تعطیلاتی که نه چندان خوب ولی گذشت ....

باز هم کم کاری کردم اما واسه این نبود که نخوام بیام بنویسم واقعا فرصت نشد ـ سه روز تعطیلی رو که واسم اصلا خوب نبود البته سعی کردم خوبش کنم ولی خوب مریض بودم من شب قبل از اربعین به طرز مشکوکی سمت چپ گردنم درد گرفت و این درد ادامه پیدا کرد یکم درمان کردم تازه متوجه شدم بله ماجرا از کجاست عفونت شدید گوش میانی با خونریزی اخلی گوش داشتم . خیلی بد بود گوشم تیر میکشید چند بار رفتم دکتر چند سات تحت نظر بودم ولی سه روز واقعا درد زیاد بودم . روز اربعین دوستم که دیگه زیادی قاط زده بود رفتم کمکش و وسایلش جمع کردیم که بفرستیم شهرستان . 5 شنبه هم که درگیر بودم و خوب درد هم داشتم هنوز و صبح و عصر در راه امپول زدن بودم .

روز جمعه هم فریب این دوستان خوردم که ناصر خسرو باز هست و برو وسایل کارت از اونجا بخر که رفتم و کلا بخش مربوط به وسایل کار من بسته بود می خواستم خودم بکشم بیهوده رفتم و برگشتم سنجد رو از خونه دوستم برداشتم اومدم خونه و پروژه حمام بردن بچه و خودم شروع شد روز شنبه به جای اینکه شاداب باشم یک گلوله خسته رفتم سرکار ...

دوستم طرف ظهر زنگ زد که کامیون اماده هست بیا وسایل بفرستیم . گفتم مگه بلد نیستی رک گفت نه تو عمرم همچین کاری نکردم ... 

مرخصی گرفتم و رفتم اونجا وسایل بار کامیون زدم و دوستم رو هم راهی کردم به سمت شهرستان تا بره طلاقش رو از همسرش بگیره و بتوننهه شروع مجددی داشته باشه تهران برای ادمی که نمی دونه چیکار باید بکنه اصلا خوب نیست فقط هزینه بیخودی میتراشه و از طرفی شهرستان هم خوب نیست ولی نیاز داشت به اینکه بره . به خانواده اش هم خبر دادم که حمایتش کنید لااقل بذارید خودش رو پیدا کنه بعد بیاد تهران 

البته عصری دیر رسیدم و یکی از دوستان کهخوابگاهش نزدیک خونه هست رفت سنجد رو همراه خودش برد 

یکشنبه هم که عصرش برف شدت گفت و من جرات بیرون اومدن عصر رو نداشتم . 

یکی از دوستان خوبم زحمت کشید اومد همراه شوهرش و واسم جای میله پرده درست کرد و کلی کمکم کرد که خونه گرم بشه و بتونم با یک بخاری خونه رو گرم کنم . 

تازه داشتم امید وار میشدم اخر هفته داره میشه که سه شنبه بهخاطر یک سری کارهای قب افتاده که ربطی به من نداشت مجبور شدم سنجدک رو بردارم و عصری بریم یک تایپ وتکثیری واسه پرینت حدود 2000 صفحه که خودش ماجرایی داشت .

بردن سنجد خوبیش این بود خیالم راحت که بچم کنارمه اما یک بدی هم داشت اینکه  واسه سرگرمی سنجد کلی تو خرج افتادم از شام که اقا پیتزا نوش جان کردند تا یک اسباب بازی پرسروصدا یک ماشین که خیلی بامزه بود و از اون بدتر پشت ویترین یک مغازه فروش خوکچه هندی و خرگوش که سنجد زیادی دوست داشت و من متنفر بودم از اون موجودات . خدا رو شکر قانع شد که ما نمی تونیم داشته باشیم وگرنه من باید یک خوکچه مهمون خونم میشد....ووی حتی فکرش اذیتم میکنه 

و امروز 4 شنبه من با یک دنیا کار نشستم . 

کلی سفارش دارو دارم که بالاخره امروز تونستم برم بخرم و بیارم درست کنم . یکی از دوستهام اومده تهران و خونه مادرش هست (خارج از کشور تشریف داشتند) مجبورم برم دیدنش .یک مطلبی واسه یکی از دوستان بود مدت زیادی دستم هست حتی نتونستم نگاهش کنم ....

خونه نامرتبه .

جزوه هام مونده باید بنویسم .

درس باید بخونم از همه مهم تر میخوام یک سری برنامه ها بیزم . قول دادم سنجد و با بچه دوستم بریم پارک ...


نظرات 6 + ارسال نظر

عکس خوکچه هندیو دیدم چه با مزه بود ولی واقعا نگهداریشون سخته ادم کارای واجبتر داره .من پرنده دوس دارم

ووی از این موجود بدم میاد شدید باز پرنده قابل تحمل تر هست برام

الهه دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 19:19 http://shabhayemahtabiyeman.blogsky.com

خسته نباشی خانم فعال خستگی ناپذیر پرتلاش ، الان بهتری ؟؟؟

مرسی عزیزم اره خیلی بهترم ممنون

فروهر دوشنبه 23 آذر 1394 ساعت 15:21

رمزی که بهت دادم رو گرفتی؟
اخه نظر نزاشتی فکر کردم بهت نرسیده رمزم

مرسی عزیزم .اره رسید نظر گذاشتم که ؟ نرسیده

غریبه یکشنبه 22 آذر 1394 ساعت 14:10

در عوض کلی تجربه اندوختی
ناصر خسرو تعطیلات تعطیله
با کسی زیاد پسر خاله نشی جور اثاث کشی داره
مواظب باشی سرما نخوری گوش درد دارد
بچه با خودت بیرون نبری هزینه دارد

واقعا هم که چه تجربیات خوبی بود . سعی میکنم به تمامشون گوش کنم چشم

بنفشه جمعه 20 آذر 1394 ساعت 20:30

سلام عزیزم خوبی پسر گلت خوبه؟ پایتخت نشینی حسابی سرت را شلوغ کرده کم پست میداری ولی اشکالی نداره امیدوارم در سلامت باشی

سلام عزیزم ممنون از لطفت . والا چی بگم خواهر . نه مسئله اینجاست قبلا کارم جوری بود تو دفتر می نشستم و کارشناس بودم الان نه همش ا تو جلسه ام یا خارج از دفتر تو مرکز دولتی پیگیر کارهام واسه همون سیستم گیرم نمیاد بتونم بنویسم . خونه هم هنوز نتش وصل نکردم یعنی فرصت تحقیق نداشتم راجهع به هزینه ها و شرکت هایی که سرویس می دهند

فریبا چهارشنبه 18 آذر 1394 ساعت 18:36 http://berketanhaima.blogfa.com

سلام
ان شاالله خیلی زود خوب بشید گوش درد و دندون درد خیلی بده منم حس می کنم دارم سرما می خورم
من دیر به دیر مریض میشم ولی بد مریضم و غر غرو
خوب کاری کردید دوستتونو فرستادید اونجور که شما تعریف می کنید آدم وابسته ایه و تنهایی از پس زندگی تو شهر بزرگی مثل تهران بر نمیاد پیش خانواده جاش امن تر برای شما هم دردسر و کار نمی تراشه موفق باشید و شاد

سلام مرسی عزیزم . متاسفانه درد ناحیه حلق خیلی بده حالا چه دندون چه گوش دیوانه کننده است واقعا ...
اره وست من ادم تنها زندگی کردن و استقلال نبود و البته یک سری مشکلاتی هم داشت که میترسیدم تنها بمونه کار دست خودش و دیگران بده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.