سیزدهی که گذشت و...


 

من یاد گرفتم برای خوشحال بودن قرار نیست بمب اتم بشکافی ....

فقط قراره خودت بخواهی . پنج شنبه روز تعطیل بود و ما 4 شنبه عصری زودتر تعطیل شدیم و بدو بدو با سنجدک رفتیم قول تاب و سرسره داده بودم که بردمش و کلی بازی کرد بعدم رفتیم یکم خرتو پرت خریدیم و رفتیم خونه . شبش هم کلی با سنجد بازی کردیم .برنامه  داشتم روز پنج شنبه خودم ببرمش بیرون . پنج شنبه مشغول بودم تو خونه دوستم زنگ زد چیکاره ای گفتم دارم اماده میکنم بریم بیرون گفت پس بیشتر تدارک ببین ما هم میایم با هم بریم. دوستم و همسرش اومدندو رفتیم بوستان اب و اتش .. کلی به سنجد خوش گذشت واسه وسیله بازی هم کلی مارو راه بردو اخرش وسیله سوار نشد شام خوردیمو بعد اومدیم خونه .. دوستم و همسرش هم اومدند تا دیر وقت خونه ما بودند برای روز سیزده بلیط داشتند برند سفر . سفر نوروزی شون تازه شروع شده بود ... روز سیزده هم با سنجد خونه بودیم اش رشته پختیم و بعد هم تا کوهها و پارک پشت خونه رفتیم و سیزدمون بدر شد . سنجد رو بردم حموم و شامش زود دادم و خوابوندم . خودم هم نشستم به تمیز کاری و ظرف شستن و. اینها.... اومدم بشینم برنامه مسخره و به نظر من زیادی شوخی جدی قاطی مدیری رو ببینم . نمی دونم چطور یهو بغضم ترکید نه که ناراحت باشم ولی اشک هام میومد . خدارو شکر کردم برای این روزهای خوبم . خدارو شکر برای سقف بالا سرم . برای سنجد مهربونم . برای روزهای قشنگم ..برای اینکهکاری هست به امید اون صبح ها بیدار یشم و میرم سر کار. برای اینکه تلاش میکنم اخر ماه حقوق بگیرم و برای اسایش خودم وبچم استفاده کنم....های های گریه کردم  تو تموم گریه هام فقط خدا رو صدا زدم . من واقعا خدا رو شکر میکنم همین که نمی زاره ره به بیراهه ببرم .همین که نمیزاره من خطا کنم همین که خودش نگهداره منه .همین که ارامش دارم خدایی که اجازه میده از نعمتهاش استفاده نم . خدایی که سنجد رو به من بخشیده و خودش حافظش باشه خدایی که برام ره اورد خوبی هاست . خدایا ممنونتم ...

پ .ن :

من هیچ وقت از داشتن سنجد خسته نمیشم و نشدم . شاید گاهی عصبانی بشم و قاطی کنم براش ولی واقعا تحمل لحظه ای دوری سنجد رو ندارم. چند شب پیش که من اومدم خونه خانم همسایه اومد اونجا و خبر گرفت نیستی کجایی .... گفتم مشغولم و سفر بودم . بعد سنجد خواب بود نشستیم به صحبت گفت اره واست زندگی اینقدر سخته با سنجد خوب مدتی بزارش پیش خانواده خودت یا شوهرت .. گفتم هرگز همچین کاری نمیکنم . گفت اینجوری اذیت نمیشی گفتم تا الان دیدی سنجد سختی بکشه گفت نه . خودت اذیت میشی . اینجوری نمی تونی رابطه ای با کسی داشته باشی و.. گفتم من دنبال رابطه نیستم سنجدم هزینه هاش رو خدا میرسونه . بعدهم این بچه خدا روزیش رو میرسونه ... من هم اگه بخوام رابطه ای با کسی داشته باشم . که قطعا نخواهم خواست رابطه بدون قید و بندو بی اساسی باشه .بلکه فوق فوقش یک ازدواج قطعی . که اون هم با حضور و پذیرفتن بچم هست ..

بعدش با خودم فکر کردم دیدم من واقعا راضیم به حضور سنجد و چه بسا خیلی خوشحالم که سنجد رو دارم . خدارو شکر که این بچه رو دارم .

. خدایا باز هم شکرت میکنم برای روزهای بهاری برای روزهای خوبی که برام اوردی خدایا ممنونم . وامید دارم به روزهای بهتری که برام میاری

نظرات 14 + ارسال نظر
بهمن > سه‌شنبه 17 فروردین 1395 ساعت 12:25

سلام سانیای عزیز و گرامی
خیلی خیلی خوشحالم که این ایام بهتون خوش گذشته . چقدر خوبه که اینقدر قدر شناسی . همین قدر شناسی بزرگترین لطفیه که خدا بهتون کرده و البته پاداششم پیشاپیش بهتون میده و داده .
خواهر جان عزیز
دعا میکنم هیچوقت بین شما و سنجد جان دلبندتان جدائی نیفته . امیدوارم هر روز سر سبزی و شادابیش رو ببینی و برامون از موفقیتهاش و پیشرفتهاش تعریف کنی .
خدا شما رو برا سنجد و سنجد رو برا شما حفظ کنه .

سلام عمو بهمن عزیز . ممنونم از لطفتون . مرسی انشالله خداوند یار و نگهدار تمام مادران و فرزندان باشه .

