مهمون پرتوقع من................

مهمون داری من همچنان ادامه داره . و این مهمون پرتوقع ما حسابی رو اعصاب هست ...

دیروز چون خیلی غر زد منم مجبور شدم سنجدک رو بذارم پیش همون همسایه که همیشه میذارم و میرم مطب

ولی خوب مواقعی که بیرون میرم با همه اذیت سنجد دوست ندارم بذارمش پیش کسی چون اگر لذتی هست باید همراه با سنجد باشه و لاغیر

اما من مجبور شدم دیروز سنجدک مهربونم رو بذارم پیش همسایه و بریم بیرون و خوب تمام دلم پیش بچم بود تو تمام بیرون که عروسک دیدم ماشین کوچولو دیدم همشون حسم می گفت بچم تو خونه هست . نمی دونم چرا از دوستم و از خودم متنفر شدم از اینکه به خاطر کسی که هیچ فایده ای نداره بچم بذارم پیش کسی و برم دنبال تفریح اونم من ....

البته باز هم یک کلاه و شالگردن خرید کردم که خیلی خوشگل بود بعد هم برگشتیم که البته مهمون گرامی میگفت تا دیر وقت بمونیم بیرون که دید اخم کردم و گفتم من حاضرنیستم بیشتر از این بچم بذارم بیرون باشه و خوب برگشتیم

دیروز عصر به وکیل همسر زنگ زدم . خیلی جالب بود اون خانم گفت همسرتون گفته من زنم دوست دارم و میخوام سازش کنم .....

البته منم خنگ نیستم بگم نه.. بله دوستان این پلی تیک هست که اگر من بگم سازش نمی کنم دیگه خیلی چیزها رو صاحب نمی شم منم گفتم باشه من مشکلی ندارم و سازش میکنم با شرایط خودم .. و خوب جناب وکیل حرفش عوض کرد که ارزش نداره تو دادگاه ها باشید بیاین توافق کنید گفتم خوب توافق با چه شرایطی ؟؟؟؟؟؟

گفت حقو حقوقات چی؟ گفتم بچه که حضانتش با من هست و خوب مشکلی نیست منم حق و حقوقم تمام کمال میگیرم...

ولی اگر قرار باشه حق و حقوقی ببخشم باید حضانت کامل پسرم به من بده و دیگه هم ادعایی نکنه در خصوص بچه و اینکه حق خروج از کشور رو هم من هم پسرم داشته باشیم   ..... و اون اقا حرفی نزنه . قرار شد بهم خبر بده

البته جالب اینجا بود که شوهر من برگشته گفته من زنم د وست دارم مشکلی هم باهاش ندارم فقط حاضر نیست شهرستان زندگی کنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دلم میخواد خفش کنم که اینقدر هنوزم داره دروعغ میگه ...

دعا کنید واسم حالا که خیلی چیزها درست شده مشکلات منم حل بشه و این مرد برای همیشه دست از سر من و بچم برداره

خدایا توکل به خودت دارم و ممنونم برای همه چیز برای تمام روزهای خوب برای تمام اینده برای پسرم و... خدایا ممنونم و از تو میخوام که خودت به هر شکلی که میتونی حل کنی خدایا من چشم امیدم به تو هست و بس

نظرات 5 + ارسال نظر
پارسا شنبه 18 مهر 1394 ساعت 14:06 http://eparsa.ir

گاهی روزمرگی های زندگیتون رو دنبال میکنم . ولی نه به صورت مداوم . امیدوارم همین روزا فرصت کنم و پست های بیشتری رو از آرشیو بخونم ...

چون در جریان نیستم در مورد این پست نظری نمیدم فقط دعا میکنم اتفاقی بیفته که به دنبالش پشیمانی نباشه ...

توکل به خدا دارم دوست عزیز . تو ارشیو این وبلاگم خیلی چیزها مشخص نمیست وبلاگ قبلی رنج نامه من بود .
باز هم ممنون از راهنماییتون

پرنسس یخ جمعه 17 مهر 1394 ساعت 10:59

جاناسخن اززبان ما میگویی
چندوقته یه دوستی که شهرستان دارم و یکبار رفته بودم خونشون رو دعوت کردم حالا هرروز میگه من بدون مامانم نمیتونم بیام فرداش میگه بدون خواهرم و بچه هاش که اصلا و هرروز داره تعدادشون اضافه میشه آخه یکی نیست بگه چه غلطی بود کردی رفتی خونه یه همچنین آدمی که حالا برای جبران کردنش میخوادبا کل ایل و طایفه اش بیاد!

ای بابا این دیگه نوبرشه ..
حالا یک بار رفتی مهمونی میخوان تا میتونند حال ادم بگیرند به خدا.
البته بعضی از ادمها عجیب متوقع شدندمتاسفانه

پری پنج‌شنبه 16 مهر 1394 ساعت 18:57 http://revayatmikonam.persianblog.ir/

عزیزم سانی جون خیلی دعا کردم برات همیشه به یادت هستم
انشالله بدون مشکل حق و حقوق خودت و پسرک رو بگیری

ببخشید دیر به دیر کامنت می گذارم ولی همیشه براتون دعا می کنم

مرسی پری عزیزم. میدونم سرت خیلی شلوغه لطف داری بهم ممنون از دعاهای زیبات عزیز دلم

اذر پنج‌شنبه 16 مهر 1394 ساعت 12:03 http://azar1394.blogfa.com

دوتا بچه رو خوب امدی
من استان چهارمحال زندگی میکنم

چه کنم خواهر . شهرکرد رو دوست دارم به نظرم اونجاها زیباترین طبیعت رو داره .

خیلی خوبه حواست جمعه بند و آب ندی.باید از هیچ حقیت نگذری.مهمونتو با کلک بیرون کن آخه کسی که باری رو دوش کسی بزاره ارزش رودرواسی نداره

چی بگم خواهر من هممونم رو دوست دارم ولی متاسفانه گاهی ادمها خودخواه میشند نمی دونم چرا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.