یاری کنید مرا در

میخوام یک نظر خواهی و کمک ازتون بخوام 

البته ماجرا مفصل هستو باید توضیح بدم . دوره کارشناسی با یکی از همشهریهام هم خونه بودیم دختر خوبی بود همون موقع اما از من بزرگتر بودو زود فارغ التحصیل شد و رفت به شهرمون و بعدش هم با هم درتماس بودیم تا اینکه دعوت کرد برای مراسم عقدش تو مراسم که با مامانم رفتیم هم من هم مادرم جا خوردیمچون با یک پسر با خانواده نه چندان خوشنام و البته بیسواد ازدواج کرده بود . مادرم گفت توقع نداشتم همچین انتخابی داشته باشه ولی خوب مستقیم به ما ارتباطی نداشت . بعد از اون من رفتم ارشد خوندم و این دوستم همچنان نامزد بود حدود دو سالی خبر نداشتم ازش و یک جورهایی 7 سال ایشون تو عقد بود . که از طریق برادرم شمارههمرام رو گرفته ود و تماس گرفت که اره تهرانم و رفتم خونه خودم (البته نظر من تو همون عقد این بود جدا بشه )واقعا همسر مکل داری داشت . من اصلا نمی دونم چه جوری باهمچین ادمی زندگی کرده.

بعد از اون با هم در ارتباط بودیم به صورت تلفنی و اون در جریان جدایی ومتارکه من بود . زمانی هم که مشهد بودم اومده بود خونمون. چن ماه پیش متوجه شدم که همسرش تو غذا قرص توهم زا میریخته و انگار میخواسته این رو به جنون بکشه تا بتونه راحت از زندگیش بیرون بیاندازه از همون موقع بهش گفتم این زندگی به تهش رسیده و خودت رو از این منجلاب بکش بیرون اما متاسفانه اعتماد بنفسش کلا داغون شده . حالا که تهرانم  و حدود یک ماهی باهاش بیشتر درارتباطم میبینم این دختر دغون داغون هست 

 یک سری داروی ضد افسردگی بهش دادم یک سری داروی ارامبخش و قرص های شیمیایی که دکتر اعصاب داده بود ترک کرد. شوهرش رفته زندان و خوشبختانه حالا حالاها باید اب خنک بخوره به  جرم حمل موا مخدر

خوب حالا دوست من باید خیالش راحت باشه اما اعتماد بنفسش اونقدر اومده پایین که حتی نمی تونه زندگی کنه . 

متاسفانه فقط اره حسرت دیگران رو میخوره همش میگه اره اگه یک رشته دیگه خونده بودم بهتر بود اگه فلان بود بهتر بود . چرا تا الان طلاق نگرفتم و....

خوب میدونم که باید کمکش کنم . اما دیگه داره روانیم میکنه . سر یک کاری میره که نه حقوق خوبی داره نه اینده خوبی 

بهش پیشنهاد دادم یک هفته مرخصی بگیره و بره دنبال کار و انگار مصیبت من تازه شروع شده . واسه هر اگهی روزنامه بهم زنگ میسزنه امروز از ساعت 8-11 هجده بار بهم زنگ زده دلنم نمیاد جواب ندم اما خوب واقعا برای کسی که اسم مهندس یدک میکشه دیگه خیلی زشته اینقدر خودش رو داغون فرض کنه 

نمی دونم باهاش چیکار کنم اگه بفرستیمش شهرستان میدونم تو شهرکوچیک داغون میشه . میدونم عذاب میکشه خونش هم به من دوره و نمی تونه زیاد بیاد هرچند من اصرار میکنم بیشتر بیاد پیش ما اما دیگه گاهی ناچار میمونم . نمی دونم چه جوری کمکش کنم .خانوادش هم میگند تو روخدا کمکش کن .ولی هر چی میگم حتی اپسیلونی اعتماد به نفسش بالا نمیره . لعنتی یک کار خوب هم پیدا نمیشه به همه جا واسش سپردم . 

