الان که اومدم حس میکنمخونم متروکه شده میتونم بگمنیلو امشب باعث شد برگردم
چند سال نیستم نمیدونمهنوز کسی اینجا میاد و میره یا نه فقط میدونم دلمخواست بنویسم
از چند سال پیش تا الان رو دونه دونه برای سنجد که الان مردی شده وخواهر و برادر سنجد …
من باید ختم کلام روداشته باشم از سال ۹۷ که مبهم گفتم تا الان که خیلی گذشته
کاش بتونم بنویسم
البته یک کانال تلگرام داشتم توش مینوشتم اما متاسفانه تلفنی تلگرام داشت مشکل خورد و من موندم
اینجا امنیت داره و به خودم مطمینم مینویسم برای سنجد و خودم
خیلی وقته ننوشتم حرف زیاد دارم اما نمی تونم بنویسم اونقدر مسیر زندگی من پرپیچ و خم شده که گاهی فکر میکنم چقدر سخته این روزها
غیر از خودم هیچ کس دیگه رو مقصر این روزهای خودم نمی دونم مقصر اصلی این روزگارم خودم هستم
نمی تونم بنویسم نمی تونم بگم درد من نگفتنی هست اما دلم میخواد فریاد بزنم کاش میتونستم فریاد بزنم
کاش راهی برای فریاد داشتم
البته سکوتم پرفریاد
روزهام ست روزگارم سخت تر
با همه تجربه هام اینبار خالی ام از هر درسی خالی خالی حس میکنم تو اعماق یک دره افتاده ام
فقط یک معجزه میتونه من و سنجد رو نجات بده فقط یک معجزه و من منتظر اون معجزه ام معجزه ای که اینده ما رو تامین میکنه
معجزه ای برای این روزهای سختم برای روزهای سخت ترم
میدونم مسیرم رو اشتباه اومدم میدونم مسیر من این نبوده و نیست اما در میان تمام اینها فقط منتظر معجزه ام معجزه ای برای رهایی
دعایم کنید میدونم دوستان کمی اینجا موندن اما هرکس گذرش افتاد دعا کنه برام هم من هم سنجد
سنجد مهربان من . این نوشته برای توست برای تویی که تمام هستی من هستی
تویی که دنیای منی . من ادم خوبی نیستم میدانی مادرم میدانی فرزندم من ادم خوبی نیستم وگرنه روزگار بازیهایش را برای من عوض میکرد. اما بازی هایش برای من تلخ است تلخ تلخ
درست یک ماه هست که روزگارم در تلاطم و چالش هست میدانی هرکار کرده ام تاالان برای توست برای تویی که تمام زندگی منی من برای تو اواره غربت شدم برای حفظ تو
من دنبال پناهگاه برای تو بودم و پناه اورده ام پناهی تا تورا پناهنده کنم
چقدر دلم درد دارد سنجدک من سنجدک مهربان من
من عزیزی را زیر خاک گذاشته ام مدتی که دار درد را با خودم می امیزم من دردهایم را درون میریزم تا تو نبینی
فقط میخواهم بدانی هرچه کرده ام برای توست تویی که بهترین حس دنیا رو به من هدیه کردی نازنین من
سنجدک در کشوری دیگر در غربتی که زبان نیم داند امسال کلاس اول یمرود
روزهای اولین اولین مدرسه اش نتوانستم حسابی جشن بگیرم دردی داشتم اما بردمش مدرسه و کنار ماندم
پسرک زبان نمیداند و به سختی مچ شده اما مدرسه را دوست دارد معلم را دوست دارد مدیر را دوست دارد و اونها هم دوستش دارند
مدیر تمام مدت از او تعریف میکند و میگوید بهترین شاگرد هست شاگردی که به دستبوسی مدیر می رود
یک روز رفتم بزارم مدرسه . معلم گفت دیگه پول تو کیفش نذار گفتم چرا گفت همه رو داده بچه ها خوراکی بخرند اونها هم خوراکی خریدن خودشون خوردن باهاش هم دوست نشدند
یک روز هم اومد خونه گفت معلم گفته توغذا نخور منم شیرکاکایو رو ریختم سطل اشغال تعجب کردم .روز بعدش رفتم مدرسه معلم گفت بابا این داشته شیزکاکایو میخورده گفتم نهار نداری بخوری این رفته شیرش انداخته سطل اشغال
سوتی زیاد داره این بچه
و اخر خدایا ازت میخوام کمکم کنی مثل همیشه
