اندکی صبر سحر نزدیک ....


من امروز حالم خوبه ...نمی دونم مسموم شده بودم یا نه چیز دیگه ای بود ولی کلا دیروز تا چیزی میخوردم نیم ساعت بعدش میپریدم تو دستشویی گلاب به روتون حسابی معده و صفرا و... به هم ریخته بود که از اخر شب دیشب خیلی بهترم ....

و البته من دیروز شرکت زیاد موندم و با کلی استرس تا رفتم رسیدم خونه سنجد رفته بود با ازانس و دوستم تحویلش گرفته بود . از اون طرف هم مریض بود رفتم کارش طول کشید وقتی رفت خودم داشتم بیهوش میشدم یکی از دوستان از شهرستان اومده (سارا)یادتونه که ...

دیگه اون و سنجد باز یکردند منم به مریض داری خودم رسیدم . وقت نکردم کارهای خونه انجام بدم ..خرید تولد تموم شده کادوی سنجدک مونده هنوز نگرفتم در حال شور و مشورتم ...

ولی خوب دیروز خبر خوشی بهم دادند....من با توجه به اینکه چندین سال سابقه کار دارم و خوب طبیعتا اشنا هم زیاد دوهفته پیش یکی از همکاران قدیمی زنگ زد که اگه پروژه باشه هنوزم خونه کار میکنی گفتم اره بستگی داره چی باشه ..چون کار ترجمه دیگه خونه قبول نمی کنم واقعا توان ترجمه ندارم انرژی رو زیاد ازم میگیره من به اندازه کافی تو خونه دارم کار یدی انجام میدم و از اون مهم تر درسم میخونم و واقعا توان این یکی کار رو ندارم ..بعد همکار هم گفت نه پروژه مربوط به چیزیه که قبلا کار کردی فلان استان و یادت باشه بی نتیجه ولش کردند الان همونه تو نتایجش رو داری. اینجوری بود که من میک قیمت نه زیاد ولی معمولی گفتم و دیروز عصر خبر رسید که بله شما انتخاب شدی و حالا من صاحب یک پروزه میباشم .البته باید سعی کنم زود و قبل شروع امتحانهام گزارشهاش رو اماده کنم ...

خوب خدارو شکر چون این خودش بخشی از مشکلات من رو در مورد خونه حل میکنه البته چون پروژه کوچیکه همه پول رهن جور نمیشه ولی کمیش هم خوبه...

حالا تا اخر تیر خدا بزرگه دوتا پروزه دیگه بیاد واسم دیگه مشکلاتم حل میشه انشالله

امشب باید برم کلینیک کلی کار دارم و البته بعدش بیام خونه تمیز کاری و... برای روز تولد

من یک عدد ادم برنامه ریزم که هیچ برنامه ای نریختم نصف مهمونهام دعوت نکردم ...غذاهاو.... اماده نشده ..من خیلی الان کار دارم ولی چرا نشستم نمی دونم .

امروز صبح یکی از دوستهام یک اهنگ شاد فرستاده بود تو تولد سنجدک بذاریم با گوشی دانلود کردم تو تاکسی با هندز فری گوش میکردم .شما یک خانم رو فرض کنید تو تاکسی با سه تا مرد و راننده اخمو اهنگ ای یار قیصر گذاشته داره گوش میکنه و حتی لبخندم نمیتونه بزنه چه حسی بهتون میده این ماجرا ......من به زور خودم رو کنترل کردم که از خنده منفجر نشم دقیقا همین ها منفجر نشم.........سنجدک از کلاس شناش حسابی راضیه وقتی میره و برمیگرده هم روحیش خوبه هم اینکه حسابی گرسنه هست و غذا میخواد بخوره البته کلی خوراکی میذارم براش اما تا خونه میرسه همش محو شده تو خونه هم از لحظه ای میرسه مشغوله خوشحالم گذاشتمش و ممنونم از دوستانی که گفتند بچه رو بذار

خدارو شکر میکنم برای همه چیز برای روزها ی خوبم برای روزها ی عالی که تو بهم دادی خدایا ممنونم برای همه چیز ...

خدای برای وجود سنجد مهربونم ،برای تن سالم خدای ممنونم .کرامتت رو شکرو عظمتت رو قدردان خدا ی مهربون من

نظرات 3 + ارسال نظر
غریبه سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 12:14

سلام
ماشاالله به این همه انرژی
شما چند نفرید که در یک جسم جمع شده ااید
زندگی خلاصه در کار نیست خانم ها ظریف اند
اگه زیاد تر از حد یک بادکنک باد شود می ترکد
برنامه بریز تا استراحت هم داشته باشی
در ضمن پروژه های که می گیری نمیدونم در چه چیزی است
می توانی با نرخ کمتر به آدم هایی که جویای کار اند بدهی
در واقع شما واسطه باشید مثل خیلی اواز مناقصه ها که چند دست در آن دخیل اند

سلام مرسی..نه انرژی زیادی ندارم ها همه همین کارها رو میکنند باور کنید خیلی از خانم ها شاید بیشتر هم کار میکنند ولی نوشته نشده از کارهاشون...ارام بودن و کار نکردن بیشتر فرسودم میکنه اینجوری کمتر فکر و خیال میکنم ..
پروژهها رو تا جایی بتونم میدم به دیگران که بیکارند و خوب درصد میگیرم ...ولی یک سری که من از طریق واسطه میگیرم خودم مجبورم کار کنم ..
مرسی از راهنماییتون خیلی عالیه مرسی یک دنیا

نوشی سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 11:51

سانیا جون تولد سنجدک پیشاپیش مبارک . انشالا خیلی بهش خوش بگذره .

مرسی عزیزم ممنون از لطفتون

دل آرام سه‌شنبه 11 خرداد 1395 ساعت 11:26

دوچرخه چی شد؟
ایشالا دو سه تا پروژه ی پر پول گیرت بیاد. و ادامه دار باشه.

هنز پی خریدیم و نتونستیم مدل خوب انتخا بکنیم . انشالله طی امروز و فردا
توکل به خدا خودش کمک کنه بهمون . پروژههای تپل گیر بیاد من شاد شم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.