قضاوت نابه جا


سعی کردم زود قضاوت نکنم تو زندگیم یاد گرفتم صبور باشم و .... ولی خوب باز هم مثل همیشه یک جاهایی حتی کم رنگ قضاوت ها رو کردم ...و از خودم شرمندم لااقل اگه پیش کسی نگفتم وجدان خودم که بود

از همسایه جدید گفته بودم خانمی که زود صمیمی میشه ولی ادامه نداده بودم .رفت و امدم محدود کردم تمایل به رفت و امد زیاد داشت . منم بدم نمی اومد ازش انصافا ... ولی اون ترمز احتیاط عمل می کرد تو زندگی . تا اینکه تو این محدودیتها که واسش گذاشتم بالاخره یکی دوباری اومدو رفت . وقتی دخترش رو اورد پیشش و اومد گفت دخترم با سنجد بازی کنه .. یا وقتی داشت دخترش میبرد تحویل بده و من دم در دیدم چه جور بوش میکرد بغضم قلمبه شد و زود اومدم خونه ....

شب براش از دسری که درست کرده بودم بردم سنجد خواب بود... .. مکث کردم دم در ولی دل به دریا زدم و در رو زدم . در واحد که باز شد از اون زن سانتی مانتال همیشه ارایش کرده و شیک و پیک زنی رو دیدم که به پهنای صورتش اشک ریخته بودو قرمزی چشمهاش بیداد میکرد و حکایت از گریه چند ساعته داشت . ناراحت شدم پیشش نشستم دیدم هق هق زد خوشبحالت که اینجوری بچت به دندون میکشی خوشبحالت که میتونی مخارجش بدی و مجبور نیستی به کسی بسپاری .......و من همراه این زن شدم و های های گریه کردم چون تمام استرس هاش رو درک میکردم . یکم دلداریش دادم واز اون روز بهتر شدم باهاش کمتر تو ذهنم متهم کردم و یک همسایه متعادل شدیم. سنجد رو دوست داره عاشق سنجده این رو میدونم چون هروقت میاد اول سراغش میگیره ..

برای درمان پیشم اومد و چون هزینه نگرفتم ازش برای جبرانش حسابی خودش به زحمت انداخت . هرچی هم گفتم راضی نمیشد ...

تو رفت و امد ها فهمیدم شاید ظاهرش غلط انداز باشه ولی دل مهربون و پاکی داره . برای خودش اصولی داره .. به ظاهرش میرسه چون شرایط شغلیش ایجاب میکنه مدیر یک باشگاه هست البته مدیر داخلی باشگاهه ....

و دنبال کار پردرامد تر میگرده دستی تو ارایش و پیرایش داره و هرروز میاد وسیله میریزه خونه من که باید بیای موهات رنگ کنم . موهات کوتاه کنم . جدیدا هم گیر داده ناخن واست بکارم .....اینها رو گفتم که عذاب وجدان کم کنم برای قضاوت نادرستم . این زن اصول خودش رو داره هرز نمی پره . با کسی صیغه شده من درست  نمی دونم ولی خوب اصولی داره معتقده اون مرد که مجرد هست و قراره دوست باشه باهاش تا واسه اینده تصمیم بگیرند ترجیح میده فعلا محرم باشه . اما دیگه هیچ ..... سروقت میره سر وقت میاد . با اون کیس مورد نظر هم خیلی روابطش زیاد نیست معمولی معمولی . ....

در کنارش دوستی داریم که هنوز جدا نشده در شرف جدایی هست و... با کلی ادعا و ایین برای خودش یک شب که خانم همسایه اومده بود تا سک سک هدیه ای که از هایپر گرفته بود رو به سنجد بده این دوست ما هم اونجا بود و ایشون دیدش ...

وقتی گفت با کسی صیغه ام و در حد شناختیم شاید خوشم بیاد شاید به هم بزنم .این دوست ما حسابی بیچاره رو ترکوند که تو اصول نداری و .... عملا همسایه بی نوا داغون شد . و البته من به دوستم گفتم مسایل شخصی ایشون به خودش ربط داره و شما لطفا قضاوت نکن . دوستم یکم ازم ناراحت شد . توقع داشت به ناحق جانبداری کنم و لی من ترجیح دادم حق رو بگم. حالا دیشب همون دوست به من زنگ زده چون خانوادم خیلی گیر میدهند واسه جدایی بهم . منم با کسی دوست شدم هماهنگ باش که من امشب خونه نمیرم ......

البته من مسئولیت قبول نکردم . ولی یک جایی تو دلم اشوب شد .. چرااین دختر که با صداقت داره حرفش میزنه متهم هست اما تویی که به همه داری دروغ میگی و وارد رابطه کاملا نامشروع شدی و الان اگه شوهرت بفهمه سنگسار رو شاخش هست اون وقت اینقدر مدعی ایین و اصولی کاش قضاوت نکنیم. حداقل از خودمون شروع کنیم عدم قضاوت های نابه جا مون رو

خدایا ممنونم برای همه چیز برای روزهای خوب برای سنجد . برای بهاری که داره میاد . خدایا  شکرت برای توانی که به من داید تا بتونم کار کنم و زندگی کنم خدای شکرت ....

نظرات 2 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 9 اسفند 1394 ساعت 13:42 http://Www.sayeeesokot.blogfa.com

چقدر تلخ شده زندگی ها خیلی ها زیر یه سقف ولی تنها ونه همدل ونه ههمراه. وجدا از هم

چرا چنین شدیم بد داستان اینه که پا به چهل سالگی میرسیم. نمی تونیم و زندگی تباه می دونیم

واقعا که تلخ و اسف بار شده ....
دقیقا 40 سالگی مرز افسردگی هاست که میبینیم نه گذشته دلنشینی داریم ونه اینده روشن

اذر شنبه 8 اسفند 1394 ساعت 15:28 http://azar1394.blogfa.com/

سلام
سانیا قدر خودتو بدون .شرایطت نسبت به اونا خیلی بهتره
خانم دوم کارش خیانت واین هیچ توجیهی نداره .حداقل صبر میکرد تا طلاق

سلام . مرسی عزیزطم . من لطف خدا شامل حالم شده شک ندارم که خدا خیلی حواسش به من هست

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.