سوتی های من

امروز میخوام چند تا ماجرای سوتی و اجتماعی بگم همیشه که نمیشه روزنوشت باشه

ماجرای اول

چند روزیه به خاطر یک سری کار اداری شرکت مجبورم برم اداره دولتی بسیار مهم . اولین روزی که رفتم اون اداره وقتی کارتم میخواستم بدم به خانم که برگه ورود بگیرم برگشت خانم گفت باید چادر سرت باشه . نگاش کردم و گفتم مگه مردهای اینجا همشون هیزند یا خراب !!!!!!!!!!!!

بدجور نگام کرد گفت قانون هست . گفتم غیر از حرم هیچ جا قانون نیست منم زیر بار نمیرم اگه نذاری برم میرمپیش اون اقا ی دم در و میگم نظر شما اینه که هیزند . برگه ورود داد و گفت مقنعت بکش جلو یک خورده تو سرم مرتب کردم و رفتم داخل . ..

ماجرای دوم

این اداره دولتی دم در نوشته ورود موبایل ممنوع اما میری داخل میبینی همه موبایل دارند منم یک بار دم در دادم و دیگه ندادم و همرام بردم . شما فکر کنید امروز صبح باز کل کل داشتم بابت حجاب و ..... که یک هو صدای زیبای گوشیم بلند شد  ...

خانم هم که حسابی از دست من شکار بود گفت برو تحویل بده بیا . منم رفتم سایلنت کردم با موبایل برگشتم تو اتاق ...

میخواست بزنه من رو کلا این خانم بدجور بی اعصابه

ماجرای سوم .

صبح اژانس گرفته بودم برم دنبال ماموریت اداری و سر راه سنجد هم بذارم مهد . دم در منتظر مربی بودم که یک هو گفت ای وای و کنار من نگاه میکرد برگشتم نگاه کردم یک پیشی ملوس کوچولو خودش رو به پام داشت می مالید منم که ترسو یک جیغ بنفش کشیدم جیغ کشیدن من همانا و صدای خنده بلند اومدن همانا پدر یکی از بچه ها پشت سرم بود که اونجور خندیده بود دلم میخواست زمین دهن باز کنه و من رو ببلعه هیچی دیگه پریدم تو اژانس که دیدم بنده خدا راننده به زور داره خودش کنترل میکنه

نظرات 3 + ارسال نظر
نسترن چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 10:22

سلام دوست خوبم وای که چقدر مشعوف شدم با خوندن سوتی ها ولی خودمونیم خوشم اومد از اصرار و کوتاه نیومدنت واقعا که بعضی جاها شورشو دراوردن انشالله همه کارهات به روال بیوفته و خدا خودش هواتو داره به یادت هستم سانیا جان و هر وقت فرصت کنم به وبت سر میزنم امیدوارم از اتفاقات و اخبار خوب برامون بنویسی انشالله

سلام دوست خوبم مرسی. شما وبلاگ نداری؟ اگه داشتی بذار حتما سر میزنم ممنون که میای ممنون که هستی

باران بهاری دوشنبه 19 مرداد 1394 ساعت 15:16 http://mah-baroon.blog.ir

سلام وبلاگ خوبی داری مخصوصا با پست های فوق العاده ات.
وبلاگ ما ارزش بازدید کردن داره خوشحال میشم سر بزنی

اذر یکشنبه 18 مرداد 1394 ساعت 20:12

من هم ازگربه میترسم .گاهی شبا میاد تو اتاقی که خوابیدم .شبا در اتاقو میزارم باز .اینقد هم پررو هستن که نگو .ب این راحتیا نمیترسن

ووی موجودی به مزخرفی گربه ندیدم حالا این سنجد از دیروز تمام مدت داره واسه همه این جریان تعریف میکنه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.