استرس های تمام نشدنی من

یک شنبه شب یک خورده خرید کردیم و رفتیم خونه سنجد رفت  با بچه ها بازی کنه منم با همه خستگی خودم رفتم تو حیاط تا بچم تنها نباشه  که یک ساعت بعد خودش خسته شد اومد خونه رفت تو حمام اب بازی و منم مشغول کارهام شدم . بعد سنجد رو خوابوندم . یکی از افراد با نفوذ که اشنایی مختصری با من داشت تماس گرفتم خیالم رو راحت کرد که پیگیر هست و کمکم میکنه و نگران هیچی نباشم و اون ادم نمی تونه هیچ غلطی بکنه که البته باز هم من استرس داشتم ولی خوب سعی کردم به خودم مسلط باشم و رفتم رنگ مو که تو خونه داشتم اماده کردم و به سرم رنگ زدم و بعد دوش گرفتم و خوابیدم تا امروز صبح که از خوب بیدار شدم تو راه با سنجد بودیم که یک ماشین تعقیبم کرد . چون با سنجد بودم نم تونستم برخوردی داشته باشم یا حتی بخوام به پلیس زنگ بزنم ...

اون ماشین هم تا کوچه مهد اومد و بعد هم گورش گم کرد رفت ولی استرسی به من وارد شد که صدام میلرزید سنجد رو مهد گذاشتم و خودم اومدم سمت شرکت البته اون ماشین هم غیب شد و همین بیشتر نگرانم کرد به مهد سفارشات رو کردم ولی واقعا استرس داره خفم  میکنه خدایا خدای مهربون من کمکم کن . خدایا ارامشم رو بهم برگردون خدایا کمکم کن خدایا دستهای من رو بگیر

خدایا خدای مهربون من دستهام رو به سمت تو اوردم .

میدونم تو شهر امام مهربانیها هستم میدونم اونی که ضمانت اهو رو میکنه ضمانت من رو هم میکنه .

خدایا ممنونم که تو این شهرم خدایا ممنونم برای همه چیز خدایا یک ارامشی عطایم کن

نظرات 4 + ارسال نظر
Mardebozorg چهارشنبه 7 مرداد 1394 ساعت 01:20

سلام مشدی
ایشالا خدا راه آرامش رو برایت هموار می کنه. توکلت رو از دست نده

مرسی مرد بزرگ توکل به خدا دارم

نسترن سه‌شنبه 6 مرداد 1394 ساعت 00:47

سلام عزیزم هر روز به وبت سر میزنم منم مثل خودت دچار دلشوره و استرس شدم انشالله خدا کمکت میکنه و مشکلاتت حل میشه به یادت هستم و برات دعا میکنم ارامش داشته باشی.

سلام عزیزم. ممنون از اینکه کنارم هستین . وجود دوستان خوبی مثل شما واسم امید واری میاره . ممنون از دعاهات . خیلی نیازمند دعا هستم ....

اذر دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 20:39 http://azar1394.blogfa.com

سلام
اون ماشین هر کسی میتونه باشه
مثلا ی مزاحم خیابانی
یا ی ادمی که داره تحقیق میکنه در موردت
میگم دوستات چقد قابل اعتمادن .ممکنه خبرچین اون اقا باشن

سلام عزیزم . حرفت کاملا درسته . میدونی خوشبختانه همسر من خیلی روابط اجتماعیش بالا نبود که با دوستهای من در ارتباط باشه تا بخوان حرفی بزنند از طرف دیگه هم دوستهای من تو شهری که زندگی میکردم با شهر الان خوب متفاوت هست . نگرانی از بابت اونها ندارم .
یک شحص هست اونم کسی که راننده بود و جهیزیه من اورد مشهد و اون کارگرانی که درگیر ماجرا بودند . که اونها هم مشهدی نیستند ولی خوب احتمال داره اونها بفروشندمون

اعظم46 دوشنبه 5 مرداد 1394 ساعت 19:55

سلام علت اختلافت با همسرت رو کجا نوشتی تا بهتر بتونیم راهنمایی کنیم متشکرم

سلام عزیزم متاسفانه تو وب قبلی بود که وبم حذف شد ولی کامل واستون مینویسم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.