سال نو مبارک

سال نو مبارک 

سال نو ماکه حسابی مبارک شد .

هفته پیش  درست دوروز قبل سال تحویل ساعت ده شب تلفن من زنگ خورد و پلیس تماس گرفت من دوتا اسم دارم اسم شناسنامه ای و اسمی که بقیه صدام می‌کنند و من رو با اسم شناسنامه ای صدا کرد و گفت با شوهرت کار دارم انصافا ما زنگ نزده بودیم به پلیس شکایتی هم نکرده بودیم اما چرا پلیس اصلا به من زنگ زد .تو اتاق بود به دخترش گفتم برو صدا کن بابات رو اما به پلیس گقتم خونه نیست گفت فردا ده صبح بیاید اداره پلیس فلان جا بلدی ؟ گفتم نه با اینکه من قبلا اوونجا رفته بودم گفت باشه اومدی بگو با فلانی کار دارم خودت و همسرت بیاید 

هرچی هم اصرار کردم آقا چه کار دارید چیزی نگفت و گفت بیاید چیز خاصی نیست 

بعدش که قطع کردم این کلی مارو قسم داد که شما زنگ زدید و رفتید پلیس ماهم گفتیم باباجان تو حتی تا دستشویی نمیزاری ما تنها بریم الان چطور رفتیم پلیس ؟؟؟ یا اصلا زنگ زدیم گفت نه همسایه ها زنگ زدن 

من گفتم نه این قضیه ه ما ربط نداره بگرد ببین کجا گند زدی این اصلا گردن  ما نیست . عین سگ ترسیده بود  و با اینهمه من رو تهدید می‌کرد اگر تو باشی منم اونجا دروع هایی میگم که بعدش تورو بندازن زندان و بچه هات بفرستن بهزیستی .قشنگ متنفر تر شدم ازش 

از همچین آدم پست فطرتی ،من همیشه میگم این برا رهایی خودش هر کاری میکنه دروغ و تهمت و...

روز بعدش گفت نمیرم و ماتو تونه زندانی شدیم .دوباره از پلیس زنگ زدن من گفتم آقا این سزس درصد می‌کرد گفت ببین نیاد میایم در خونه میاریم 

با وکیل اینجو زنگ زدم گفت برید هرچی گفتم بابا وکیل تو هم بیا مثلا دوست این ااق بود پیچوند گفت خودتون برید 

آخرش بک خانم وکیلی می‌شناختم زنگ زدم گفت فردا میام  باهاتون

 دیگه به پلیس گفتیم فردا میایم.  و ساعت ۹ صبح قرار شد بریم که من تاصبح نخوابیدم فقط دعا میکردم شرش دامن مارو نگیره و فقط این از زندگی ما حذف بشه 

نزدیک ۹ بود وه زنگ زدن  چرا نیومدید گفتم تو راهیم گفت اگر نیاید الان میایم درخونه .گفتم نه تو راهیم 

بهش گفتم بیا بریم حتی اگر زندانی بشی بهتره جلو چشم بچه ها نباشی 

رفتیم و متوجه شدیم بله آقا جو گیر شده فعالیت سیاسی کرده واسه همون خواستن سه ساعت اونو بردن و ...

البته بعدش دیگه ولش کردن اما اوند گفت وای ممنون که تو نبودی شکایت نکردی و ... گفتم خوب احمق من شکایت میکردم که خانوادگی بود این داستان عوض شد الان که 

دیگه هیچی جو رگفت و کلی با خودش افتخار کرد 

منم حوصله کل کل نداشتم رفتم وسایل هفت سین خریدم و این وسط داشتم به شانس خودم لعنت یمفرستادم چرا اینو آزاد کردن وگرنه با خیال راحت میرفتیم ولی خدا گفت بشین سرحال اینقدرها خم راحت نمیزارم 

ما هنوز درگیر این آدم منفور هستیم که روز به روز منفورترین میشه و  فقط کم کم دارم دعا میکنم لک لکی چیزی از آسمون بیاد من و بچه ها سوار کنه ببره

البته این مرد هیچ وقت نمی‌فهمه امو این نشانه ای بود که خدا خواسته بگه اینقدر مارو اذیت نکن ولی خوب پر رو تر از این حرفهاست

نظرات 4 + ارسال نظر
مهربانو شنبه 11 فروردین 1403 ساعت 02:11

عزیز دلم این شرایط خیلی سخته میدونم چه حس و حال بدی داری و فکر میکنی همه ی راه ها به بن بست ختم میشه ولی میدونی که همچین چیزی نیست و بالاخره راهی هست
بیا راه هایی که میتونه به رهایی ختم بشه و احتمال موفقیتش زیاده رو‌مرور کنیم و بهترینش رو انتخاب کنی
باید از جات بلند شی قبلا تونستی بازم میشه
انگیزه هات الان بیشتر هم هست

عزیزم باور کن خیلی فکر میکنم اما نتیجه نمیگیرم
مشکل اینجاست ما زندانی هستیم و از اون بدتر حتی بریم پلیس این هزار جو‌رافترا میبنده به من که تا بیام از اونجا بیرون بچه هام آواره شدن و …

مهربانو سه‌شنبه 7 فروردین 1403 ساعت 22:02 https://baranbahari52.blogsky.com/

سانیا سلام نوروزت مبارک
تو همونی هستی که من فکر میکنم؟؟؟؟
قطعات پازل رو‌گذاشتم کنار هم سنجد، کاوه، همسرت ، دوتا بچه هایی که اون طرف به دنیا اوردی … اسم وبلاگم خودم رو‌تو پیوندهای وبلاگت دیدم اما اصلا از وجود اینجا خبر نداشتم
هیچوقت بهم نگفتی اوضاعت چطوره و‌من همیشه بابت خوشبختیت خدا رو‌شکر میکردم
من اشتباه کردم ؟ تو همون دوست اینستاگرام من نیستی؟ بگو اشتباهه

سلام مهربانو عزیزم ،متاسفانه من همونم
من در دنیای واقعی سکوت میکنم همیشه....

باشماق سه‌شنبه 7 فروردین 1403 ساعت 09:50

با درود
چرا خودت اقدام نمی کنی
برو شکایت کن که تامین جانی نداریم
و از دستش خلاص شو

به نظرتون با شرایطی که این مرد داره و جوری دروغ میگه بقیه حرفش باور می‌کنند جایی برای من می مونه؟!!!

مورچه سه‌شنبه 7 فروردین 1403 ساعت 04:55 https://hana98r.blogsky.com/

سلام
سال نو مبارک باشه
گلی برگشتید ابران؟

سلام ممنون
نه من ایران نیستم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.