یک دوراهی رازداری کنم یانه ؟


ازاده تودوران دانشجویی عاشق شد شایدم ما فکر میکردیم ... عشقشون عجیب بود و پرمخاطره فرزادپسر خوبی بود ،زبانزد همه بودند اینها . با هم دعوا داشتند مشکلات زیاد داشتند ولی یک چیزی این پسر داشت به اسم غیرتی بودن که حسابی رو مخ بود اینکه میگم غیرتی نه اینکه گیر روسری عقب رفته ازاده باشه یا مانتوی کوتاهش نه . گیر رفت و امد ازاده با دوستان فروابطش با بچه های دانشگاه و... بود من از فرزاد بدم نمی اومدالبته اونم بدش نمی اومد یک جورهایی به نتیجه رسیده بود که ازاده دوستیش با من بیشتر به نفع خودش و ازاده هست ... یک جورهایی با من مشکل نداشت ... اینجوری بود که من شدم دوست مشترک این دوتا ..

اما دورو بر ازاده بچههایی که بودند کمابیش به ازاده و فرزاد حسادت میکردند خوب جفتشون قیافه خوبی داشتند ازاده دانشجو کارشناسی بود و فرزاد دانشجوی ارشد شاغل بود سطح خانوادگی هم تراز ... اما دوستان به ازاده میگفتند این تو رو برای سرگرمی میخواد (15 سال پیش دوست پسر داشتن تو شهر و دیار ماها خیلی بد بود)بارها ازاده از دست فرزاد عصبان یمیشد میگفت تمومش میکنم میرم محلش نمیدم ولی من همیشه نصیحتم این بود از این پسر بهتر گیرت نمیاد  ...تو دعواهاشون چند باری پای حرفهای فرزاد نشستم و فهمیدم عجیب علاقه مند به ازاده هست.و با همه بچه بازیهای این دختر بازهم حاضر نیست از ش بکنه ...چند بار هم ازم خواست نصیحت کنم ازاده رو که دور اون دوستها رو خط بکشه و وقتش رو فقط به درس و فرزاد بده . تمام صحبت های این دوتا میشد ختم به دعوا راجع به دوستان ازاده ..بارها بهش گفته بودم بیخیال بشو بقیه دوستهات رو فرزاد باهمه مشکل نداره چند تایی مشکل داره تو رها کن ولی خوب جوون بود و نادان . البته منم گاهی با دوستانش مینشستم حق رو به ازاده میدادم چون متفق القول دوستهاش میگفتند فرزاد سر کارت گذاشته .... 4 سال دوستی اینها ادامه داشت . فرزاد درسش تموم شد و با نهایت احترام کار خوبی هم پیدا کردو به ازاده گفت یک ماه فرصت میدم دوستهات رو کنار بذار تا منم با خانوادم بیام خواستگاری ....ازاده خیلی ساده بود ساده و زود باور. وقتی به من گفت خوشحال شدم چون میدونستم فرزاد سر قولش هست و این ازدواج قریب الوقوع .ولی خود ازاده باورش نشد که نشد ....

با دوستهاش میرفت به خوش گذرونی دور همی دوستانه و حتی برای ارشد نخوند ... من ارشد قبول شده بودم نصیحت هام فایده نداشت ازاده نظرش این بود فرزاد من رو همینجوری باید بخواد با همه کم و کاستی ها اگه الان محدود کنم در اینده محدود میشم و....

تا اینکه چند روز مونده بود به قرارشون برای خواستگاری که فرزاد طبق قولش پدرش با پدر ازاده صحبت کرده بود ومحترمانه خواستگاری انجام شده بود . فرزاد فکرش رو هم نمی کرد عشق اولش که یک جورهایی چندین سال با هم هستند اینقدر براش ارزش قایل نشه که چند تا دختر علاف رو به اون ترجیح بده ...

بابای ازاده که ماجرا رو گفت بهش ازاده زنگ زد بهمن که همچین اتفاقی داره میوفته خیلی خوشحال شدم . ولی ازاده گفت نگرانم گفتم چرا گفت بیا خونمون بهت توضیح میدم خیلی نگران بودم یک تعطیلی در پیش بود و من رفتم شهرستان ...

ازاده تو مدتی که از من دور بوده با اون دخترها که نشست و برخاست میکرده . همه با هم به یاد دانشجویی میرند به شهر محل تحصیل و اونجا خونه یکی از دوستان دیگه که همچنان اونجا تنها بوده . مهمون یپیش میاد و از قضا پسرها هم بودند . برادر دیگه فرزاد فرهاد تو مهمون یبوده فرهاد ازاده رو نمی شناخت ولی انگار ازاده اخرهای مهمونی شک میکنه به قیافه فرهاد و چند  وچوندش رو در میاره ....

