حال من حال اسیری است که هنگام فرار دید کسی منتظرش نیست نرفت 

دوست دارم از این روزهام بنویسم ولی نمیدونم چرا دستم به نوشتن نمیره خیلی تلاش میکنم اما نمیشه دستم نمیاد بنویسم 

خوبم 

سنجد خوبه ‌ابله مرغون گرفته میدونم طبیعیه ....

اما چیزی درون من خوب نیست درمن چیزی شکسته و درست نمیشه منم و روزهای بی سراتجامی منم و دستهای بی پایانی 

دعایم کنید