من در سفر

هرروز که میگذره با خودم بیشتر به این نایجه میرسم که خدای مهربون خودش به بهترین نحو داره. کمکم میکنه ـ الان دارم از تهران و خونه دوست عزیزم پست میذارم ـ دیروز اومدم تهران اینبار ماموریت کامل نگرفتم هرچند دیگه خیلی مهم نیست من دارم میام تهران. ـ با اینکه مشهد بودم خیلی ترس و استرس داشتم از اومدن ولی اینجا شجاعتم. بیشتر شده امروز وقتی رسیدم خیلی دیر شده بود نه فرصت سپردن سنجد به مهد بود نه خونه دوستم. البته سنجد خواب بود منم گذاشتم اتاق رییس دانشگاه ـ سنجد هم نامردی نکرد دقیقا 3ساعت رو خوابید ـ وقتی بیدار شد نیم ساعت تا کلاس بعدی وقت بود منم بردم خونه دوستم گذاشتم البته مهد کودک هماهنگ کرده بودم ولی از اونجایی که خوابگاه با بچه قبولم نمیکزد ـ باید میومدم پیش دوستم و از اونجایی که خیلی سنجد رو دوست داره نگذاشت ببرم مهدـ

اینجا شغل دوم رو تقریبا شروع کردم دوستانم هم واقعا لطف دارند و واسه من حسابی دارند بازاریابی. میکنند فردا میخوام یک کقشه بگیرم و علاوه براینکه میرم محل کار جدید رو ببینم و صحبت های نهایی رو انجام بدم َ واسه خونه هم چندتایی برم ببینم ـ که بتونم تصمیم بگیرم چه کنم ـ

منطقی هست اومدنم چون اینجوری که هربار بخوام سنجد با خودم بیارم ابن بچه هلاک میشه تو این راهها 

خدایا خدای مهربون من برای همه چیز ممنونم برای تملم لطف هایی. که درحقم کردی و ادانه میدی ـ برای سنجد صبور و مهربونم ـ برای روزهای قشنگ در پیش ـ خدایا ممنونم بابت همه چیز

نظرات 2 + ارسال نظر
پری چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 12:00 http://revayatmikonam.persianblog.ir/

سانیا جون خیلی خیلی به فکرت بودم
حتما روی من حساب کن
انشالله همه چیز خوب پیش بره و موفق باشی

سلام عزیزم مرسی از لطفت ممنون که دوست خوب من هستی .
مرسی برای همه چیز

سحر چهارشنبه 22 مهر 1394 ساعت 10:12


خدارو شکر که همه چی داره عالی پیش میره. برت خیلی خوشحالم

مرسس عزیزم ـممنون از وجود دوستانی مثل ششما

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.