نمی دونم از کجا باید شروع کنم نوشتن روفقط میدونم خیلی سخته روزها و شبهام
کیباپرش میشه از اون آدم با اعتماد بنفس وخود ساخته هیچی نمونده باشه شده باشم زندانی
دقیقا یکزندانی و من هیچ کسروجژ خودممقصر نمیدونم امروز واقعا فقط عذاب وجدان بچه ها رو دارم
۵ تا بچه ای که جز من هیچ کس رو ندارند هیچ کس
من هم هیچ کس روندارم جز خدایی که اونم انصراف داده گمونم
یکروزی کاش بنویسم از تمام شکر گذاری ها و توکل هام
اما خدایا کم آوردم ، بار اولم نیست اشتباه زیاد داشتم تقصیر خودم بوده اما این طفل معصوم ها چی کار کردن
برای هر لحظه امعذاب وجدان دارم خیلی زیاد
منبرای نگه داشتن این زندگیلهنتی حتی دوستانم رواز دست دادم
منهزاران بار عین احمق ها مجبور به ادامه شدم بهتر بگم من گیر کردم
هیچکسباپرش نمیشه حتی پیام حتی اینستا ولایک کردن ها برای من جنگواعصاب خوردی داره
اینجا که اصلا هیچی کسی نمیدونه و حتی توی تلفنم سیو نیست
همین قدر ذلیل هستم
اینقدر ننوشتم نمی دونم از کجا باید شروع کنم
سنجد بینوای من همیشه حس میکنم بهش ظلم شده همیشه عذاب وجدان دارم عذاب وجدانی زیاد اونقدر که خودم هم خستم
از همه آرزوها و موفقیت هام جاموندم خیلی حاموندم افتادم تو مسیری هیچ جوره نمی تونم خودم رو نجات بدم و بیام بیرون
دلم برای این دوتا طفل معصوم می سوزه بیگناهند و بی کس و کار عین من و سنجد
و بدترین قسمت ماجرا بیماری هر دو اینهاست ، سنجد پدر نداشت اما این دوتا پدری غیر منطقی دارند که حتی نمیشه برا درمان بیماری اینها اقدام کرد.
هرچند با تلاش زیاد من درمان رو انجام میدم
خستم خیلی خسته خودم را گم کرده ام اونقدر که جسارت هیچ چیزی را ندارم
الان که اومدم حس میکنمخونم متروکه شده میتونم بگمنیلو امشب باعث شد برگردم
چند سال نیستم نمیدونمهنوز کسی اینجا میاد و میره یا نه فقط میدونم دلمخواست بنویسم
از چند سال پیش تا الان رو دونه دونه برای سنجد که الان مردی شده وخواهر و برادر سنجد …
من باید ختم کلام روداشته باشم از سال ۹۷ که مبهم گفتم تا الان که خیلی گذشته
کاش بتونم بنویسم
البته یک کانال تلگرام داشتم توش مینوشتم اما متاسفانه تلفنی تلگرام داشت مشکل خورد و من موندم
اینجا امنیت داره و به خودم مطمینم مینویسم برای سنجد و خودم