خسته تر از آنم که سخن گویم و جالی در بدن برای ادامه داشته باشم

نه روزگار طبق میلم می‌رود نه روزهایم می‌گذرد من مانده ام و تنهایی 

اینقدر از هنه بریدم و باهیچ کسم میل سخن نیست یکی از دوستهام میگفت چرا جواب نمیدی گفتم فرو ریخته ام اونقدر که قطعه قطعه افتادم و الان دارم تیکه های خودم جمع میکنم اما نمیدونم چرا جمع نمیشه این تیکه های فرو پاشیده من ....

پیچ و مهره هام خراب شده  هرچقدر دست و پا میزنم جلو برم بدتر عقب گرد میکنم و دوباره نقطه اولم هیچ چیزی درست نشده و نمیشه واقعا دلیل و چرایی رو نمیدونم 

دیروز دوباره درگیری داشتم جالبه گقتم یا برو یا میرم جتی بچه هه میزارم و میرم پس ول کن برو من نمی دونم چرا ول نمیکنه چرا نمیره 

دوست داشتنی در کار نیست هرچه هست زور بیخود زدن و بس ولی من خیلی خستم 

کاش بره من یک هفته میخوابم و بعد خودم جمع میکنم و نقطه سر خط نمیگم سخت نیست چرا سخته تت‌ این دوره و زمانه ۵تا بچه رو بجمع کردن سخته اما غیر ممکن نیست میشه شروع کرد میشه از ته به سر آمد 

ولی با یان مرد نمیشه وقتی عصبی میشم با این طفل معصوم ها هم سرجنگ دارم و هی همه چیز بدتر از بد میشه اون دوتا کوچیکه  گناه دارن بقیه هم همین طور اینجوری عداب وجدانم بدتر میشه 

اما چه کنم زهیچ راهی جلو پام نیست سنجد بارها بهش گفته برو مامانم تنهابزار و بقیه بچه ها آمل این ننیفهمه هیچی رو 

حرف های بی رسو تا برای توجیح خودش دیشب ادامه جنگش آورده بود بعد هی میخواست دوباره از موضع قدرت و چرت و پرت گویی رشوع کنه که مثلا من رو سرکوب کنه گقتم بهش دیگه مهم نیست برام برو 

تت‌ یک آدم سمی و تاکسیک هستی 

اما خوب نمیره نمی‌فهمه که بره

جنگ درونم یا بیرون ؟!

شب،نشستم و دارم کار میکنم مثل همیشه سرم شلوغ 

خیلی اهل اینستا گردی نیستم یعنی وقت نمیکنم 

یهویی نمونه نور که دارم با تلفن حرف میزنم و مشاوره میدم یهو گوشی شخصیم دستم میگیرم میزنم. رو اینستا میبینم ایران پرتاب موشک اسرائیل 

یهو انگار دنیا جلو چشم هام تیره و تار میشل میدونم چقدر اوضاع بد میشه میدونم برای منی با مشاوره و... دارم پول در میارم منی با بیچارگی برا خیلی ها وقت سفارت میگیرم و اقامت اطراف رو اللن چقدر سخت چون بینواها از کجا پول بیارن با این اوضاع دلار دیگه جنم هم بشه که بدتر از بد 

دلم برا مردمم آتیش میگیره تلفن رو میبندم از آشپزخونه که حکم آفیس داره برام میرم بیرون ،سالن رو چک میکنم پسر کوچیکه رو مبل خوابش برده بغلش میکنم میدونم امشب همه مامانها قطره اشک شون رو صورت بچه ها میریزه بغضم قورت میدم میرم تو اتاق به غول بیابونی میگم بیا بیرون بچه رو بزارمشر جاش با هیجان میگه ایران اسرائیل رو زده میخندم و میگم به تو چه از چی خوشحالی ؟ دلایل مزخرف میاره .میدونم این حتی پدر مادرش هم براش جلو چشمش نیست چه برسه مردم بینوا 

فرفری رو هم میزارم تو تخت و میام میشینم تلویزیون های اسرائیل باز میکنم چون ایران میدونم خالی‌بندی الان میخوان بگن اسرائیل رفت رو هوا ولی قطعا اینجوری نیست از سایت جغرافیایی چک میکنم و با تحلیل  ها مطمئن میشم هیچ خبری نمیشه تلفن رو میبندم، ساعت رو چک سپکنم اینجا ۶ صبح آفتاب زده بهتره بخوابم 

ساعت خوابم با آمریکا تنظیم اما لوکیشن بیشتر آفریقا از کیفیت زندگی

کاش خبری بیاید ....

