حمایتی لذت بخش

فردا تعطیله و من امروز تا دیر وقت مجبورم شرکت باشم چو کارها مونده و مسئولیت جدید تری هم دارند بهم میدهند. خدا کنه بتونه تو روند مالی زندگیم تاثیر مثبتی داشته باشه . خدای مهربونم شکر برای همه چیز.

نمی دونم چرا ناراحت میشم از دورویی ادمها درصورتی که باید دیگه ناراحت نشم و بیشتر به این فکر کنم که من این ادمها رو حذف کنم از زندگیم اما خوب گاهی لاجرم به دیدن و برخورد با این ادمها هستم ولی سعی میکنم انرزی منفی شون رو من تاثیر نذاره حسابی می خوام

البته نمی دونم چرا هروقت میگم باز هم از رفتارها ناراحت میشم شاید اشتباه از من هست ....

بهتره دل را پاک کنم بهتره چشم ببندم و فقط روی خودم کار کنم . دوشنبه شب رفتیم خونه با سنجد البته تو راه من رو مجبور کرد ببرمش پارک و بعد هم کلی با هم خوش گذروندیم اب بازی کرد سنجد . البته ناگفته نمونه من خودم عضو کمپین قطره قطره هستم و فقط یک لگن اب میذارم که سنجد بازی کنه و بعد با اب کمی میشورمش و تمام .

3 شنبه هم که کلا به استراحت گذشت و البته درس خوندن چون من 4 شنبه امتحام خیلی سختی دارم واسه همون پزشکی و باید بگذرونم ولی غروب سنجد ور پارک بردم و خوش گذشت بهش بعد هم شب زود خوابوندمش و خودم هم تا دیر وقت داشتم درس میخوندم .

بین تمام گلایه ها که از ادمها دارم بهتره یادی کنم از دوست خوبی که دارم . چند سال پیش طی یک روند کاری با اقایی اشنا شدم که خوب بعد هم با همسرشون شدیم دوستان صمیمی دوستانی که واقعا همیشه همراه من بودند حداقل تو زمان هایی که خودم خواستم . تو روزهای بد و خوب من کنارم بودند والبته یک جاهایی خودم خلوت گزیدم و کنارشون نموندم .

تو روند تهران رفتن های اخیر و همچنین مشکلاتی که پیش اومد دوستان من واقعا کنارم بودند تو هرتماس گفتند بلیط بگیریم که از مشهد دور بشی و بیای تهران و....

دوشنبه شب دوستم تماس گرفت همسرش گوشی رو گرفت و برادرانه حالم پرسید و یک جمله ای گفت دنیای من رو ساخت ((ائون مرتیکه دیگه زنگ نزد دیگه اذیت نشدی؟ خبری نیست ))این جمله ارامش ترزیق کرد تو رگ های من .ارامشی بس زیبا

بذارید یک حقیقتی رو اعتراف کنم حقیقتی بزرگ . هیچ وقت هیچ مردی حمایتم نکرد هیچ وقت همیشه مردهای اطرافم گذاشتند خودم جلو برم نمیدونم چرا . از پدرم شروع میکنم که خیلی زود چتر حمایتش رو برداشت چه مالی چه معنوی و برادرم کههیچ وقت نگفت کجا هستی چرا هستی باور کنید بارها خودم ازشون خواستم حمایتم کنند و خوب تمایلی ندیدم . یادمه یک بار مزاحم داشتم مجرد بودم موبایلم دادم دست بابام جواب بده اینقدر خنده دار بود که طرف زنک زد بابام فقط برداشت گفت اشتباه گرفتی همین و بس بعد هم گوشیم رو داد . کلا هیچ کس واسم غیرتی نشده بود . همسر هم که هیچی . مثلا میخواست جایی رو تسویه حساب کنه به من زنگ میزد تو برو بنگاه و تسویه کن .اولش فکر میکردم بهم اختیار میده بعد دیدم نه این ادم اصلا غیرت روی زنش نداره که بحث بنگاه رفتن و با یک مشت ادم معلوم نیست کی هستندو چی هستند من رو طرف میکنه .کلا هیچ کی ادم حسابم نکرد. اما این برادر غیر خونی من حمایتش برام لذت بخش ترین لحظه زندگیم بود. برادر عزیزم میدونم واست خواهرتم میدونم تو مثل خواهر دوستم داری بعد از چند سال میدونم دیگه . آقای ((ک)) عزیز تنها برادرم هستی و ممنونم برای همه چیز برای حمایتی که ازم کردی و میکنی .

خدایا ممنونم برای همه چیز برای تمام لحظه های خوب خدایا ممنونم . شکرت هزاران بار

راستی تو پرانتز بگم خواستگاری برادر صاحب خانه با جواب نه من تریبا برطرف شد البته ایشون اصرار دارند با خود جناب خواستگار شخصا صحبت کنم اما جواب من این بود . من میترسم از جاکعه مردان و اگر بخوام کاری بکنم سعی میکنم حتما شناختم کامل بشه یک جورهایی ممکنه یک سال هم طول بکشه ....

پروندن مودبانه . خیلی بهتر بود که بگم دیگه نمی خوام قیافه هیچ مردی رو کنار خودم ببینم . مگه نه؟

نظرات 1 + ارسال نظر
اذر چهارشنبه 21 مرداد 1394 ساعت 20:04 http://azar1394.blogfa.com

اینکه میگی هیچ مردی حمایتت نکرد رو میفهمم با این تفاوت که پدر من زیادی غیرت داشت روی ناموسش

خیلی سخته که هیچ مردی حمایتت نکنه و همیشه حس تنهایی داشته باشی . بدون تکیه گاه بودن سخته

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.