دلم گفته دنیا عجیب


دلم گرفته دنیا ....

یک بغض دارم نمی دونم چراها ...

یک چیزی ته دلم سنگینی میکنه .... سه تا عید هست تنهام . با پسرم دیگه عادت کردیم . دیگران هم عادت کردند به تنهایی ما دوتا . تا به امروز حس نکردم نیاز هست کسی کنارم باشه .... تمام دلایلم پسرکم هست و بود البته خودم هم ترسیدم از اینده از مردها از همه چیز .... ولی این عید فرق داشت وقتی سرمزار مادرم رفتم یک بغض شدید تو دلم بود که کم کم شکست نمی دونم چرا این بغض تموم نشدو موند با من موند با منی که بعد چند سال هنوز نتونستم بپزیرم مادرم نیست و دیگه تنهام . هیچ کس حمایتم نکرد اینبار فهمیدم تو شهر خودم غریبم حتی بین مردم خودم .......

اون روزهای تو سفر فهمیدم من شکستم من داغونم وقتی خونه خالم .... خاله دیگم های های گریه کرد حس عذاب وجدانش بغضم رو شدید تر کرد . خاله ای که کارش تیکه پرونی بود واسه من داشت دل می سوزوند واسم اشک میریخت ..... حس دلسوزیش رو دوست نداشتم دوست نداشتم کسی برام دل بسوزونه حتی عذاب وجدانش هم ارومم نکرد وقتی گفت خاله ما خیلی بد کردیم اینقدر عجول بودیم واسه ازدواجت که بعد کادرت حتی یادمون رفت تو هستی ... و من لبخند زدم که خاله قسمت بود ولی ایا واقعا قسمت بود؟ اون همه عجله برای چی بود؟ اون همه حرف  برای چی بود؟ کجان اون ادمهایی که دیوانم کرده بودند که ازدواج کن . کجان تو سختیهای من ..... حالا که سرجام هستم سه سال تنهایی خالم و پسر خالم می شینندو میگند بیا ازدواج کن  پسرت با ما ؟ گفتم پسرم مادر داره نیازی به هیچ کسم نداره ... کسی قرار نیست بیاد تو زندگیم اگرم بیاد قرار نیست بچم الاخون والاخون بشه ......

پدری که  هیچ حرفی نداره شرمنده من هست اما چه فایده مگه شرمندگیش دردی هم از من دوا میکنه؟ کدوم درد از دلم برداشته کدوم روز تونستم بهش تکیه کنم ؟

خواهرم که هیچی نگم بهتره بغضم بیشتر میشه . برادرم که فهمیده خواهرش ادم قدیم نیست . خواهرش دیگه هیچ وابستگی به هخیچ کس نداره و مستقل تر از قدیم شده و تنهاییش رو میپسنده . برادری که حتی نشد ماجرا براش تعریف کنم . ماجرای چند ماه اخیر و اون زنگ ها و.. فقط سر مزار مادرم گفتم و به هیچ کس نگفتم چون نه دردس دوا میکرد نه چیزی فقط ممکن بود یکی هم بزنند تو سر من ...

خدایا از اول راه صدات کردم خودت کمکم کن . خدا یامن جز تو هیچ کسی رو ندارم و کمک از بندت نخواستم بعد از این هم از خودت کمک میخوام

خدایا این بغض رو بشکن  دوست دارم ازاد باشم پرواز کنه روحم .... خدایا توکل بهت دارم و میدونم همیشه کرامتت برا ثابت شده است ......

نظرات 1 + ارسال نظر
اذر دوشنبه 9 فروردین 1395 ساعت 21:03 http://azar1394.blogfa.com

دعا میکنم زودی بغضت خالی بشه ودلت سبک بشه
اصلاحرفهای خاله وپسر خاله دیگرون به درد نمیخوره
حرف باد هواس
ایشالا سلامت باشید وخدا واست کافیه

ممنونم . اره بابا . هرکس تو زندگی خودش دچاره دیگه کی به من کار داره خوب

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.