یک جوری خستم که انگار با تریلی از روم رد شدن . شبها تا ساعت ۵ صبح بیدارم و کار میکنم و البته دنبال کار هم میگردم بتونم کار آنلاین و فریلنسری انجام  بدم تا حقوق ثابت بگیرم .و بتونم برای خودم و بچه ها هزینه کنم و البته دنبال راهی برای نجات از این شرایط 

پروژه ثبت نام دانشگاه  فعلا به دلیل عدم بودجه مالی باز مونده و البته چه جوری رفتن و نجات از دست این پروژه ای شده 

و روز به روز عرصه بهم تنگ میشه 

مدرسه آنلاین بچه ها که آقا هزینه اینم نمیده و من با دست و پنجه نرم کردن دارم نگه میدارم بچه ها درس نمیخونند و حق دارن 

دوتا کوچیکه رو هزینه مدرسه رو نمیده که بفرستم و واقعا از هفته بعد نگه داری این دوتا توی خونه ساخت میشه تعطیلات تمام میشه و این دوتا گناه دارند هم توی خونه اعصاب بقیه رو به هم می‌ریزند هم اینکه چیزی یاد نمی‌گیرند روند درمان پسر کوچیکه عقب میوفته 

فرفری هم که واقعا توی خونه می مونه فقط جیغ میزنه 

من صبح تا شب دارم کار میکنم کارهای این مزد رو انجام میدم اندازه ده نفر آدم،  کارهای خونه و کارهای بچه ها

غصه تک تک اینها باید بخورم و از اینکه اینقدر ناتوان خودم رو حس میکنم واقعا عصبی  میشم اما متاسفانه چاره ای ندارم 

تلاش من برای اینکه بره سمت زن دیگه ناموفق نا که نره . نه مشکل اینجاست بنده رو ول نمیکنه چون میدونه کار و بارش رو میبرم ملو و عملا نباشم فلج شده زندگیش 

ولی این شرایط داره از درون من رو داغون میکنه 

من اصلا تصویر بردار خوبی نیستم یعنی قابلیت اینو دارم با بهترین دوربین بدترین عکس و ویدئو رو بگیرم وای که برای پیجش هرروز من رو مجبور میکنه همراهش برم و فیلم بگیرم واقعا از خودم متنفر میشم 

کاش هیچ کس تو شرایط من نباشه کاش یک معجزه باشه یک جوری یک جایی من و این بچه ها نجات پیدا کنیم از دستش ....

نمیخوام دیگه سنجد با این بزرگ بشه پسر کوچیکه با وجود این نابود شده اختلالات رفتاری شدید پیدا کرده و فرفری که داره به انحطاط میره 

اون دوتا دختر بینوا هم که افسرده شدن 

کاش قدرت داشتم دست اینها بگیرم و برم و برم ...کاش یکی میومد اینو می‌برد و ما راحت می‌شدیم 

توی یکی از این ارگان های بنام آدم دارم که اونها هم یا با این دوستن یا طرف این و نمیان اونم خارج ایران برای من کاری کنند 

اون مشکل سیاسی هم اینقدر ترسید تهش ول کرد و موند یک پرونده باز 

منم موندم گرفتار کاش بتونم درست کنم همه چیز رو کاش .....

همه مغزم تو هم فرورفته انگار توی مه زندگی نمیکنم غبار گرفته هنه جارو من نه درست فکر میکنم نه درست می‌خوابم نه درست زندگی میکنم من گم شده ام تو خودم ....

دلیل سکوت قانونی من

دوستان بک‌چیزی بگم من خیلی دوست دارم از دست این مردک‌شکایت  کنم برم پلیس و شرش کم بشه اما چند تا نکته هست 

اول اینکه به خاطر اون موضوع سیاسی این الان یک‌جورهایی تحت الحفظ دولت اینجاست 

دوم اینکه این مرد خیلی دروغ میگه و تهمت میزنه یادم باشه چند نمونه از تهمت هاش رو بگم که باهاشون بی پایه و اساس برای من دردسر درست کرد و من نمیتونم این ریسک رو بکنم 

گزینه سوم هم فعلا واقعا از لحاظ مالی خیلی صفرم قدرت هیچ ریسکی رو ندارم 

یعنی حتی اینکه بگم شب شکایت منم و شبانه ببرن پلیس من و بچه ها در بریم اول پول نداریم دوم اینکه تو ثانیه به پلیس بگه اینها میخوان فرار کنند عملا ما مجرم میشیم 

