کاش هیچ وقت مریضی نباشه

ببخشید که نوشته هام آزار میده روح تون رو 

من مینویسم تا یادم نره هیچ . روزی و  لحظه ای که بعدا بدونم تلاشم رو کردم 

دیشب دوباره کار برداشته بودم تا صبح کار انجام دادم ،اجاره خونه دوروزه دیگه باید پرداخت بشه نمیخوام از پس اندازی دادم پرداخت کنم 

مدرسه بچه ها و لباس و وسایل خونه و... دیگه همش باید کم کم انجام بشه و من به خاطر بچه ها مجبورم شبها تا صبح کار کنم . تا ساعت ۷ صبح کار کردم و ۷ خوابیدم به دخترها مسیج دادم ۱۰ بیدارم کنید برم بیرون کار اداری دارم اینقدر گیج بودم به زور بیدار شدم فرفری و چشم دکمه هم بیدار بودن . فرفری دوباره دیشب به هم ریخته بود و من امروز وقت روانپزشک داشتم براش و فیلم گرفتم از حرکات دیشبش و متاسفانه خیلی عصبی شدم و داد زدم حتی گذاشتم روی تخت و هرچی داد و بیداد بچه ساکت باش فقط جیع میزد که خیلی عجیب بود .

در هر صورت بچه ها صبحانه رو براشون حاضر کردم و بدو بدو رفتم دنبال کار اداری دیدم ای بابا هرجا میرم تعطیل فکر کردم دیر  رسیدم رفتن نهار ولی خوب یعنی همه جا ؟!!! تماس گرفتم با دوستم گفت ای یادم رفته بگم امروز تعطیل رسمی و منی که نخوابیده بودم و بدو بدو اومده بودم دلم میخواست تو خیابون بخوابم 

هیچی مجبور شدم برگردم خونه رفت و برگشتم ۳ساعتی زمان برد 

رسیدم خونه و نهار خوردیم دوساعتی رفتم بخوابم یعنی بیهوش شدم 

و بعد دوباره کار امروز بچه ها بیرون نبردم 

دخترها هم دیگه نمیبرن چون فرفری خیلی بیرون اذیت میکنه بی هوا خودش میندازه تو خیابون و این واقعا خطرناک 

عصری هم روانپزشک متاسفانه خبر خوبی برام نداشت و گفت احتمال مشکل چشم دکمه توی فرفری هست . غم دنیا نشست تو دلم نمیدونم این ژنتیک اینها چرا اینقدر مورد داره که بچه های من این شکلی شدن میگم ژنتیک اینها چون ما نداریم این موارد و اینها دارن و با قول خودشون بچه هاشون شیطون بوده الان من اسم مریضی دارم میزارم 

فرفری داروهای رو سروقت میدیم و اگرمشکل جدید هم داشته باشه واقعا من کم میارم  درهر صورت اسم مریضی برام مهم نیست به روانپزشک گفتم لطفا درمان رو شروع کنیم .و  قرار شد برنامه درمانی رو برام بفرستن 

پشیمون نیستم، حداقل دیگه کسی نیست بزنه تو سر بچه ها و هزار انگ عقب افتادگی و .. بهشون بزنه 

ولی من خیلی به هم ریخته ام و عصبی ، کاش قبول کنم دارو بخورم یکم آروم شم میترسم وابسته دارو بشم وگرنه واقعا خوردن فلوکستین برای من واجب شایدم سرترالین اینجوری رفتارم با بچه ها هم بد نمیشه 

اینجوری زیاد داد فریاد میکنم عذاب وجدان میگیرم 

خدا خودش کمک کنا به همه به منم از طرفی 

امیدم به خودش و بس 

تهدید های توخالی

خوب تا اونجایی گفتم که استارت اقامت زده بودیم و اون مرد هم پیگیر ما بود اما با ملاطفت 

