اعصاب داغون

من دارم خل میشم از دست کار و برنامه و درس و مشکلات و .....

حسابی سرم شلوغ هست مهمون دارم خواهرم و بچه ههاش اومدند و قشنگ دیونه شدم از صبح سرکارم عصر هم که میرم خونه باهاشون باید برم بیرون. سنجدک هم نمی ره مهد کودک بچم میبینه کسی خونه هست میگیره میخوابه و میگه تنها میمونم خودش هم میدونه که تنها نیست اما خوب......

امروز از صبح پدر من در اومده با یک همکاری درگیری داریم . من نمیدونم چرا یک سری افراد خودشون اطلاعات ندارند میخواند با پیچوندن دیگران اطلاعات بگیرند. من رشتم عمران نیست  و اصلا کار سیویل نکردم و تمایلی هم ندارم به انجامش ولی خوب با توجه به ضرورت و سر شلوغی تو شرکت مجبور به انجامش شدم . اون هم فقط در حد معمول بعد یک همکاری داریم که مثلا رشتش هست اما خوب بلد نیست و چون بلد نیست میاد میگه این کارها اشتباه هستش و از کجا این عدد اومده مثلا میخواد یاد بگیره ولی خوب من خودم این اطلاعات از کسی گرفتم و کارش تایید بوده و اصلا مقادیرش به من ربط نداه . در ضمن این اقا حتی بلد نیست از فهرست بها استفاده کنه . ای خدا سهراب قایقت جا دارد مراهم ببری....................

ای خدای من حسابی قاطی ام اما باز هم شکرت برای سلامتی سنجدکم که واقعا خدا رو شکر میکنم .برای وجودش برای داده ها و ندادههایت

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.