فرهاد نفهمیده بود که ازاده تو مهمون یهمون دوست دختر برادرش هست که اینقدر این روزها بحثش تو خونه هست و همه دارند اماده مراسم میشند .. اشتباه ازاده این بود که به دروغ گفته بود برای کارهای فارغ التحصیلی و کلاس ارشد دارمم یرم . و اونجا سر از مهمونی در اورده بود ......

 بهش گفتم به فرزاد بگو من نمیدونستم اونجا مهمونیه . گفت بعد میگه چراتاالان نگفتی و....... ماجرا ی ایندوتا دیگه داشت بیخ پیدا میکرد هرکار کردم کلی قسم و ایه داد که نگم به کسی  .شب خواستگاری که از نظر فرزاد بیشتر فرمالیته بود چون دوخانواده مورد پسند هم بودند . رسید متاسفانه فرهاد دیه بود و همون جا به فرزاد ماجرای مهمون یرو گفته بودالبته خیلی بد گفته بود خیلی بد ....

اونها رفتند و شبش دیر وقت فرزاد بهمن زنگ زد عربده میکشید میدونستم چزا ینی انچنان سر من قاطی کرده بود انگار من نفر اصلی ماجرام .. گفت نم یخوام دیگه ببینمش ابروم رفته و....

حرفی نداشتم ابی بود که ریخته شده بود به لیوانم برنم یگشت تمام تلاشم بیهوده بود .... فرهاد هم که بهانه دستش افتاده بود کلی دروغ دیگه گفت .... فرزاد پیش خانوادش ضایع شد خلی ضایع ...

اخرین دیدارش باازاده رو من ترتیب دادم طبقه دوم خونه خودمون البته با اجازه مامانم نمی خواستم اینقدر بد تمام بشه دوست داشتم بههم برسند .... ازاده دوستش داشت از چشمهاش خوندم . ولی فرزادم از موضعش کوتاه نم یاومد دروغ گفتن ازاده فاصلا حضور تو اون مهمون ی.... همونجا گفت دیگه برام مردی و دیگه انگار وجود نداری فرزاد ا چشم گریون از خونه ما رفت من موندم یک دخترمچاله شده که به غلط کردن افتاده بود ..... ازاده اشتباه بعدیش رو مرتکب شد .. حالا خودش رو قانع میکرد فرزاد از اول دوستم نداشت ....

ارتباط ما کمتر شده بود .. دیگه نمیدیدمش . نصیحت من این بود ازاده بذار یک مدت بگذره هردوتاتون اروم بشین ... اما ازاده طی یک اقدام واقعا احمقانه به پسر فامیل دور مادرش جواب مثبت داد . دوستان فضولش خبر رو زود به فرزاد دادند بهم زنگ زد واقعا خبر داری گفتم نه در جریان نیستم واقعا هم نبودم ... به ازاده زنگ زدم تایید کردم کلی بدو بیراه گفتمش که دیوانه ای حالا میذاشتی جفتتون اروم میشدین توجی کرد خیلی مزخرف و خیلی مسخره نه اون نمیخواد وگرنه مگه چه اتفاقی افتاده و....

فرزاد زنگ زد بهم که به خدا من دوستش دارم میخواستم تنبیهش کنم و.... نباید با من اینکار میکرد قرار ما زندگ ی تا ته دنیا بود و....

اصرار های من بی فایده بود و ازاده عقد کرد . فرزاد هم داغون داغون بود ... یک سالی گذت اصلا دیگه دیده نشد بعد یک سال زنگ زد بهم و خداحافظی کرد که از ایران بره کارهاش رو درست کرده بود . رفت ...مدتی گذشت هر از گاهی تماس میگرفت و حال من میپرسید منم سعی میکردم خبری ندم بهش تو تمام اون تماسها گریه میکرد اشک و اه داشت .....

ازاده چند سال بعد جدا شد بعدم با شرایط سختی که شوهرش براش ایجاد کرده بود دیگه ادم قدیم نبود از اون شهر رفتو جای دیگه تنها زندگیه میکنه . میدونم ازدواج نکرده ، میدونم که هنوز نتونسته زخم ها و خوب کنه ..

امسال عید بد حدود 8 سال فرزد رو اتفاقی تو شهرمون دیدم گفت بابام فوت کرده اومدم ایران .حال من رو پرسید حال ازاده رو هم پرسید من هیچی بهش نگفتم ...

