باز هم مریض شدم ....


چهارشنبه رفتم خونه . شبش مریض داشتم زنگ زدند دارند میان اشنا بود ولی جمع و جور کردم خونه رو اومد کارش انجام شد اخرها بود داشتم باهاش حرف میزدم حس کردم دنیا داره دور سرم میچرخه . وقتی رفتند با خودم گفتم لابد قندم افتاده پاشدم شربت عسل درست کردم فایده نداشت دنیا تو سرم میچرخید یکم صبر کردم دیدم نشد سنجد رو خوابوندم ولی مگه تموم میشد نه مچنان ادامه داشت اخر شب شد به دوستم زنگ زدم چاره ای نبود اصلا صحیح نبود اون موقع تنها برم دکتر اونم با اون شرایط از طرفی سنجدم خواب بود . دوستم پیش سنجد موند و دوست تدیگه اومد دنبالم رفتیم دکتر فشار عصبی باعث شده بود حتی تعادل هم نداشته باشم و نتونم راه برم....رفتیم سرم وصل کردندو هرچی امپول تو داروخونه ها بود یا تزریق شد تو بدن مستقیم یا داخل سرم زدند و بعدم استعلاج یمن 5 شنبه میخواستم بیام چند تا کار شرکت انجام بدم که قسمت نشد و نیومدم و بعد زا دکتر که تا 3 صبح طول کشید اومدم خونه و دوستم رفت منم خوابیدم تا ظهرش و بعد بیدار شدم بهتر بودم میدونم ضعیف شدم میدونم چند وقته حرص زیاد خوردم میدونم رفتارهای اون مرد که اینقدر حتی به جدایی ما بی تفاوته چقدر ازارم داده اما خوب مهم ترین عامل زندگی و امید من سنجد هست وقتی من مریضم میاد بغلم میکنه میگه مامان خوب بشودلم میخواد اتیش بگیرم تا عصر خودم رو جمع و جور کردم عصری یک مریض داشتم و بعد با سنجد رفتیم هایپر خرید کریدم ....یکم چرخیدیدم . قول پیتزا دادم که بچم خوش نخورد گفت مامان بریم خونه خسته شدم ...ولی تا دلش خواست قاقا لی لی واسش خریدم البته کاملا قا قا لی لی سالم ها نه از این بد ها همش در حد بیسکوییت فکیک و شیر بقیش هم که خوب خرید خونه بود اومدیم خونه سنجد شام خورد و خوابید منم جوندوباره گرفته بودم تا دیر وقت کارهام کردم بعد خوابیدم روزجمعه فرش کثیف جمع کردم روتختی ها رو انداخته بودم تو ماشین شسته بودم چون سنجد شکوفه زده بود به همش تمامشون رو مرتب کردم لباس زمستونیها ور جمع کردم از تو خونه و ریختم تو لباسشویی بعدم تا عصر انداختم ته چمدون و بستم واسه سال دیگه عمری بود انشالله... لباس تابستونی سنجد رو در اوردم و همه جات رو برق نداختم شب به خونه نگاه کردم جون گرفتم برنامه غذایی برای سنجد نوشتم که بچم خیلی ضعیف شده از اون طرف هم واسه خودم معجون درست کردم که قراره روزانه بخورم تا ضعفم برطرف بشه برطرف شد بهتون میگم معجونش ور درست کنید البته یکم سخته ..

سنجد رو زود خوابوندم و برنامه بیمزه مدیری رو دیدم و خودم رفتم بخوابم اینقدر خواب و بیداری کشیدم تا خواب رفتم . سنجد بعد یک هفته رفت مهد کودک ،ولی از مهدش حسابی دلخور بودم ..تو هفته گذشته یک بارم زنگ نزده بودند دلیل نیومدن سنجد رو بپرسند به مدیرش گلایه کردم گفت من از مسئول بعد از ظهر پرسیدم گفتهمامان سنجد گفته میریم سفر گفتم من ؟ من کجا سفر رفتم خودم نمیدونم؟ من که اصلا حرفی نزدم . گفت برا من هم عجیب بود همیشه سرتون شلوغ هست چطور یک هفته رفتین سفر دیگه سفارشهای لازم رو کردم به مدیرش و اومدم ولی برام عجیب بود حرف مربی ....

سنجد بچه ارومی هست چیزی نمیگه .حرف زیاد میزنه ولی واسه اینکه من رو ناراحت نکنه نمیگه اگه کسی اذیتش کنه میترسم بد رفتاری بشه و سنجد نگه میترسم حرف نزنه و غصه دارم کنه ....

