ارامش من

نمی دونم  تا کجا گفتم واستون از اونجایی که عکس این ادم تو صفحات اجتماعی دیدم و تنم لرزید و روز پنج شنبه که مهمونی رفتم و تو جمع دوستان خوب هم به سنجد خوش گذشت و هم واسه من تجدید روحیه خوبی بود.

بعد از مهمونی هم یکی از دوستان گلم زنگ زد که بیا شب خونه ما و نمیخواد بری  خونتون . منم شب رفتم اونجا خوب بود خدا رو شکر تا عصر جمعه اونجا بودم و عصر جمع اومدم بیام شرکت که تو هماهنگی همکارم گفت اره خدماتی شرکت گفته سنجد میادو به هم میریزه منم چون از قبل مجوز بردن سنجدرو به شرکت داشتم ناراحت شدم و شرکت نرفتم و اومدیم با سنجد خونه . حمام بردمش و بعد هم شام خوشمزه واسش درست کردم کمی از استرس هام کم شده دیگه اروم شدم  . خدایا شکرت برای ارامشم خدایا شکرت برای همه چیز خدایا شکر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.