چند روز پیش زنگ زد تا اخر فروردین ایرانم اگه میتونی خبری از ازاده برام بگیر از خونشون یا خودش یا .....

من مرددم برای اولین بار میدونم که این مرد رو یک زن شکست و اسیب رسوند بهش اگه بدونه ازاده جدا شده شاید برگرده سمتش اما من نمی دونم ایا برای عشق یا انتقام . .

یا اصلا ازاده میخوادش .من فیس بوکش رو دارم،به ازاده گفتم بزن ببینش ولی گفت تمایلی ندارم ببینم با زن و بچش خوشحاله

موندم تو دوراهی بگم به جفتشوشن یا نه ؟

امروز مجدد زنگ زد بهم گفت خبر داری هیچ ینگفتم گفتم تلفنش رو جواب نمیده .گفت عکس جدیدم ازش نداری گفتم نه ....

عذاب وجدان دارم میترسم بگم بهش باز شکست بخوره .یاازاده رو بخواد اذیت کنه .....من موندم و یک دوراهی بزرگ وسط مشکلات من . مثل یک قارچ سر براورده .....

نظرات 13 + ارسال نظر
علی امین زاده یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 17:23 http://www.pocket-encyclopedia.com

آسان نمود اول ولی....

دقیقا این اسان نمود هست ولی اون ولی خیلی بزرگه ها ...

اقای پدر پنج‌شنبه 26 فروردین 1395 ساعت 09:16

سلام
امیدوارم هنوز به فرزاد چیزی نگفته باشی. به نظرم اول ماجرارو برای ازاده بگو و ازش اجازه بگیر که میتونی شماره اشو به پسره بدی یا نه.
یادت باشه اینجا خواهان فرزاده و این تصمیم ازاده است که مایل به ایجاد ارتباط باشه یا نه. اصلا هم پا درمیونی نکن. فقط تعریف کن.
تو نباید تصمیم بگیری سانیا. انتخاب با تونیست. مسوولیت برای خودت ایجاد نکن.

سلام من به فرزاد حرفی نزدم ... به ازاده پیام دادم هنوز صحبت نکردم باهاش
نه من نمی خوام انتخاب کنم ناراحتم که بین این دو قرار گرفتم

... پنج‌شنبه 26 فروردین 1395 ساعت 01:57

به نظرم جفتشون به شدت بچه بودن و هنوزم که هنوزه بچه هستن و با این روند خواهند بود
البته آزاده شاید با تجربه ای که داشته عاقل تر شده باشه
اما پسری که خودش رو محبوس عشق دختری مزدوج می کنه و نمی تونه از فکرش در بیاد و بعد این همه سال بازم عزب مونده به نظرم یه مشکلی داره

به 2 طرف بگو اما خودت رو بکش کنار که دوباره کاسه کوزه ها سر تو نشکنه که مسلما بازم ناراحتی پیش میاد

اما به نظرم نباید فرصت یه شانس دوباره رو ازشون بگیری
شاید عاقل شن



1 نظر داشتید
1 تحلیل آبکی
سر جمع میشه 1500 تومن

از بچه بودن اون موقع جفتشون که شک ندارمم . اون پسر تا الان تو زندگیش مشغول درس و کار بوده طبیعیه که فعلا ازدواج نکرده باشه...
خو ب حساب میکنی ها قیمت هات تعاونیه یکم بیشتر بگیر خووووو

اذر چهارشنبه 25 فروردین 1395 ساعت 21:16 http://azar1394.blogfa.com

اگه مجرد اون اقا به دوستت بگو

بهش پیام دادم زنگ بزنه

دل آرام چهارشنبه 25 فروردین 1395 ساعت 15:21

به جفتشون بگو. تصمیم رو بذار به عهده ی خودشون.

میگم ..ممنون

فروهر چهارشنبه 25 فروردین 1395 ساعت 14:37

من فقط نفهمیدم که این پسره زن داره الان یا مجرده...یا زن داشته طلاق داده یکم تندتند نوشتی واضح نبود

اما اگ زن نداره یا مجرده یا طلاق داده...بزار بهم برسن ...مرد گنده احمق نیست که بخواد انتقام بگیره بچه نیست که....
ازاده هم تجربه دار تر شده میفهمه ...بنظرم بگو ب جفتشون شرایطشون رو

یعنی من اگ بودم کمک میکردم بهم برگردن

نه پسره زن نداره . تا الان هم ازدواج نکرده ... میترسم ...
ولی به ازاده گفتم بهم زنگ بزنه منتظرشم ...میگم بهش

