چه خوب که در این نقطه ام

از اونجایی کلا این مردک متعادل نیست و من خودم می‌شناسیم که گاهی چقدر دل سوزم بنابراین ممنوع الورود شد و خودم هم تمام راه ها بستم .

دوباره چند شب پیش از یکی از شماره هایی گویا یادم رفته بود بلاک کنم پیام داد و التماس و خواهش که سانیا منو ببخش و من فهمیدم داداشت مشکل پیدا کرده به خاطر من و ... خیلی مهربانانه و تماس گرفت گفتم خوب که چیه الان میخواهی جبران کنی پول برادرم پس بده و برو دنبال زندگیت 

نه بیا باهم همکاری کنیم بیا فلان و بهمان من محل ندادم 

دوشب پیش دوباره التماس من محل ندادم و رفت توی فاز دیگه که من استرس دارم و ممکن دنبالم باشن و دوباره خودش رو مهم فرض کرد منو کمک کن ببر پیش خودت و... 

گویا متوجه شده ما ترکیه نیستیم منم گفتم بردن تو  که دستم نیست اما کمک دیگه ای نمیتونم بکنم و گیر داده بود تو من رو دوست داری خیلی راحت گفتم نه چرا فکر کردی من همه چیز یادم میره 

هیچی یادم نرفته و نخواهد رفت 

تو ۷ سال رو فراموش کنم یک سال آخر رو اصلا نمیتونم آنچه تو با ما کردی شمر با خانواده امام حسین نکرد 

برا یزید هم تا این حد زجر قفل بود ، بعد الان دقیقا چیو فراموش کنم 

میگفت آره میرم خودم تحویل میدم ببرن زندان گفتم برو به نظرم اگر برای این منتظری ما باهات خوب بشیم نکن این ریسک رو 

من حتی بدو بیراه ها یادم نرفته البته اینو بگم از هر ده  تا حرفش ۸ تا دروغ 

کارهای اقامت استارت زدیم استرس دارم باهمه چیز اما توکل به خدا دارم امیدوارم درست بشه یعنی درست میشه همین که بچه ها آرامش دارن خودم ارامش دارم کافیه 

مینویسم یادم نره این روزها 

مینویسم یادم نره تنهایی هام خودم رو بغل کردم و درمان خودم شدم 

مینویسم از غصه بیماری چشم دکمه و فرفری 

فرفری شبها تاصبح نمیخوابه دوشبه فقط جیغ میزنه و نمیدونم چرا فقط میگه ماساژ 

البته خوب کلا این هفته سرد بوده و همه سرماخوردگی شدیم شاید اون 

اتفاق بدتر اینکه دوشنبه حشره دیدم تو خونه و نمیدونم کک حیوانات از کجا اومده بود و به صاحب خونه زنگ زدم گفت نبوده گفتم بچه دارم باید سمپاشی بشه 

دیگه همه جاشستم و ضدعفونی اما فایده نداشت سه شنبه صبح اومدن سم پاشی بچه ها برداشتم رفتیم هتل 

که هتل اولی جا نداشت و دومی بد نبود استخر و .. داشت بچه ها بازی کردن و لذت بردن روز چهارشنبه صبح صبحانه خوردم و راه افتادم به سمت خونه ،بچه ها هتل موندن تا من تمیز کنم همه جا رو  جارو کردم تمام پتوها و روها و ... انداختم با آب ۹۰ درجه شستم آنچه تو لباسشویی بود بقیه اش با دست و همه جا ضدعفونی و ظرفها تو ظرفشویی با ۹۰ درجه و تا ساعت ۲ عصر که تاکسی گرفتم و بچه ها اومدن خونه حتی پرده ها شستم 

و اللن تو خونه ای بسیار تمیز داریم زندگی می‌کنیم همه چیز برق میزنه و فعلا اون حشرات هم نیستن خداروشکر 

چشم دکمه هم با روانپزشک صحبت کردم و کلاس ها بیشتر شد تا درمان بهتر بشه گفت طبیعی و برمی‌گردد با رشدش 

خستم ولی باز شکر برای آرامشی داریم خدایا شکرت 

بقیه. اش درست میشه 

نظرات 4 + ارسال نظر
بهمن دوشنبه 5 شهریور 1403 ساعت 12:54 https://life-bahman.blogsky.com/

سلام سانیا خانم...
چه بلائی سرت اومده؟

سلام عمو بهمن
من در این دایره سرگردانم .....

اذر یکشنبه 4 شهریور 1403 ساعت 08:55

سلام سانیا
قدر این ارامشت بدون و آن شاالله اوضاع بهتر هم میشه
نکنه دل رحمی کنی با اون آقا سازش کنی ..
کلن حذفش کن

سلام عزیزم
سازش کنم ؟ اصلا به سازش فکر هم نمیکنم
من چیزی برای باختن ندارم که دیگه

N شنبه 3 شهریور 1403 ساعت 00:45

من شمارونمی شناسم ووبلاگتون روتازه دیدم
ولی ازصمیم قلبم برای نجات وآرامشتون دعامی کنم

ممنون از اینکه وقت گذاشتید و ممنون برای دعای زیبای شما

باشماق جمعه 2 شهریور 1403 ساعت 10:16

با درود
خانم دکتر دل رحم و دلسوز
مواظب باش تازه خلاص شده ای دو باره به دام نیفتی
کارهایت درست و منطقی را انجام داده ای
تا اونجایی که لازمه ارتباطت را قطع کن و نگذار با حرافی دلت را نرم کند
مردها معمولا با زبان ریختن موفق اند
میگن عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد
وجود حشره باعث شد کل محل سکونت تمیز و نو بشود
انشاالله یک کار خوب هم پیدا می کنی و سرگرم می شوی
غصه غربت را نخور

سلام خیلی حواسم هست سعی داشت نرم کنه که من خوشبختانه اینبار دیگه گول نمیخورم
من سختی ها رو یادم نرفته هنوز کا هنوز داره دردش تحمل میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد