امروز رو میسازم ...

چشم هام رو میبندم و یک نفس عمیق میکشم امروز نیاز دارم که خیلی نفس عمیق بکشم . خیلی عمیق ...

امتحان امروز خوب نبود و من دپرس شدم . نمره میارم و میدونم که خیلی کم نمیشم ولی توقعی که از خودم داشتم رو براورده نمیکنه تمام اینها هم دلیل داره ...

از امروز صبح بخوام بگم باید خیلی بگم . دیشب شرکتی که تازه اومدم تهران تا هفته پیش اونجا کار میکردم مدیرش زنگ زد بیا یک کار مهم دارم محلش ندادم که باز اون اشنا رو واسطه کرد دیر وقت پیام داده بود که برو ببین فلانی چیکار داره و... از این صحبتها .. منم صبح چون قرار بود واسه اون کار دولتی برم اول وقت سنجدک بینوا رو بردم مهد گذاشتم و رفتم سمت اون وزارت  و خوب مسئول مربوط به کارم رو دیدم ... و ایشون برخوردش خیلی خوب بود و در کنار اون بهم گفت شنبه صبح یک سری مدارک بیار و بیا کارت دارم . منم گفتم باشه ...

داشتم میرفتم بیرون که با یکی از بچه های اون مجموعه برخوردم و صحبت کردیم گفت اتفاقا فلانی (اشنای مربوط) گفته قراره بیای ما خوشحال شدیم فقط خانم فلانی گفته ما که چیزی از ایشون ندیدم و نکته مثبتی نداره و.... وقتی گفتم دکتر ..(اشنای مربوطه ) اینجوری گفته . گفت چقدر خوب که اون خانم نتونسته روش تاثیر بزاره بزرگترین مشکل اون خانم اینه با من که مشهدی هستم چون چند نفر هم مشهدی هستند اونجا لجش میگیره و من متاسفم واسه اون خانم .... اولش خیلی ناراحت شدم از وزارت که اومدم بیرون به اسمون نگاه کردم اومدم لب به شکایت باز کنم دیدم مگه تا الان روزی من دست اون خانم بوده ؟ مگه اون خانم خرج من میداده . خندم گرفت و  رفتم شرکت قبلی که  ببینم چیکار داره که اینقدر پیغام و پسغام داده . وای دلم میخواست اون مدیر رو خفه کنم یک کار مزخرف که فقط میخواست من رو بکشه به اون سمت وو دلیلش نمی دونم چرا ؟ (یک روز از اذیتهاش که عاصی شدم واستون میگم ... پول یک دلیل بود که دیگه اونجا نموندم دلیل دیگش شخصیت بود ) اروم شدم بعد میگم مدتی از دستشون عصبانیم . یک سری چیزها ریختم تو دلم بغض مثل سیب شده . ولی من سکوت میکنم و به کسی حرفی نزدم و قرار هم نیست بزنم . الان بگم میشم اتشفشان بذارین بعدها بگم ... اعصابم اونجا به هم ریخت اومدم بیرون و توکل به خدا رفتم امتحان بدم . که خوب چون مغزم تو چند بخش بود متاسفنه اون هم قاطی کردم و اومدم بیرون  . امروز روز قاطی پاتی من هست نمی دونم دیگه تا کجا این قاطی ادامه خواهد داشت و چه جوری نمی دونم . ولی بغض دارم و میدونم خدا خودش کمک میکنه

این وسط فقط یک نکته میمونه این شرکتی که برای مشاوره میام میدونه قراره برمکار دولتی ولی گفته اگه به هر دلیلی نخواستی بری من قرارداد تمام وقت میبندم و بمون پیش ما ...

خدایا شکرت برای همه چیز برای سنجد مهربون من .. برای کار که هیچ وقت لنگ نموندم و خوشبختانه هنوز اون شرکت در نبومده جاهای دیگه اکی شد خدای شکرت برای همه چیز ...

خدا یمن چشم امید دارم که به  زودی حل بشه تمام مشکلات خدای من رو کرامت  تو حسابل کردم و میدونم ناامیدم نمیکنی خدای باز هم ممنون و شاکرم برای روزهای خوبی که در پیش دارم برای همه چیز برای لحظه های ناب و....

ادامه روزم میخوام خوب باشه نیازمند خوبی ادامه روزم هستم خدا یا میبینی مگه نه ...........................................

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.