یک جایی از زندگی همه ما میمونیم و هنگ میکنیم از اتفاقاتی که یهویی افتاده و داره می افته و چاره ای نداریم گاهی جز رفتن با مسیر ررود
مدتهاست نمی نویسم شاید چون هنوز نمی دونستم کجای زندگی ایستادم چه بایدبکنم ترجیح دادم سکوت کنم .
بعد تمام شدن درس و جداشدن رسمی تصمیم مجدد برای رفتن گرفتم و اینبار اقداماتی انجام دادم ازمون دادم و از طرفی رفتنم با شناخت بیشتر فردی شد که البته در حال حاضر با قبول شدن در تخصص کلا برای انتخاب فرد افتادم تو شک و از طرفی مسیر جدید زندگی من شده درس و کار و سنجدک تو کشوری دیگر و البته گاه خوشحالم از اینکه می تونم شرایط رو بهبود ببخشم و گاه ناراحتم که هنوز انچه باید باشد نشده است
چالش عجیبی دارم من با خودم و دنیای خودم غمگین نیستم درمانده ام در خودم و کارم کاش که راه و مسیر زودتر باز شود و بدانم چه باید کرد
و همچنان کرامت خدای مهربان رو خواستارم
گاهی توزندگی ما ادمها روزها و صحنه هایی پیش میاد که هرگز فکر نمیکردی تو اون شرایط قرار بگیری شرایطی که قدرت تصمیم گیری نداری و فقط میمونی چه کار کنی !؟؟؟؟
نمی دونی کجای راه رو اشتباه رفتی که اینجور شدی نمی دونی چی شد به اینجا رسیدی
شایدم مقصد درسته راهت اشتباه تمام اینها هست و باهمه بودن ها نیست
منم میان ماندن نمانرن رفتن و بودن خودم گیر کردم گاهی دلم میخواد یک بازه زمانی رو بگیرم و نذارم جلوتر بره چون ترس دارم شایدم شجاعت ندارم و شاید اونقدر شجاع بودم دیگه پای رفتن ندارم فقط کاش بعضی روزها بمون حرکت نکنه و ثابت باشه .....
از گذر روزها میترسم خیلی
حال من حال اسیری است که هنگام فرار دید کسی منتظرش نیست نرفت
دوست دارم از این روزهام بنویسم ولی نمیدونم چرا دستم به نوشتن نمیره خیلی تلاش میکنم اما نمیشه دستم نمیاد بنویسم
خوبم
سنجد خوبه ابله مرغون گرفته میدونم طبیعیه ....
اما چیزی درون من خوب نیست درمن چیزی شکسته و درست نمیشه منم و روزهای بی سراتجامی منم و دستهای بی پایانی
دعایم کنید
دفاع انجام شد توشرایط حاد و افتضاح جسمی من مریض و ناتوان بودم بدجور،یک هفته تب سرماخوردگی استخون درد و استرس دفاع یک طرف سنجد مریض یک طرف دنیای من هم این وسط به هم ریخته .وسط دفاع دیگه از ضعف توان ایستادن نداشتم نشستم ولی بالاخره تمام شد
یک سری مقاله ها کارشد یک سری کارها انجام شد و........
حالا من موندم و دلی که میگه ادامه تحصیل بده و شرایط بد خودم همه حوزه به هم ریختگی هست امیدوارم به زودی زود اوضاع خوب بشه طوری من بتونم خودم جمع و.جور کنم بتونم کاری از پیش ببرم
امروز یلدای سنجد بود کلی پدر من درآورد برا یلداش و بعدم عکس و آتلیه پسرک توسط پیش دبستانی
و حالا من موندم و یک دنیا تصمیم
برام دعا کنید بیام بگم بیام بنویسم وبیام شاکر باشم
تا یادم نرفته راهی و زنش هروقت دعوامیکنند اولین واکنش،زنش،پیام به من هست که خدا لهنتت کنه و..... انگار من گفته بودم راهی برو بگیرش
و خود راهی هم که چهارتا بار من میکنه نه حوصله جفتشون دارم نه وقت کل کل
فقط،میدونم خدا خوب جایی نشسته
ازش میخوام خودش،اینبار هم مثل همیشه یاورم باشه نیازمند مهربانی و کرامت خداوندم
واقعا وبلاگ برا من حکم خونه رو داره حتی اگر نباشم کم باشم ولی باز خونه من هست
بدجور درگیرم نیازمتد دعاهستم
هرچند خدای مهربان همیشه توخوب موقعی به دادم میرسه ولی کلا جون منو میگیره تا کاری انجام میشه باهمه بدو بدو وفریاد و بخون و بشین و.....بالاخره من هفته دیگه دفاع دارم
لازم بگم هنوز چند تا مقاله دارم باید ارایه بدم گزارش ها مونده و... اما پایان نامه بالاخره تواین مراحل داره روندش رو طی میکنه و هفته بعد دفاع دارم برام دعاکنید میام میگم چی شد و چه کردم اونجا ولی نیازمند دعای وافرم
میتونم بگم مدت زیادی خواب نداشتم چون همش دارم کارهام انجام میدم و امید دارم که زودتر تموم بشه
سنجد هم حسابی با پیش دبستانی مشغول و کار و کار و کار همچنان میگذره
خدای نهربکنم یک بار دیگه مثل همیشه نیازمند یاری ات هستم نیازمند اینکهدمنو بگشی بالا ببری و خودت از ارامش جنس خودت بهم بدی خدایا دستهای نیازمند منو ببین مثل خمیشه
خدای مهربانم