دارم الزایمر میگیرم ؟


 

 

جدی جدی دارم الزایمر میگیرم ها ...یادم نمیاد چی میخواستم بنویسم ..

کارهام داره رو به روال میره خوبه راضیم . هنوز وزارت خبری نیست . باید بیشتر فکر کنم برم رو مغزشون .از اون طرف تو این شرکت هم فشار میارند که باید قرار داد یک ساله امضا کنی .....

نمی دونم توافق میرسم باهاشون یا نه ؟ مبلغ شرایط و... امیدوارم توافق حاصل بشه اگه وزارت نشد

یادتونه گفتم بیمار ام اس دارم حالش خوب بود رفت سفر و ... این جوون ها سر به هوان به خدا . دیشب با حال نذار اومد پیشم دارو هاش تموم کرده و قبل اتمام دوره همه چیز رو گذاشته کنار و... دیگه مغزم داشت سوت میکشید چقدر من بدبخختی کشیدم تا یکم سرپا بیاد این بچه حالا ؟؟؟

بعد پدرش برگشته میگه فاگه پسرم خوب بشه مبلغ .... بهتون کادو میدم . گفتم من پول خودم رو میگیرم کادو هم نمی خوام . فقط دیگه نذار بچت به این روز بیوفته یکی نیست بگه اخه اول بذار خوب بشه جدی بگیر درمانش رو بعد حرف بزن ..... البته نگرانیش رو در ک میکنم ها ..

خستگی و حساسیت بهاری چند روزیه  باز شروع شده ، ولی من انگار گناه کبیره کردم سنجد هوس توت فرنگی کرده بود دیروز خریدم براش . من میدونم حساسیت دارم به توت فرنگی ، کیوی و یک سری چیزهای دیگه ولی دیشب گفتم شاید خوب شدم سن و سالم بالا رفته شاید تموم شده و نتونستم جلو شکم بگیرم . الان شکل گوجه فرنگی له شده می باشم اونم فقط یک دونه توت فرنگی خوردم ...

بعد مدیر مهد سنجد صبح با این قیافه میگه شما چیکار کردین خیلی خوشگل شدین ؟ گفتم امروز ؟ من که کلا کهیر زدم گفت نه بعد از عید رو میگم نه امروز ....

بله الان کل بدنم قرمز شده و ریخته بیرون از دیشب یک لیتر ماست خوردم ولی باید برطرف بشه . کارد بخوره به شکم من ...

میخوام با دوستان برم به یک سفر خوب ولی هنوز مدیر عامل نیومده که مرخصی بگیرم . اول میخواستم بهش دروغ بگم بعد دیدم نه من بی جنبه ام عکس میذارم تو تلگرام میبینه میفهمه و بعد برام بد میشه ...منتظرشم بیاد

نیازمند دعای دوستان هستیم مثل همیشه .

خدارو شکر میکنم برای داشتن تن سالم فخدا رو شکر برای همه چیزهایی که بهم دادی و میدونم بهترین ها در انتظارمه خدای شکر که خواب هام ارام شده و کمی ارامش دارم خدایا شکرت منبه تو سپرده ام انچه که دردرون من هست خدایا ممنونتم ..

قبلی ها رو دیروز نوشتم فرصت نشد بذارم تو وبلاگ ... ولی باید بگم متاسفانه مدیر بی مبالات من زد تو پرم و میخواست من رو بکشه برای یک روز ناقابل تازه بهش گفتم که من فقط شنبه رو نیستم گفت نه کارهاتون زیاده و سمینار داریم تو اردیبهشت و باید خودت رو اماده کنی مهمون خارجی داریم و..... منم با غصه قبول کردم ولی واقعا حالم گرفته شده چرا ااخه اینکار رو با من کرد.....

از همه بدتر اینکه مرخصی واسه دانشگاه رو هم داشت غر میزد که من توپیدم وگفتم من همش نصف روز میرم روز 4 شنبه رو دوتا کلاس اخر که بعد تایم کاری هست میرم و 5 شنبه هم که تعطیلی الان غر زدنت چیه این وسط کلی فک زد که نه من برای خودت میگم و قول میدم واسه استراحت بفرستمت سفر ...میخواستم بگم فکر کردی من نمی دونم برنامه ترکیه واسه کلیه همکاران هستو همه رو میفرستی اونجا نمایشگاه میخواه یبعدا منت سرم بذاری که باز دیدم ارزش نداره و من موندم..

امروزم از صبح دانشگاه بودم که استاد گرامی گند زد بهم بابت امتحان جامع و گفت که تو عید چیبکار کردین درس نخوندین برا ی امتحان جامع من مثل احمقها وایستادم نگاه کردم گفتم استاد رفتیم سفر ..عصبانی شد گفت خسته نباشی از تو نمره الف توقع ندارم همچین چیزی بگی اگه خبر نداشتم میگفتم بیخیالی ولی میدونم نیستی کلا پیش بقیه دانشجوها ....به بنده ..میدونم از سر دلسوزیه ولی خدایی خیلی بد گفت ... منم کلی خجالت کشیدم ....

بعد هم اومدم سرکار و خدا بگذرونه امروز رو که اینجوری شده

خدای ممنونم برای همه چیز خدایا من سپردم به خودت همه چیز رو خودت میدونی و بس .

توکل به تو دارم .خدایا دعاها رو میشنوی وو درد دل ها رو میبین یخدایا توکل به تو که همه مشکلات برای همه حل بشه

نظرات 10 + ارسال نظر
علی امین زاده یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 18:03 http://www.pocket-encyclopedia.com

نوشته های اینجوری رو دوست دارم. عین آجیل مخلوط می مونه که همه چیز توشه!