دل آرام دوشنبه 16 فروردین 1395 ساعت 13:00

از سخت کوشی ات خوشم اومد.
حیف که قدر تو رو ندونست همسرت. ایشالا زندگی ات بیفته رو روال خوشی

مرسی عزیزم ممنون . انشالله برای همه اینجور باشه

نازلی دوشنبه 16 فروردین 1395 ساعت 12:44

من متوجه یک چیز نشدم
این وبلاگ بالای صفحه هم مال شماست ؟http://manozendegim1364.persianblog.ir

نه عزیزم واسه من نیست اومدم لینک کنم بلد نیودم اومده اونجا

نازلی دوشنبه 16 فروردین 1395 ساعت 12:41 http://www.1aseman-deltangi.blogsky.com

یک مادر قوی و قدردان که با تلخی روزکار با عشق کوچولوش زندگی و سختیهاش تحمل میکنه ستودنیه
امیدوارم امسال مردی کنار خودت پیدا کنی که لایق همه حسهای خوبت هست دوست گلم

مرسی عزیزم از همه امید و دلخوشی که به من میدی ممنونم . توکل به خدا دارم

... دوشنبه 16 فروردین 1395 ساعت 12:23

خوشحالم که حالت خوبه و شادی
خوشبختی و شادی رو خودمون می سازیم نه کس دیگه

با سنجد بیشتر خوش بگذرون و لذت ببر از این سنش
چند سال دیگه حسرت این سنش رو می خوری و البته سالهای بعد ترش حسرت اون سن رو

درباره ازدواج شاید از نظر عاطفی هنوز پذیراش نباشی اما تو ذهنت درش رو نبند و همیشه باز بذار
نه برای جنسیتت و زن بودنت نه اصلا

چه مرد و چه زن همیشه بهم نیاز دارن
ربطی به سن و سالم نداره

همون طوری که مردای بد هستن مردای خوبم هستن
و مصداقش برای زنان

امیداورم همیشه شاد باشی و خوشبخت کنار سنجدت !!!

مرسی عزیزم . سعی میکنم از این روزهاش بهره ببر .کاش اونقدر ارام بودم که همیشه پسرم رو بغل میکردم بابت تمام بغل نکردنها تو سالهای مرد شدنش ... من از همه مردها تنفر ندارم . ولی امادگی پذیرش رو هم ندارم . شایدیک روز یکی تونست وارد قلبم بشه شاید

دل آرام دوشنبه 16 فروردین 1395 ساعت 11:10

می دونم اسم وبلاگیشه.
ولی برام جالب بود دلیلشو بدونم. سالم باشه

نمی دونم . چرا گذاشتم سنجد؟ ولی یادمه تو مهد کودکش هم واسه 7 سین پارسال نقش سنجد رو داشت .. کلی حال کردم نظرات همه یک سان بود

دل آرام یکشنبه 15 فروردین 1395 ساعت 14:02

ای جانم
چرا اسمش سنجده؟
خدا برات نگه داره. سلامت و صالح بزرگ بشه. خودتم سالم باشی.

عزیزم اسم واقعیش که سنجد نیست تو وب بهش میگیم سنجد چون خیلی مثل سنجد ...
فرزو شیرین

میدونی اطرافیان چون مادر نیستن نمیتونن حست رو درک کنن و بچت رو دست و پا گیر زندگیت یمدونن ولی فقط یه مادر میتونه حضور بچه شو به همه چی ترجیح بده.امیدوارم خدا جواب خوبیاتو بده

متاسفانه اره .بارها شنیدم میگن رها کن بچت رو اخه انصاف هم خوب چیزیه گناه داره . منخواستم بیارمش و مسئولش هستم

اعظم 46 یکشنبه 15 فروردین 1395 ساعت 01:04

ایام بکام

مرسی و همچنین

اذر شنبه 14 فروردین 1395 ساعت 17:42 http://azar1394.blogfa.com

سلام
چ خوب کردی سیزده رفتی بیرون
خدا حفظ کنه هر دوتون رو وبهترینها رو بهتون بده

سلام عزیزم . مرسی خدا نگهدار شما هم باشه

غریبه شنبه 14 فروردین 1395 ساعت 16:19

اشک ها و بغض ها از دلتنگی است
خوبه با این اشک ها خود به خود سبک می شی
همین شکر گذاری های مرتب حافظ شما و سنجد است
ان شاالله امسال سال پر نشاطی برایت باشد

اره . سبک میشم که میتونم مجددانرژی بگیرم برای ادامه . ممنون . انشالله سال خوبی برای همه باشه

بنفشه شنبه 14 فروردین 1395 ساعت 13:06

عزیزم چقدر این پست حس خوبی را به من داد منم هیچوقت حاضر نیستم از دو تا بچه م بگذرم حتی برای یک لحظه کار خوبی میکنی این بچه ها به خواست ما اومدن تو این دنیا ما در برابرشان مسیولیت داریم

مرسی عزیزم. سنجد امید من تو زندگی هست . من در برابرش مسئولم چون خودم خواستم داشته باشمش

سحر شنبه 14 فروردین 1395 ساعت 09:54

منم مطمئنم بترین ها در انتظار توست . خداروشکر که الان آسایش و آرامش داری. خداروشکر که تو و سنجد همدیگرو دارین .

ممنونم از لطفت عزیزم .انشالله بهترین برای همه باشه

تیام شنبه 14 فروردین 1395 ساعت 09:43

سلام خدا را شکر که خوبی ...خانمم من سوال ی درمورد داروهای تجویزیتون داشتم..چطور میتونم خصوصی بپرسم..

سلام . به ایمیلتون زدم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.