انشالله که به دلم بد نمیارم و چیزی نیست و همه چیز خوبه . خدای ممنونم برای همه چیز خدایا ممنونم که از اون بیماری سخت نجاتمون دادی خدایا برای همه چیز ممنونم ازت

نظرات 5 + ارسال نظر
... یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 10:02

به نظرم اگه صلاح بدونی دو هفته ای یه بار یا ماهی یکبار کارگر بگیری اینقدر زود از پا نمی افتی تهش نهایت تو دوهفته یکبار 100 تومنه که ارزش سلامتی و خستگیت رو داره


به نظرم میاد یه خورده کم خونی داشته باشی ؟!
اگه آره سوای تجویزات سنتی حتما از طب نوین هم استفاده کن

نگران نباش
مسئول مهد فقط خیلی خیلی تنبل بوده
پولش رو می گیره حالا اگرم سنجد نیاد یه جای خالی بیشتر و بهتر

بیشتر مهدها به نظرم خیلی مسئولیت ندارن بر عکس مدارس که خیلی سفت می گیرن


امیدوارم هر چه زودتر خوب شی و دوباره همون سانیای شیطون و وروجک بشی

100تومان!!!!!!!!!!!!! جناب خانی بخون . نه من مشکلم کار خونه نیست این دفعه هم اگه به هم ریختم چونسنجد شکوفه باران کرده بود همه جارو وگرنه همیشه اینطور نیست گاها هم ببینم نمیرسم کمک میگیرم ...
من مخالف طب نوین نیستم اتفاقا موافقم هردو در کنار هم چون باید هم رو پوشش بدهند . اره دیگه مهد کودکی که شهریه طلب کار نباشه نهایتش اینه میگه نیومد نیومد والا..
مدرسه رفتن بچه تنم میلرزونه چه جوری بعد مدرسه چیکارش کنم بچم رو
ممنون دوست من

شکوه یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 ساعت 08:06

مادرانه هایتان را می فهم

ممنونم ازت .

سمیه شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 23:01

سلام و خدا قوت
تو همیشه باید خوب خوب باشی یادت باشه هر موقع هم خسته شدی به امام حی و حاضر بگو شک نداشته باش دیده میشی و همه‌چی یهو سرجاش قرار میگیره صلوات بفرست توی دعاهات منم فراموش نکن

سلام ممنون عزیزم .مرسی از لطفت توکل به خدا کردم و خودش خوب و عجیب حلال همه چیزه

عزیزم چرا آخه مریض بودی.من بی فکرو بگو هی ازت سوال میکردم.ببخش نمیدونستم تو اون حالی
ایشالا خوب شی زود.مامانه بیخیال خب به خودتم برس دیگه فقط به مردم میرسی؟
تو که خود طبیبی باید زیاد هوای خودتو داشته باشی
معجونتم بنویس اگه سخت نبود درست میکنیم
من اهل معجونم

مریضیم ادامه بیماری سنجد بود عزیزم . نه بابا این چه حرفیه دیگه جواب میتونستم بدم که ....
میگن کوزه گر از کوزه شکسته اب میخوره حکایت منه والا . اگر معجونم خوب شد حتما میگم درست کنید برای تقویت بخصوص زنان و دختران عالیه البته فعلا فقط فرمولش عالیه نمی دونم همونقدر عالی جواب میده یا نه

غریبه شنبه 11 اردیبهشت 1395 ساعت 16:59

وقتی خونه ی مادرم می روم با اون عصا و پای لنگش بلند می شود برای پذیرایی من هم به شوخی می گم بنشین مادر اینقدر شیطونی نکن
حالا شما هم به جای استراحت بعد بیماری بلند شدی لباس شستن و فرش شستن و جمع جور کردن لباس های تابستانی و جمع آوری لباس های زمستانی حتما کلی هم دور خودت چرخیدی آن وقت میگی چرا سرم گیج رفت
خب مدیر مهد مدیر است سمگی تو تاریکی انداخته از زبان مربی
میگن رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
شما هم همین را شعار قرار بدهید و زیادی به خودت فشار نیار درسته جوان هستی ولی زن هستی و ظریف و شکننده

اخه من بشینم استراحت کنم خونه زندگی برفنا میره و منم اصلا دوست ندارم اینجوری باشه واقعا اذیت میشم ...
من از بی نظمی بدم میاد هرچند به خاطر وروجک خونه همیشه بی نظم هست ها ولی تمام تلاشم میکنم نباشه.
در هرصورت باید به من زنگ میزدند سنجد بچه ارومی نیست بگم به چشم نمیاد ....تازه به چشم هم نیاد یک هفته نرفته مهد کودک ...ولی دریغ از یک زنگ

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.