هوپ... سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 22:21 http://be-brave.blog.ir

به نظر من ماجرا رو به آزاده بگو و با اجازه خودش شماره اش رو به فرزاد بده ، اگه از بچه بازی هاش کم شده مسلما قبول میکنه
اینجور که در مورد فرزاد توضیح دادی ، فکر نکنم قصد انتقام داشته باشه

باشه با نظر اکثریت . بهش میگم فرصت ندارم باید عجله کنم . من ترسم از شکسته شدن احساس دوطرف هست

فرشته سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 19:32

سلام خانم سانیا حالتون خوبه؟؟عذر میخوام من منتظر شدم خبری ازشما نشد در مورد همون قرص لاغری

سلام عزیزم چشم . عذر خواهم نشد تماس بگیرم

سهیلا سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 18:54 http://rooz-2020.blogsky.com/

بنظرم اول به آزاده جریان رو بگو و اگر تمایلی داشت بعد فرزاد رو درجریان بزار
شاید خواست خدا بر اینه که اینها حالا بهم برسن
حالایی که هردوشون قدر بودنهمدیگه رو بیشتر فهمیدن.مخصوصا آزاده که اشتباهات بیشتری داشت و باید سعی کنه از دل فرزاد دلشکسته دربیاره و دلجویی کنه/
بنظرم مثبت نگاه کن سانیا جان و بزار روزگار کارخودشو بکنه.به ترست بها نده

اره اول با ازاده صحبت میکنم بعد ماجرا رو میگم... نمیدونم این دختر اینبار میخواد فرزاد رو قبول کنه

غریبه سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 18:03

اگه از اون اول ازدواج می کردند با توجه به روحیات آزاده صد در صد کارشون به طلاق می کشید
ولی حالا سر آزاده به سنگ خورده و بنظر می رسد متعادل تر شده
فرزاد آزاده را دوست داره شکی من ندارم و قصد انتقام ندارد
حالا می ماند آیا آزاده هم به او تمایل دارد یا نه ؟
شما باید ازش بپرسید که آیا حاضر است با فرزاد ازدواج کند یا نه ؟
البته ابتدا باید از فرزاد سوال کرد که به چه منظور طالب دریافت اطلاعات از وضعیت آزاده است ؟

منم موافقم زودتر از هر چیزی به طلاق کشیده بود ...ولی الان نمی دونم چی میشه . فرزاد قصد انتقام نداره چون اصلا نمی دونه که ازاده مجرد هست ....منم نمی دونم اگه بدونه میخواد باهاش بمونه یا نه

مریم سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 15:56 http://Freeassociation.blog.ir

به نظر من هر دوشون مثل بچه ها هستن :)
وقتی آزاده گفته نمیخواد ببیندش پس بهتره چیزی نگید موارد مشابه این ثابت کرده مردا معمولا برای برگشتن به دختره درخواست ملاقات نمیکنن بیشتر یا برای دیدن بدبختی دختره و آروم شدن خودشونه یا دست انداختن و انتقام گرفتن البته من این آقا رو قضاوت نمیکنم ولی وقتی یه طرف ماجرا تمایلی به دیدار نداره ممکنه ناراحت بشه و شما که اومدی ثواب کنی کباب بشی

من نمیدو نم واقعا . با ابچه بازی ایندهجفتشون به مخاطره افتاد ..الان هم من فقط مسئولم وگرنه از نظر من چیزی کهتموم شده رفته دیگه تموم..
ازاده مغروره و فکر میکرد اگه بره به سمت فرزاد طرد میشه

نوشی سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 14:21

سانیا جان قاطعانه میگم اگه هردوشون مجرد هستن حتما بهشون بگو و بذار خودشون تصمیم بگیرن . شاید این یه شانس دوباره براشون باشه چون هردوشون از جدا بودن باهم هیچ نفعی نبردن عزیزم . لطفا شک نکن.

به ازاده میگم . خبر میدم چی شد

اعظم46 سه‌شنبه 24 فروردین 1395 ساعت 13:52

سلام نگفتی فرزاد ازدواج کرده یانه ؟

بهتره اول با ازاده صحبت بکنی بعد با اجازش جواب وآدرس بدی؟
ازطرفی اگه فرزادمتاهل باشه تگلیف زن وبچه اش چی می شه؟

سلام . نه ازدواج نکرده ...
اگه ازدواج کرده بود که من اصلا فکرم نمی کردم به گفتن به ازاده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.