از نمونه تهمت هاش بگم زمانی پسر کوچولو یک‌سالش بود من اقدام کردم و بچه هام برداشتم رفتم البته اون تایم دخترش باهام مشکل داشت برادر زاده هم باهام نبود 

و فقط دوتا پسرها خودم بودند 

هیچ وقت هیچ کس نفهمید من چرا برگشتم اما من مجبور شدم چون این به یک خانواده که بچه شون اس ام ای داشت گفت از من شکایت کنند که من قاتل بچه هستم در صورتی بچه با اون بیماری خوب عمر طولانی نداره و… داستانش مفصل اما میخوام بگم من رو‌درگیر همچین  چیزی کرد .

من هرچقدر به روزهای گذشته فکر میکنم بیشتر متنفر میشم و حالم بد میشه به آینده هم  که خوب پیش بینی میکنم و بدتر حالم بد میشه 

برای همین دست و بالم بسته هست 

باید یک جور دیگه شرش کم بشه 

البته اول باید منبع مالیم تقویت کنم 

دوروزه داریم میریم دریا ، مثلا می‌خواد بگه فکر بچه هستن علی الخصوص پسر کوچیکه که مریض. 

جالبه دیروز رفتیم کنار ساحل وایستاد به من فحش دادن میدونستم نمیتونه غلطی کنه هرانچه فحش داد به خودش برگردوندم هرچی گفت گفتم خودت از خانواده گفت گفتم خانواده خودت … 

دخترش رفته بود پسر کوچیکه رو از پیشش بیاره دور تر از ما نشسته بود بهش کفته بود سانیا رو طلاق میدم دخترش گفته بود زودتر که عروسی بگیریم 

و مجدد بحث کرده بودن 

خیلی جالبه جوری  اعتماد بنفس داره فکر میکنه این نباشه ما میمیریم حالا جالبه همه میدونند من آدم کردم‌ها 

اما امروز دیگه دوست هامون بودن و خوب به خیر گذشت 

البته که وجود یک خانم دیگه در این میان که جدیدا باهاش آشنا شدیم هم بی تاثیر نبود 

خیلی دوست دارم بره باهمین خانم و از دستش راحت شیم البته دلم برا اون زن طفلی میسوزه که فکر میکنه وای این چقدر آدم خوبیه 

کاش برن باهم ، من از خدام والا اون زنم خودش حواسش جمع باشه من چیکار کنم دیگه  


سخته خیلی سخت این روزها

امشب دخترها و سنجد با التماس بهم میگفتن توروخدا یک راهی برای نجات ما پیدا کن دیگه خسته شدبم 

واقعا نمی‌دونم چیکار کنم ؟! زندانی شدیم و بدبختی اینجاست هم شکنجه روحی میشیم هم شکنجه جسمی و هیچ راهی هم نیست 

۲۸ مارس تولد دختر فرفری من بود فرشته زیبایی های من براش تولد گرفتم دوستان محدود اینجا رو دعوت کردم به بچه ها گفتم هیچ خرید ی نیست فقط کیک بزا فرفری و لباس براش و شام برا محدود آدم‌هایی اینجا می شناسیم 

آخر شب میخواستم پست و استوری بزارم مردک‌روانب میگه چشم میزنند دروغ میگه شما نمیشناسید این از حسادتش هست چطور برا بقیه چشم نمیزنند برا این بچه رو میزنند ؟ 

منم پست گذاشتم تو اینستا و صبح قبل اینکه ببینه آرشیو کردم که اکر‌روزی بچم گفت برا بچگی من چیکار کردی حرفی برای گفتن داشته باشم 

پسر کوچولوی من چند روزی دوباره توجه و‌تمرکز نداره دوباره حالش بد تقصیر این مرتیکه اما باز جیغ داد میکنه برای ما 

امشب واقعا میخواستم بکشمش فقط کشتنش که دیگه نجاتمون میده و آروم میکنه مارو 

چقدر دیگه صبر کنم چقدر ؟؟؟ خدایا نمیشنوی؟ خدایا تاکجا میخواهی جلو بری ؟!!!! 

شب قدر دبشن بود با التماس ازش راهی خواستم برای نجات چرا نجات نمیده واقعا چرا من و بچه ها دیکه خسته شدبم اینها چند تا نوجوان و بچه کوچیک هستند که حق زندگی خوب رو دارند نه زندگی با این روانی 

چرا هیچ جا صدای  مارو نمی شنون ؟؟؟؟