خدایا امیدم به کرامت توست خدایا من جز تو کسی راندارم
خدای من خدای مهربان من امید ناامید من تویی
خدایا دیده ای روزهایم را دیده ای دل شکسته ام را
خدای مهربانم سنجدکم را حفظ کن خدایا سنجدک را سپردم بهت
اهنگ رو پلی میکنم ساعت دیگه داره به اخر تایم میرسه هرچند جایی که من هستم هنوز شب پایان نگرفته
بعد مدتها دارم مینویسم
اول ممنونم از همه دوستان عزیزی که تولد سنجد رو یادشون بود و بهم تبریک گفتند واقعا این صفحه رو برام ساختند و بعد اینکه دارم فکر میکنم به خودم به ادمهای اطرافم به همه چیز
به اینکه هرکدوم از ماها تو زندگیمون ممکن اشتباه کرده باشیم و گاهی اشتباهاتمون بزرک بوده خیلی بزرگ و قاعدتا اونی مضیبت داشته خود ما بوده ایم تا تونستیم اشتباهمون رو جبران کنیم ولی چیزی که ناراحتم میکنه قضاوت ادمهاست ادمهایی که میشناستند تورو و قضاوت میکنند و خودشون رو نیمزارند جای تو که اگر د راون شرایط بودند ایا چه تصمیمی میگرفتند
از اون مهم تر اینکه اگر طرف مقابل رو اونقدر میشناسیم که میدونیم هرگز از دایره اخلاق و انسانیت خارج نمیشه و اگر در شرایطی مونده قطعا دار راه نجات به سمت اخلاق و انسانیت پیدا میکنه نیاز نیست قضاوتش کنیم بلکه میتونیم فرصت بدیم تا طرف مقابل حداقل دفاع کنه از خودش و یا اینکه بزاریک ببینیم چقدر زمان میبره خودش ور پیدا کنه اگر خودش رو پیدا کرد مسیرش ذو هم پیدا میکنه یا نه؟
در اخر اینکه تا با کفش کسی راه نرفتیم قضاوتش نکنیم
فعلا ایران نیستم یک جای دورم جایی که حس تعلق ندارم جایی که معطل چند تا کار اداری ام جایی که میخوام فریاد بزنم از دلتنگی هام بگم از بازی روزگار بگم اما نمی دونم چرا سکوت رو ترجیح میدم سکوتی که منو در خودم فرو برده و نمی دونم کی میتونم یان سکوت رو بشکنم و ایا اصلا میتونم بشکنمش یا نه با همین سکوت ادامه خواهم داد و ......
چقدر سخته نتونی حرف بزنی
یک روز میام و مینویسم از تمام مسیرم از تمام سختیهام تا اون روز ازتون انرژی مثبت و دعا میخوام دعایم کنید
برایم دعا کنید مصلحت را برایم برای سنجدم خیر بخواهید
ستجدک من که همگام من قدم ها بر داشته برای ما دعا کنید دعایمان کنید
همیشه راهی هست برای هرچیزی همیشه راهی هست برای هرکاری برای هر اتفاقی غیر از مرگ
گاهی اونقدر بد شرو ع میکنی که برای همیشه حس مسیکنی باختی یک باخت همیشگی نیم دونم شایدم دارم اشتباه میکنم و نباختم وقتی تصوزات اونی که باید میشد یست وقتی هیچ چیز اونی که باید میشد نیست وقتی حس میکنی باید یک تصمیم بگیری و نیم تونی وقتی نفسی برات نمی مونه که بجنگی
من امروز برای اولین بار دستانم رو در مقابل روزگار گرفتم و گفتم تسلیم نمی دونم چرا انچه که فکر میکنی و در رویای توست با انچه که باید فرق داره اینکه میگم رویا نه رویایی خاص نه یک چیز معمولی که طبق معمول غیر معمول تعبیر میشه و گاهی انگشت به دهان میمونی
من فقط میدونم یک قول دادم به سنجد که تمام زندگیم تلاش رو بکنم برا خوشبختی و خوب بزرگ شدنش و این تعهد در من هست و هرز نخواهم گذاشت سنجدم اذیت شه
سنجدک مهربون من اونقدر عاقل شده که میخوام براش بمیرم برای پسری که دنیایی عشق و محبت در اون موج میزنه رفته کلاس و من دلتنگشم هنوزم دلتنگش میشم هنوز هم غصه دار چند ساعت نبودنش میشم
سنجد مامان بهت قول داده اینو فراموش نکن
من شاید تصمیماتم تو زندگی اشتباه باشه اما جسارت جبران رو همیشه دارم اینو مطمینم