روزی که با بدی شروع بشه میشه با خنده تمام شه

دیشب بعد از اومدن خونه و خوابیدن سنجد شام درست کردم و درس خوندم و امروز صبح هم که اومدم سرکار مسئول بخش چند تا خبر بد داد حسابی اعصاب و روان هم به هم ریخت متاسفانه این مسئول ما اصلا مدیریت نداره و کلا هر حرفی رو بی جا میزنه چیزی که همه رو اذیت میکنه وقتی دید من حسابی قاطی کردم بعد باز برگشت یک حرفهایی زد که امپر من بدتر بالازد از اون طرف هم یک کارفرمای محترم که قرار بود کار رو تایید کنه تو جواب من برگشته میگه به جای تابستان زدی بهار واسه همین 1500 صفحه رو پرینت مجدد کن بفرست دیگه داغ داغ بودم . و بعد هم به درخواست مدیریت محترم فرستادن من بیچاره رو دنبال یک کار بی ارتباط بهم اون هم فقط به خاطر اینکه روابطم خوبه .... حالا جالب اینجاست مسئول این کار ماهیانه مبلغی رو داره میگیره فقط واسه انجامش ولی همیشه خدا کار رو من بیچاره میرم انجام میدم باز مستندات میوفته دست ایشون که بره قطعی کنه دوباره عقب میندازه و انجام نمیده بعد نتیجش میشه رفتن مجدد من جالب اینجاست میگه اون پول حق منه و حلال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خیلی هم ادعا داره تو مذهب و .... من تو معنی حلال موندم اساسی

از اون اداره دولتی که بعد از کلی عجز و لابه قبول کردند هفته دیگه برم شاید فرجی بشه. و اما یک موضوع از نظر من خنده دار

صاحب خونه فعلی خیلی به بنده لطف دارند البته اخوی صاحب خونه که مشهد هستند وگرنه خودشون که شهرستانند و دوتا دیدار کوتاه ما با هم داشتیم در هردوتاش هم فقط یک چوب واسه کتک کاری کم داشتیم . اولیش روزی که بنده رو دیدند و مبلغ اجاره گفتند و من حسابی قاط زدم که گرونه و من نمیخوام و سریع بیرون اومدم و دیدار دوم هم زمانی بود هنوز وسایل نبرده بودم و اونجا داشت نقاشی میشد اومدند یک خورده وسایل جامونده رو بردند که از پنجره انداخت پایین منم گفتم کلا در رو یاد نداری که با خشم نگاه من کرد و رفت . بله اخوی حسابی عاشق گشته و به اخوی مشهد گفته از اونجایی من خیلی جدی هستم اخوی اینجا هم تو این 3 ماهه جرات نکرده یک کلمه حرف بزنه . امروز تماس گرفتند که برادربنده خیلی از شما خوشش اومده و راضی شو به غلامی بپذیر اینقدر خنده دار بود پشت گوشی یک ربع فقط می خندیدیم گفتم برادر من . اولا قصد ازدواج ندارم ثانیا اخوی و من فقط چوب کم داریم همدیگه رو بزنیم عاشقی کجایه .....

عصر هم  کلاس داشتم و بعدش اومدم شرکت سنجد که پیش همکارن بود واینجا خواب رفته بود بردارم تا بریم به خونه

خدایا خدای مهربونم برای بودنت شکر . برای روزهای خوبم شکر برای داشتن سنجد زیبا و مهربون و بساز شکر .خدایا تو میدونی من چقدر گرفتاری دارم و تو قلب و ذهنم کسی راه نداره خودت میدونی دنیای من این بچه هست و دیگر هیچ .....

خدایا تو میدونی که نیاز دارم تو حمایتم کنی و شکر که داری روزگار خوب واسم میسازی خدایا برای همهچیز شکر

نظرات 4 + ارسال نظر
مردبزرگ شنبه 17 مرداد 1394 ساعت 00:48

به به. ب میمنت و خوشحالی

این پست جهت مزاح بود دوستان من هیچ قصد ازدواجی ندارم

نسترن پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 17:15

سلام خانمی وای که کلی خندیدم به این اصطلاحی که به کار بردی:اینکه فقط چوب کم دارید برای کتک کاریانشالله خدا خودش هواتو داره و هر چی خیره پیش پات میگذاره ::

سلام عزیزم. منم بیشتر واسه خنده گاشتم . اره هرچی خیره پیش میاد ولی ابدا رو این فکر نکنید که اون خیر حضور یک مرد تو زندگی من باشه

اذر پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 14:03 http://azar1394.blogfa.com

سلام
خدارو شکر که امروز حالت خوبه.
گفتم ی عروسی افتادیما
غلام که خوبه
قصد ازدواج ندارم یعنی چی .دینت کامل نیستا .گفته باشم.

ایشالا غلام بعدی.........

سلام مرسی عزیزم. من به همین نصف دین بیشتر راضیم خواهر ...
اره غلام زیاده فعلا

فروهر پنج‌شنبه 15 مرداد 1394 ساعت 13:05

یخورده افعلی ک بکار بردی نامفهومه..نفهمیدیم برادر کی اسباب کیو پرت کرده بیرون!!!
بنظر ادم کله شقی میای..مرغ یپا داره..خب شاید طرف ادم خوبیه...الان حرفت شوهر نکردنه اگ خدا یه فرشته هم بندازه پایین تو جاخالی میدی

فکر کنم مشکل اینجا بوده من نامفهوم می نویسم. برادر صاحب خونه قبل از اینکه من وسایل بیارم اومده بود وسایلی که تو خونه داشتند ببره که پرت کرده پایین.
عزیزم با کله شقی کاملا موافقم . من یک دنده و لجبازم در برخی موارد. اما درمورد ازدواج من نمیتونم خیلی ریسک کنم فرزندی دارم که روح و روانش مهم ترینچیز هست واسم . بنابراین از بیخ و بن ریشه ازدواج مجدد کشیدم بیرون البته باز هم به نظر من هرچی خدا وند در مسیر ما قرار بده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.