از اونجایی خدا بزرگه و این هم خیلی نمیتونه شخصیت اصلی رو پنهان کنه ،بالاخره روز جمعه که ما بیرون بودیم و من پیگیر کار اقامت بودم وبعد اون بچه ها بردم شهربازی اصرار داشت بچه ها ببینه که من جواب تلفن ندادم و دوباره از همون شب شروع شد ،آره من تو خطرم و من باید بیام پیش شماها و گفتم ببین راه نداره برو هر غلطی میخواهی بکن 

دیگه روز شنبه دید فایده نداره رفت سراغ آدمهای فیک دورو برش و اونجا مجبور کرد اول با برادرم زنگ زدن دیدن فایده نداره بعد اومدن سراغ من و من رو تهدید کردن فحش دادن بهم 

آدمهایی که من هزاران بار سفره براشون پهن کردم و غذا گذاشتم براشون من رو تهدید میکردن که بچه هات میگیریم من موندم یک غریبه و صد پشت غریبه عقل نداره خودش که به حرف این احمق جلو نره ؟؟؟ تو بچه من میگیری ؟ چطوری دقیقا ؟؟؟ آره اینترپل میدیم تورو  و ... 

یکی دیگه ولی یک خانمی بود که شوهر من میخواست مخش بزنه و گویا نتونسته بود بهم گقت ببین من پیام میدم تو جواب نده این مردک حقه باز فکر کرده همه عین خودش هستن 

من پیام میدم این از من ناامید نشه بره سراغ بقیه و اینجوری این غریبه هزار بار بهتر از آدمهایی مثلا دوست بودن کمک من شد 

دوباره رفته سراغ پدر سنجد که مثلا این بیاد سنجد بگیره من اذیت بشم یکی نیست بگه اسکول اون خودش اصلا سراغ بچه اش نیومده الان بعد ۱۲ سال چی بگه ؟؟؟ دقیقا چی ؟؟؟ 

میخوام بگم آدم احمق همیشه احمق بقیه اش هم تهدید بود 

شماره من داده بود به یک خانمی از دوستانش یعنی مردک با شوهر اون خانم دوست بود اینم اومد بهم پیام داد وای سانیا چرا باهاش آشتی نمیکنی و.. حوصله توضیح نداشتم براش عکس سر شکسته و خونی خودم رو فرستادم و ... زن هنگ کرد گفت اینها رو کی کرده گفتم بغل دستی.  دیگه نمیدونم به این مرد چی گقته بود که با زبان فارسی با  گوشی  اون زن ویس تهدید برام فرستاد (اون خانم ایرانی نبود) ... 

بعدم کلی تهدید که فلانی میکنم بهمانت میکنم و... 

والا منم حوصله نداشتم قطع کردم دوباره دیروز اول التماس بعد تهدید ...

و خوشبختانه امروز خبری ازش نیست منم دنبال لقمه نانی هستم میدونم هیچ غلطی نه خودش نه هیچ کس دیگه نمیتونند بکنند چون اصلا ایران نیستم هزار تا حکم هم بگیرن باز هم هیچی اما واقعا از اینکه یک عده احمق دنبال بی آبرویی هستن ناراحت میشم 

اون زن تو ایران که مثلا دوست ما بود به من پیام داده بود فکر کردی چرابچه ات مریض شده چون ذات خراب داری . نمیدونم برای این حرف جز یک آه چیزی ندارم 

این حرف و این آدم رو سپردم به خدا خودش هرجور میدونه براش بزاره 

دیشب تاصبح کار کردم و امروز نصفه خواب بقیه دوباره کار آنلاین زندگی ادامه داره مدرسه و دانشگاه. .. داره شروع میشه از فردا باید بیوفتم دنبال کار بچه ها و خودم برا تحصیل و ... 

یادم باشه هفته بعد دوشنبه وقت اقامتم هست مصاحبه اقامت ،امیدوارم شرایط مالی خوب باشه کسری ها بگیرم و بچه ها زودتر سامان بدم  توی مدرسه و ...

دخترها باید برن زبان و بعدم دانشگاه 

سنجد مدرسه، کوچیک ها هم مهد کودک و مدرسه 

من باید خیلی قوی باشم خیلی خیلی 

چه خوب که در این نقطه ام

از اونجایی کلا این مردک متعادل نیست و من خودم می‌شناسیم که گاهی چقدر دل سوزم بنابراین ممنوع الورود شد و خودم هم تمام راه ها بستم .

