دردها روزانه اضافه میشه نه کم بشه

من شدم عین توپ زمین میخورم میپرسم هوا خسته تر از هر لحظه 

گاهی فکر میکنم چرا دارم مینویسم وقتی میدونم هیچ چیزی عوض نمیشه هیچ چیزی درست نمیشه 

دوسالگی فرفری که گذشت دوسه هفته ای هست شدیدا اجبار شده در شرایطی من واقعا نگران شدم میترسم اینم بیماری پسر کوچیکه رو داشته باشه 

جرات ندارم ببرم دکتر چون مریض بودن همانا و زندگی مارو جهنم کردن نمی سایت مرد همانا 

واقعا دیگه کم آوردم این بچه وقتی میوفته به لج و جیغ و داد وحشیانه خودش ور به درو دیوار میکوبه و با دشمنی خیلی زیاد گاز میگیره و من که میخوام ارم کنم متاسفانه همه جام زخم شده دسته‌ام کبود جای گاز گرفتگی کردنم و …. 

آخر هفته پیش گفتم پسر کوچیکه حیوانات رو دوست داره و کلا بشه برای اینها یک تنوع از قبل برنامه ریزی کردم و هزینه آش هم با کار آنلاین خودم کار کرده بودم و داشتم و بردم  باغ وحش 

باغ وحش خیلی بزرگ و خوبی بود ولی متاسفانه فرفری  خودش. رو زمین کوبید و … دوساعتی پدرمون دراورد واقعا توی مردم موهام میکشید و چنگ میزد درحدی یک خانواده دلشون سوخت اومدن ‌کمک کنند  آروم بشه 

و البته فایده ای نداشت 

چون لج این دختراصلا تمامی نداشت 

بعدم که رفتیم آبی  بخوریم و مجدد بگردیم پسر کوچیکه  جیغ و‌داد کرد و جمع  کردیم  اومدیم  من از خونه همبرگر ذغالی پسرت کرده بودم براشون چند کیلومتری پایین تر چشمه ابی دیدیدم و  بچه ها بردم به بازی 

سه ساعت توی آب بودن ولی وقتی میخواستیم بیایم بیرون مجدد فرفری زمین و زمان کوبید که تا خونه خودش رو ته ماشین پهن کرد 

واقعا سخته با همچین بچه ها و‌مردی ادامه دادن مردی که پدر من رو تو زندگی در آورده مردی که فقط پول میشناسه و هیچ چیزی برشا مهم نیست و در این میان بچه هایی که هرکدوم بیماری خاص دارند و من تحت فشارم 

خیلی خستم اما چاره ای جز ادامه دادن ندارم کاش حاصل شرایطم جوری بود بتونم حداقل دکتر ببرم بچه هارو و بتونم درمان کنم 

اما نه قدرت مالی دارم و نه قدرت زندگی کردن این مرد هرروز بیشتر داره مارو از خودش متنفر میکنه 

بچه ها ازش متنفر هستند 

موضوعی که ما داریم خانواده آش هم کلا آدم‌های بیخیال و به درد نخوری هستند .

و این ماهیانه پولی بهشون میده 

جالبه یادش نمیره پول بده به اونها اما به بچه های بینوا که سنجد تلفن نداره چند ماهه اصلا یادش نمیاد یادش نمیاد که بچه ها شهریه مدرسه آنلاین رو ندادن . اینها رو یادش نمیاد اشکال نداره که به خانواده آش کمک میکنه اما تو شرایطی که بچه های من کاملا تامین باشند نه اینکه من برا اولین نیازهاتون بخوام بجنگم و این بخواد بده به خانواده آش که هزار جور مشکل براش درست کردن و میکنندحتی حوصله کل کل کردن ندارم بچه ها شاکی بودن که ووی نریز براخانوادش گفتم بیخیال حوصله دعوا ندارم 

اما به خودم قول دادم مه حتما برا سنجد این هفته تلفن بخرم حتی شده شب تا صبح نخوابم کار میکنم و می‌خرم براش 

 


خسته تر از آنم که سخن گویم و جالی در بدن برای ادامه داشته باشم

نه روزگار طبق میلم می‌رود نه روزهایم می‌گذرد من مانده ام و تنهایی 

اینقدر از هنه بریدم و باهیچ کسم میل سخن نیست یکی از دوستهام میگفت چرا جواب نمیدی گفتم فرو ریخته ام اونقدر که قطعه قطعه افتادم و الان دارم تیکه های خودم جمع میکنم اما نمیدونم چرا جمع نمیشه این تیکه های فرو پاشیده من ....

پیچ و مهره هام خراب شده  هرچقدر دست و پا میزنم جلو برم بدتر عقب گرد میکنم و دوباره نقطه اولم هیچ چیزی درست نشده و نمیشه واقعا دلیل و چرایی رو نمیدونم 

دیروز دوباره درگیری داشتم جالبه گقتم یا برو یا میرم جتی بچه هه میزارم و میرم پس ول کن برو من نمی دونم چرا ول نمیکنه چرا نمیره 

دوست داشتنی در کار نیست هرچه هست زور بیخود زدن و بس ولی من خیلی خستم 

کاش بره من یک هفته میخوابم و بعد خودم جمع میکنم و نقطه سر خط نمیگم سخت نیست چرا سخته تت‌ این دوره و زمانه ۵تا بچه رو بجمع کردن سخته اما غیر ممکن نیست میشه شروع کرد میشه از ته به سر آمد 

ولی با یان مرد نمیشه وقتی عصبی میشم با این طفل معصوم ها هم سرجنگ دارم و هی همه چیز بدتر از بد میشه اون دوتا کوچیکه  گناه دارن بقیه هم همین طور اینجوری عداب وجدانم بدتر میشه 

اما چه کنم زهیچ راهی جلو پام نیست سنجد بارها بهش گفته برو مامانم تنهابزار و بقیه بچه ها آمل این ننیفهمه هیچی رو 

حرف های بی رسو تا برای توجیح خودش دیشب ادامه جنگش آورده بود بعد هی میخواست دوباره از موضع قدرت و چرت و پرت گویی رشوع کنه که مثلا من رو سرکوب کنه گقتم بهش دیگه مهم نیست برام برو 

تت‌ یک آدم سمی و تاکسیک هستی 

اما خوب نمیره نمی‌فهمه که بره