد شدیم و البته با وجود اینکه مدارک مون کامل بود برای ورود استرس داشتم و خوشبختانه استرس نیاز نبود و به راحتی ورود زدیم 

البته خیلی راحت هم نبود افیسر سوال جواب ها رو کرد و من پاسخ دادم 

چمدون ها رو گرفتیم و رفتیم برای مقصدی که از قبل اجاره کرده بودیم که دوستم پیام داد اونجا لوله ترکیده و براتون یک جای دیگه گرفتم رسیدیم و دیدم اصلا جای خوبی نیست بیشتر شبیه هاستل بود و این برای من و بچه های من که مدت زیادی تو استرس بودیم اصلا خوب نبود به دوستم گفتم سریع تر کنسل کن و جای دیگه رو بوک کنیم ولی خوب مجبور شدبم یک شب بمونیم 

جای تمیزی بود اما کوچیک 

شب رو اصلا نفهمیدم چطوری بیهوش شدم و ساعت ۳ نصف شب بیدار شدم استرس بچه ها رو داشتم که از تخت نیافتن  بزرگترها هم که تخت هاشون متفاوت بود 

مردک هزار بار تماس و پیام داشت حوصله نداشتم جواب بدم به زور ۶ صبح خواب رفتم و ساعت ۹ بیدار شدم و جمع و جور کردیم و دوستم اومد و تاکسی گرفتیم و رفتیم به جای جدید و اینجا رو برای ۴ روز اجاره کردیم 

بعد اینکه بچه ها رو جابجا کردم و نهار دادم بخورند با دوستم راه افتادیم برای خونه اجاره یک ساله چند جایی دیدیم جالب نبود 

قرار شد برای کارهای اقامت با وکیل صحبت کنم تماس گرفتیم و وکیل برای روز بعد صبح وقت داد 

شب اومدم خونه بچه ها آرامش داشتند غذا خریدم و آوردم و شب اول با آرامش گذشت البته همچنان تماس و پیام ها ادامه داشت 

روز بعد با وکیل قرار داشتیم رفتم و شرایط رو توضیح دادم خوب با توجه با شرایط خاص من و بچه ها قرار شد 

تو چند بخش اقامت ها اوکی بشه و قول داد کمک کنه .

وکیل رو ترک کردیم و رفتیم برای بازدید خونه و در نهایت هم آخرین خونه نشد و خونه بعدی برای عصر بود که من رفتم خونه و بچه ها بردم بیرون و شهربازی تا یکم از حال و هوا بیان بیرون و بعد با دوستم قرار گذاشتم  بریم خونه دیگه ای رو بینیم رفتیم دیدیم و اوکی بود خونه ای سرسبز و شاد و پر انرژی از عکس ها بهتر بود 

با صاحب خونه که آدم با سواد و با شخصیتی هم بود توافق کردیم و روز بعد قرار گذاشتیم برای قرارداد و اومدیم قرار داد. امضا کردیم و من دوماه اجاره پرداخت کردم  و رفتیم دانشگاهی که یکی از اساتید قدیمی من اونجا مدیر شده بود . رفتیم دیدنش و اونم خوشحال و خندان گفت مدارکت ترجمه کن  و .. ربطی به نوع اقامت نداره تنبلی رو بزار کنار و شروع کن درس خوندن بعدم داشتم خداحافظی میکردم که  استاد و دوستم گفتن نه بیا بریم جایی چیزی بخوریم بعد برو گفتم بچه ها  خونه هستن گفتن. دیر نمیشه 

همراهشون رفتم و البته چند نفر دیگه به این مجموعه اضافه شدن و نشستیم صحبت و قرار شد با دونفر یک پروژه ای رو انجام بدیم و جلسه کاری رو هم توی محل کار اونها گذاشتیم و من خداحافظی کردم اومدم خونه بچه ها بردم پارک و بعدم خرید شام و اومدیم خونه 

امروز هم از صبح رفتم به محل اختصاصی کشور عزیزم برا تایید مدارک و بعدم ترجمه مدارک و در نهایت خرید برای خونه جدید و تقریبا چهار جهت شهر رو با دوستم رفتیم قهوه و آب هم از سردردم کم نکرد 

اومدم خونه یک ساعتی خوابیدم  و بیدار شدم جون نداشتم بچه ها ببرم بیرون علی الخصوص. امشب که آخرین شب این خونه موقت و فردا باید بریم خونه جدید خیلی امید دارم خونه جدید پر انرژی باشه و پر برکت برامون 

البته قبلش جلسه کاری دارم و بعدم تحویل مدارک از نوتر و البته گرفتن توصیه نامه از استادم و ...

و اسباب کشی فکر کنم روز آخر هفته ترک بخورم از این همه فعالیت

البته که آزادی ارزش این همه بدو بدو را داشت 

خبرها حاکی از این. که مردک هم هرروز یک داستان سوار میکنه و تقریبا همه جا رو پر کرده از نبود ما و به بقیه چرت و پرت گفته و ....

دختر خاله اش زنگ زد که آره روم نمیشه بگم فرصت بده مراقب خودت باش 

مارو جزو اون حساب نکن خندیدم و گفتم نه ولی توقع نداشته باشید من باهاتون ارتباط بگیرم 

میدونم روزهای سخت مالی رو در پیش خواهم داشت روزهایی که باید مدیریت کنم همه چیز رو اما مطمئن هستم از پس همه اش برمیام 

شک ندارم 



نظرات 2 + ارسال نظر
باشماق جمعه 12 مرداد 1403 ساعت 08:30

سلام
خانم دکتر
اینجا است که یاور پنهان به صورت چهره های جدید خود نمایی می کند دوستت که کمک کرد و برایت جا و مکان یافت و استاد قدیمی ات
خدا بندگانش را به شکل‌های مختلف کمک می کند ما ممکن است خدا را از یاد ببریم ولی اون بندگانش را هرگز
جواب پیام ها و تلفن اش را نده اصلا سیم کارت جدید بخر تا برای همیشه نتواند تماس بگیرد
البته روز های سختی در پیش هست
اما شما هم خیلی با اراده و از همه مهمتر تیز هوش هستید
تا اونجایی که یادمه شما مهندس برق هم بودید بعد رفتید دنبال طب سنتی
الن سنجد دیگه مرد خونه است و باید مسئولیت بیشتر بپذیرد
دعا می کنم تا کارت راست بیاید

سلام
واقعا که یاور پنهان هست و من مطمئنم هرگز مرا رها نخواهد کرد .
نه اصلا پاسخ نمیدم کلا علی الخصوص تماس ها رو چون واقعا اضطراب شنیدن صداش اذیتم میکنه
روزهای سخت که قطعا هست ولی من اینبار کفش آهنین پوشیدم
توکل به خدا دارم نه من مهندس مکانیک هستم
من میتونم گلیمش از آب بکشم بیرون تجربه این سال‌های سخت همراه من
سنجد که باید حسابی مسئولیت بپذیره حیف تنبل فقط
ممنون .واقعا دعا بهترین هست تو شرایط فعلی برام

مورچه جمعه 12 مرداد 1403 ساعت 03:50 https://hana98r.blogsky.com/

موفق باشی
به امید روزای خوب

ممنون عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.