دوباره چند شب پیش از یکی از شماره هایی گویا یادم رفته بود بلاک کنم پیام داد و التماس و خواهش که سانیا منو ببخش و من فهمیدم داداشت مشکل پیدا کرده به خاطر من و ... خیلی مهربانانه و تماس گرفت گفتم خوب که چیه الان میخواهی جبران کنی پول برادرم پس بده و برو دنبال زندگیت 

نه بیا باهم همکاری کنیم بیا فلان و بهمان من محل ندادم 

دوشب پیش دوباره التماس من محل ندادم و رفت توی فاز دیگه که من استرس دارم و ممکن دنبالم باشن و دوباره خودش رو مهم فرض کرد منو کمک کن ببر پیش خودت و... 

گویا متوجه شده ما ترکیه نیستیم منم گفتم بردن تو  که دستم نیست اما کمک دیگه ای نمیتونم بکنم و گیر داده بود تو من رو دوست داری خیلی راحت گفتم نه چرا فکر کردی من همه چیز یادم میره 

هیچی یادم نرفته و نخواهد رفت 

تو ۷ سال رو فراموش کنم یک سال آخر رو اصلا نمیتونم آنچه تو با ما کردی شمر با خانواده امام حسین نکرد 

برا یزید هم تا این حد زجر قفل بود ، بعد الان دقیقا چیو فراموش کنم 

میگفت آره میرم خودم تحویل میدم ببرن زندان گفتم برو به نظرم اگر برای این منتظری ما باهات خوب بشیم نکن این ریسک رو 

من حتی بدو بیراه ها یادم نرفته البته اینو بگم از هر ده  تا حرفش ۸ تا دروغ 

کارهای اقامت استارت زدیم استرس دارم باهمه چیز اما توکل به خدا دارم امیدوارم درست بشه یعنی درست میشه همین که بچه ها آرامش دارن خودم ارامش دارم کافیه 

مینویسم یادم نره این روزها 

مینویسم یادم نره تنهایی هام خودم رو بغل کردم و درمان خودم شدم 

مینویسم از غصه بیماری چشم دکمه و فرفری 

فرفری شبها تاصبح نمیخوابه دوشبه فقط جیغ میزنه و نمیدونم چرا فقط میگه ماساژ 

البته خوب کلا این هفته سرد بوده و همه سرماخوردگی شدیم شاید اون 

اتفاق بدتر اینکه دوشنبه حشره دیدم تو خونه و نمیدونم کک حیوانات از کجا اومده بود و به صاحب خونه زنگ زدم گفت نبوده گفتم بچه دارم باید سمپاشی بشه 

دیگه همه جاشستم و ضدعفونی اما فایده نداشت سه شنبه صبح اومدن سم پاشی بچه ها برداشتم رفتیم هتل 

که هتل اولی جا نداشت و دومی بد نبود استخر و .. داشت بچه ها بازی کردن و لذت بردن روز چهارشنبه صبح صبحانه خوردم و راه افتادم به سمت خونه ،بچه ها هتل موندن تا من تمیز کنم همه جا رو  جارو کردم تمام پتوها و روها و ... انداختم با آب ۹۰ درجه شستم آنچه تو لباسشویی بود بقیه اش با دست و همه جا ضدعفونی و ظرفها تو ظرفشویی با ۹۰ درجه و تا ساعت ۲ عصر که تاکسی گرفتم و بچه ها اومدن خونه حتی پرده ها شستم 

و اللن تو خونه ای بسیار تمیز داریم زندگی می‌کنیم همه چیز برق میزنه و فعلا اون حشرات هم نیستن خداروشکر 

چشم دکمه هم با روانپزشک صحبت کردم و کلاس ها بیشتر شد تا درمان بهتر بشه گفت طبیعی و برمی‌گردد با رشدش 

خستم ولی باز شکر برای آرامشی داریم خدایا شکرت 

بقیه. اش درست میشه