بارها بهش گفتم من رو ببین شرایطم از تو بدتر بوده من یک بچه داشتم با مردی که مدعی بود . اما تو نه بچه داری نه مرد مدعی . من خانوادم نبود کنارم تو هستند و....اما باز هم انگار واسه خودم میگم دوستان چه جوری کمکش کنم 

نظرات 11 + ارسال نظر
بنفشه دوشنبه 9 آذر 1394 ساعت 21:23

سلام خوبی ازت بیخبرم امیدوارم خودت و پسرت تو آرامش و سلامت باشید

سلام عزیز دلم ما خوبیم .یکم سرم شلوغه میام میگم . ممنون بابت اینکه هستی عزیزم و به فکرمی

بهمن پنج‌شنبه 5 آذر 1394 ساعت 21:28

سلام سانیا خانم عزیز
امیدوارم که خوب باشی و به لطف خداوند مهربون زندگیت برمدار روشنیها بگرده !
سانیای عزیز ،
منم با نظر دوستان عزیز موافقم . شما به تنهائی کاری ازتون برنمیاد . ظاهرن ایشون داغون تر این حرفهاست که بشه جمعش کرد .
من نمیگم تنهاش بذار که از قدیم گفتن بنی آدم اعضای یه پیکرند ...
من میگم هرجور شده قانعش کن که از یه مشاور خوب کمک بگیره و شما هم بهش قول بده که کنارش هستی . بعد کم کم ازش فاصله بگیر .
مثل کسی که میخواهی بهش شنا یاد بدی ...
موفق باشی

سلام عمو بهمن عزیزـ خودم خیلی دوست دارم اینکار رو بکنم ـ ولی ایشون متاسفانه اصلا نمی خواد قبول کنه. و مرتب دلره وابسته تر میشه نسبت به من و دیگه کارهای شخصیش هم انجام نمیده ـ واقعا نمیدونم باهاش چیکار کنم ـ دارم تلاش میکنم دورش کنم و از دور کمک اما ـ

سحر پنج‌شنبه 5 آذر 1394 ساعت 09:42

سانیا جون به نظر من هم تو الان باید بیشترین وقت و انرژیتو برازی برای خودت و سنجد . به نظرم زیادی براش وقت نزار. بعدشن اون اول باید اعتماد به نفسش و مسکلات روحیش تا حدودی حل بشه بعد بره دنبال کار.
حتما باید بره پیش مشاور

اره خودم هم موافقم که وقت اضافی ندارم بذارم واسه کسی کهخودش با دسته ای خودش داره ته چاه میره اماامان از این دل من.
جالبه گفتم زنگ بزن به مشاور برگشته مشکلات حقوقیش به مشاور گفته .... دیونه شدم از دستش

فریبا چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 13:12 http://berketanhaiman.blogfa.com

سلام سانیا خانم من با نوشی خانم موافقم به نظرم در همین حد هم بهش کمک می کنی کافیه نذارین بهتون وابسته بشه تلفناش رو جواب دادن گاهی جواب ندید تا تعدادش کم بشه و اعصابتونو خورد نکنه مسئولیت اصلی کمک به دوستتون با خودش و خانوادش کسی خودش نخواد نمیشه کمکش کرد به نظرم درگیر زندگی خصوصی دیگران نشید بهتره موفق باشید

سلام عزیزم و مرسی از راهنماییت که خیلی زیبا بود . والا منم دوست ندارم وارد مسائل خصوصیش بشم اما متاسفانه مونده به گردنم

همطاف یلنیز چهارشنبه 4 آذر 1394 ساعت 10:55 http://rahi-2bare.blogsky.com/

سلام سلام
خیلی خوبه که خودت رو متعهد می دونی به این دوست
منتهی به نظرم بهتره اصولی روی خودش کار کنه یه مشاور خوب بهتر می تونه کمکش کنه...
.
برقرار بمانی و راضی