معمولاً ترجیح می دم بدون نقد کردنش فقط از خوندنشون لذت ببرم.

شما لطف دارین ..من روزانه مینویسم . ایین و نگارشی ندارم براشون .. اینجا خونم هست ..ممنون سر میزنید

ماندانا دوشنبه 23 فروردین 1395 ساعت 12:24

سلام عزیزم منم همین سوال فرشته خانم رو در مورد داروى لاغرى دارم مى شه راهنمایی کنی که چطور مى شه با شما ارتباط برقرار کرد براى مشاوره و دریافت. دارو؟

سلام عزیزم .اگه امکان داره یک ایمیل بهم بدین تابراتون بفرستم یا شمارتون رو برام بذارین

فرشته یکشنبه 22 فروردین 1395 ساعت 09:29

سلام خانم سانیا حالتون خوبه؟؟من اتفاقی با وبلاگتون آشناشدم و یروزه همرو خوندم و واقعا انگارمن جای شما زندگی کردم حالا دوس ندارم ناراحتتون کنم غرض از مزاحمت دیدم تو نوشته هاتون قرص لاغری میدین و خواستم بپرسم امکان ارسال به شهرستان دارید و آیا تاثیر داره و قیمتاش چجوریه؟؟ممنون و امیدوارم زندگی خییییلی خوبی داشته باشید و مشخصه که دارید الان

سلام عزیزم .بله هر امکانی هست البته باید یک سری مشخصه باید داشته باشم خواستیمن خبر بدین براتون شرایط و نحوه تهیش رو بگم .

دل آرام پنج‌شنبه 19 فروردین 1395 ساعت 10:25

خانم دکتری؟ دکتر مغز و اعصاب؟ آفرین.
امیدوارم هر چی خیره برا کارت پیش بیاد.

خانم دکتر رو خوب اومدی من هنوز اول راهم نه مغز و اعصاب نخوندم هنوز دارم رو طب سنتی کار میکنم دوست ندارم مغز و اعصاب و رتخصصی بخونم . شاید برم قلب بخونم راه من طولانیه عزیزم ...

تیام چهارشنبه 18 فروردین 1395 ساعت 19:29

سلام...سانیا جان ممنون از مشاوره تون

سلام عزیزم خواهش میکنم .

ماندانا چهارشنبه 18 فروردین 1395 ساعت 15:54

سلام سانیا خانم
مدتیه که با وبلاگتون آشنا شدم و از اینکه اینقدر با قدرت و دست تنها دارین زندگیتونو پیش مى برید تحسینتون مى کنم
فقط یه سؤال دارم اینکه درمانهایی که شما انجام مى دید در حوزه ى طب گیاهیه؟ و مثلا اگر من از شهرستان بخوام از داروهاى شما براى لاغرى یا ریزش مو استفاده کنم آیا راهى براش هست؟

سلام عزیزم .ممنون از لطفتون . زندگی میسازه ادم رو
بله باید شرح بیمار یو رداشته باشم بعد به صورت پستی میفرستم دارم . الن خیلی جاها اینکار میکنم البته اکثرا اول اعتمادشون جلب میشه

غریبه چهارشنبه 18 فروردین 1395 ساعت 12:48

سفر ترکیه وعده ی رییس
خب شما که نمی توانی بروی چون پاسپورت نداری
هر چه به ذهنم فشار آوردم که تصویر گوجه فرنگی له شده را بسازم نشد
من هم یک مدت کهیر می زدم رفتم سه تا آمپول بهم زد دیگه تموم شد
این بار قیافه ات را در مقابل استاد توانستم مجسم کنم
درست مثل بچه تنبل ها که معلم داره گوشش را می پیچونه
این طور موقع ها ته کلاس بنشین و خودت را پشت سر جلویی پنهان کن
اون بیمارت هم تقصیر ندارد خب همه ی ما فکر می کنیم یک پا دکتر هستیم دارو خودسرانه می خوریم و خودسرانه قطع می کنیم

ای بابا وعده روسا که دیگه اعتبار نداره . خوب دارم پاسپورت میگیرم الان 3 روزه میاد پاسپورت ها . من امسال تصمیم جدی گرفتم که پاسپورتم رو از اون مرد بگیرم ...گوجه فرنگی له شده که دونههاش زده بیرون . شما رفتین امپول دگزا زدین واسههمونتمام شده ... دقیقا قیافه من مثل بچه تنبل ها بود ..ته کلاس بشینم دیگه میندازنم بیرون بس شلوغ میکنم همون تو چشم باشم بهتره ها ...
این دکتر سرخودی ها چه روزها به سرمون میاره خدا داند

اعظم 46 سه‌شنبه 17 فروردین 1395 ساعت 18:29

روزگار همینه یه روز به کام ما یه روز بر علیه ما

بله روزگاره دیگه چه میشه کرد

بنفشه سه‌شنبه 17 فروردین 1395 ساعت 18:09

سلام خانمی تو اون پست که واسه تمام گذاشته بودی واست کاملترین گذاشتم اگه ممکنه جواب بده

سلام عزیزم ،ارسال کردم به همین ایمیلتون ها..... نگرفتی؟

اذر سه‌شنبه 17 فروردین 1395 ساعت 14:06 http://azar1394.blogfa.com

اخه فقط واسه ی توت فرنگی
خوب دیگه بچه درس خون بودن همینا رو هم داره

دقیقا یک توت فرنگی لهیده من رو اونجوری کرد ... نه بابا بچه درس خونم کجا بود هنوز اندر خم یک کوچه ام

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.