روزهایی که میگذرد

افتادم اساسی رو دور تند زندگی .. خوشبختانه امتحان هفته پیش برخلاف تمام استرسی که داشتم خوب بود و راضی بودم از امتحاناتم . ولی خوب واقعا با بچه و کار و زندگی درس خوندن اون هم همچین رشته ای سخته و من تمام تلاشم میکنم کم نیارم ولی میدونم یک جاهایی فقط دارم باهم مچشون میکنم .سنجدک روزهای پنج شنبه رو مهد تعطیله و خوب این هفته دوستم اومد پیشش ما از هفته دیگه که و شیفت رو باید دانشگاه باشم . واقعا شده یک معضل . من نمید ونم این چه صیغه ای که 5 شنبه مهد رو تعطیل میکنند خوب همه که کارمند اداری نیستند . اگرم باشند روز 5 شنبه رو میخوان به کارهای بیرون برسند حداقل . البته میدونم این وسط پسرکم داره نبود من رو تو بازه طولانی مدت تحمل میکنه و تو تموم این روزها و هفته ها فقط امید دارم به پایان کار که خوش باشه و پسرکم باافتخار از مادرش یاد کنه . و بدونه نبود مادرش تو اون ساعات فقط برای آسایش و راحتی اون بوده . 

البته وقتی خونه ام تا حد امکان تلاش دارم باهاش بازی کنم سرگرمش کنم و اونچه دوست داره فراهم کنم . امید به خدا دارم که خودش بهم توان بده تا بتونم سکان زندگیم رو به خوبی به مقصد برسونم . 

خونه مرتب شده . دارم روی شغل دوم کار میکنم تقریبا مشتری ها و یا بهتر بگم بیمارام تعدادشون خوبه . و خدا روشکر از داروهایی که میدم نتیجه مثبت گرفتند .و همین خودش واقعا باعث خوشحالی من هست چون هم من سود میبرم و هم اون مریض لاقل دردش تمام میشه . از خدا میخوام مریضی نباشه و من پوست و زیبایی کار کنم و یا اگر مریضی هستلااقل بتونم درمان کنم .

البته این شغل معظلات خودش رو داره معمولا افراد راضی نمی شند هزینه کنند یا معمولا میگند بعد از نتیجه که اون هم یا فراموش میشه یا خوب طرف خوب شده دیگه نمیاد طرف من. 

دارم تبلیغات میکنم از طریق دوستان به چند جا هم دارو ها رو فرستادم و خدا رو شکر مجدد سفارش گرفتم این خودش پوئن مثبتی محسوب میشه . 

دوستم که واسش مشکل پیش اومده بود هنوز نونسته خودش ور پیدا کنه و گیج  و منگ هست گاهی حس میکنم کلا مخش تاب برداشته یک حرفهایی میزنه که ادم عاقل نمی زنه و این نشان از بحران روحی بسیار زیادش هست . که دعا میکنم روز به روز بهتر بشه ولی خوب ادم تاخودش نخواد هیچی خوب نمیشه . من نوعی هم اگه  از اون بحران نجات پیدا کردم اول کمک خداوند بود بعدش هم خودم خواستم اگه منم مینشستم و قیافه افسردهها رو میگرفتم قطعا الان تو تیمارستان بودم . ولی خدا خواست منم خودم خواستم توکل کردم بهش . هیچ وقت هم حسرت دیگران نخوردم یعنی هرگز فرصت نداشتم حسرت بخورم . هرکس زندگی خودش رو داره و زندگی هرکس به خودش ربط داره چه خوب چه بد. اما این بنده خدا حس میکنم زیادی حسرت میخوره حتی حسرت زندگی خواهرش و.... در صورتی هرکس برای زندگی خودش زحمت کشیده حالا یک جا بدشانسی اوردی دلیل نمیشه همش به همون فکر کنی و زندگیت رو فراموش کنی البته شایدم من زیادی روم زیاد هست و خداهربلایی سرم میاره باز هم از رو نمیرم . ...

و اینجا واقعا از خدای مهربو نتشکر میکنم واقعا شکر برای همه چیز برای ساختن ها برای بودن هام برای اینکه هرگز نخواستم  زندگی رو بد بنا کنم و بدخواه نبودم خدایا ممنونم برای همه چیز ...خدایا تو هستی میونم و میدونم که تو تموم این روز ها و روزهای گذشته کمک من بودی و هستی خدا یبرای همه چیز ممنونم 

نظرات 7 + ارسال نظر
اعظم46 سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 14:33

سلام موفق باشی خدا قوت

سلام مرسی عزیزم همچنین شما

الهه شنبه 14 آذر 1394 ساعت 19:33 http://shabhayemahtabiyeman.blogsky.com

لذت می برم از این همه انرپی که تو داری ، از این همه موفقیت ، آفرین ، احسنت ، یه اسفند برای خودت دود کن لطفاااااا

انرژی کجا بود خواهر دارم به زور میکشم باور کن خودم رو دیگه کم کم ..مرسی شما خیلی لطف داری به من عزیز دلم

مجانی نباید کار کنی یاد میگیرن از اول نرخ داشته باش ولی کم باشه بعد زیادش کن.مردم خیلی پرو ان.واقعا مهد کودکم مهد کودکای قدیما

اره دارم سعی میکنم .
مهد کودک ها که شدند واسه خودشون حکومتی

اعظم46 پنج‌شنبه 12 آذر 1394 ساعت 14:29

سلام خدا رو شکر خوبی ایام به کام خانم دکتر
یه مقایسه بین زندگی در تهران ومشهد داشته باشی خوبه

سلام مرسی عزیزم حتما تو اولین فرصت . قراره دوتا چیز رو بگم یکی همین مقایسه یکی هم اشنایی بین من و همسر و به اینجا رسیدنم

غریبه چهارشنبه 11 آذر 1394 ساعت 16:11

توکل به خدا کردن حلال مشکلات است کسانیکه چنگ به ریسمان الهی می اندازند مشکلات برایشان تلخ نیست بلکه امتحان الهی است
دوست شما فقط خانواده اش باید کمکش کند شاید نیاز به بستری شدن هم داشته باشد

مرسی دوست گرامی توکل به خدا دارم و بس .یک جورهایی حلش کردم

فریبا سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 17:41

خدارو شکر خانم دکتر پس واجب شد یه سفر بیام تهران خالهامو بردارید واسم
البته من از اون مریضا نیستم که بگم دستمزد بعد از نتیجه خیالتون راحت

چشم شما تشریف بیار خالهاتون هم برمیدارم ..

به خدا پول دوست نیستم اونقدرها هم ها . اشانتیونی کار میکنم

بنفشه سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 16:30

عزیزم خدا را شکر که تقریبا همه کارا رو غلتک افتاده دوست من تنها خواهش م ازت اینه که تا حد امکان پسرت را تنها نذار مواظب خودتون باشید زیر سایه پروردگار. راستی میدون تجریش یه امام زاده صالح داره خیلی خیلی آروم میکنه آدما با پسر گلت برو منم یاد کن

مرسی دوست عزیزم از اینکه به فکرم هستی ممنون بابت نگرانیت .
هنوز امام زاده صالح نرفتم ولی حتما میرم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.