سلام . مرسی عزیزم پیشنهاد مشاور رو بهش دادم ولی متاسفانه قبول نمی کنه

الهه سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 18:20 http://shabhayemahtabiyeman.blogsky.com

به نظرم باهاش منطقی صحبت کن ، بهش بگو که دوستش داری و می خوای کمکش کنی، ببرش پیش روانپزشک ، چون به نظرم این خانم باید قرص مصرف کنه ، براش راه بزار و اگه انجام نداد خوت و زندگیت مهمتری ، خیلی بتونی از چس خودت بر بیای من نمی گم ولش کن ولی براش شرط بگذار بزار بفهمه تو هم همینطوری نمی تونی کنارش بمونی شاید تکونی بخوره ، خدا کمکت کنه

باهاش صحبت کردم ولی متاسفانه از نظر مشاور اصلا فکر هم نمی کنه یک مشاور میتونه کمکش کنه . همین جور گیج و و یج شده . حالا سعی کردم چالش بذارم براش که بتونه خودش رو از این وضعیت بیرون بکشه

غریبه سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 16:23

ایشان دچار وسواس هستند از طریق خانواده اش اقدام کنید که به روانکاو مراجعه کند
در ضمن اگر اقدامی برای جدایی نکرده الان شرایطش مناسب است

اقدام به جدایی که نکرده دارم ترغیبش میکنم ولی خانوادش هم پاشون کشیدند کنار

بنفشه سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 15:16

عزیزم بهترین کار تو تو این شرایط ایجاد آرامش و شادی برای خودت و پسرت هست حتی شده با خرید یه ساندویچ میخوام بگم خودت را درگیر نکن انرژی ت را بذار برای زمانهای اندکی که با پسرت هستی یه کار نکنی این دلسوزی برات تعهد ایجاد کنه

مرسی از اینکه اینقدر به فکرمی عزیزم ممنونم .
دارم تلاش میکنم که تعهد ندشته باشم

فروهر سه‌شنبه 3 آذر 1394 ساعت 12:32

تو کاری ازت برنمیاد..این تخصصیه..باید بره دکتر روانشناس خووب

مرسی عزیزم از راهنماییت

اذر دوشنبه 2 آذر 1394 ساعت 18:13 http://azar1394.blogfa.com

سلام
خوب باید بره پیش ی مشاور روانشناس تا بتونه بهش کمک کنه
باید اول اعتماد به نفسشو ب دست بیاره .
اینجوری بیشتر بهت وابسته میشه و بازم مشگلش حل نمیشه
شانس اورده شوهرش زندانه

سلام متاسفانه نمی خواد قبول کنه که بره پیش یک مشاور . باید متقاعدش کنم وگرنه هم خودم اسیب میبینم هم خودش

نوشی دوشنبه 2 آذر 1394 ساعت 15:24

سانیا جان
بنظر من درحال حاضر تو تمام انرژی و توانت رو فقط واسه خودت و سنجدت بذار عزیزم . تو همینکه به تنهایی از پس زندگی خودتون بربیاید کلی ازت انرژی میره . این دوستت نیاز به کمک پزشک داره . و اگه برای خونوادش مهمه اونا باید پاشن بیان به کمکش .
نظر منو اگه بعنوان یه دوست میخوای یواش یواش خودتو بکش کنار که انرژی منفیش وارد زندگیت نشه . واقعیت اون تو شرایطیه که تو نمیتونی بهش کمکی بکنی.

عزیزم خودم هم خیلی نگرانم چون دیگه حسابی هم رو اعصابه هم اینکه حالش خیلی بده . مثلا فکر کن رفته جایی واسه استخدام بعدبرگشته به من میگه مرکز تحقیقات واسه دندان پزشکی بعد خودم زنگ زدم میگند کلاس کنکور واسه ریزدنت دندا. یعنی میخوام سرم بکوبم به دیوار ...
فکر کنم باید ببرمش پیش یک مشاور

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.