روزهای شلوغ و پرمخاطره ام

این روزها عجیب افتادم رو دور تند از یک طرف وسایل اضافی خونه رو دارم رد میکنم از طرف دیگه کارهای عقب افتاده باید انجام بدم تو شرکت از طرف دیگه هم پیگیر پول هستم ببینم واسه پول پیش و کلا هزینه هاتا عید چیکار میتونم بکنم

از چند جا قول وام گرفتم ولی هنوز اجرایی نشده . خییل نگرنم ولی باز یک جایی تو دلم حرفی داره واسه گفتن اون هم اینه همون خدایی که تاالان خدایی کرده خودش ادامش ر هم درست میکنه میدونم خدای من خیلی مهربونه میدونم حسابی هوام رو داره ولی من عجولم چه کنم ؟ دوست دارم زودتر کارهام انجام بشه دوست دارم زودتر به نتیجه برسه . میدونم باید صبر کنم . میدونم صبوری لازم هست امید به خدای ممهربون دارم

خدایا خدای مهربونم خودت میدونی چقدر دلم مثل سیر و سرکه داره میجوشه خودت میدونی چقدر نیازمند کمکت هستم خدایا ممنونم که همیشه کمکم کردی ممنونم کههمیشه یار و یاورم بودی ممنونم برای همه چیز

خدای من میدونی که  من جز تو کسی رو ندارم میدونی که تو این شبه با هر صدا از مسجد سرم رو بالا اوردم و اقای این روزها رو صدا کردم خدایا می دونی و میشناسی من رو

خدای من  دستهام رو بگیر مثل همیشه میدونی خدایا چقدر شرمندم وقتی میگم دستم بگیر میدونی چرا؟ چون تو خدای مهربون من همیشه و همه حال کمکم کردی همیشه نجاتم دادی و من بنده پرتوقع تو باز هم ازت یخوام خودت درست کنی .

خدایا میدونم بهترین خونه تو بهترین جا رو واسم در نظر داری.میدونم بهترین روش برای رفتن رو در نظر داری و خدایا ممنونم بابت همه چیز

. اخرهفته پدرم مراسم داره واسه محرم باید برم. البته به جای 5 شنبه افتاده 4 شنبه . ولی میدونم باید برم . می خوام سنجد اخرین روزهای با اونها بودن رو بیشتر باشه . میدونم که دل تنگشون میشه .

به خواهرم گفتم  خیلی عکس العملی نداشت اما برادرم زنگ زد گریه کرد غصه دار بود یک کلمه گفت . شرمندم که اینقدر نبودم برات که ترجیح میدی دور باشی تو حق دار یداری میری چون نزدیکی به ما کاری واست نکرد نزدیکی به ما دردی از دلت برنداشت . داداش گلم حسابی صدای بغض دارش میومد و من فکر میکردم چقدر داره پیر میشه . شاید تربیت ما جوری نبوده که فداکاری کنیم واسه هم . شایدم زندگی سخته . همیشه گفتم برادرم بوده واسم اما نه اونقدر که  بدونم برادریش موثر هست .

پدرم نمی دونه میدونم دل تنگ سنجد میشه . میدونم نبود سنجد واسش سخته . قول عید اومدن رو بهشون میدم واسه تعطیلات عید . میدونم 5 ماه نبودنم سخت میشه . ولی با این اوضاع میدونم که پدرم حتی باز هم به خودش زحمت کاری واسه من انجام دادن رو نمیده فقط ابراز دلتنگی واسه سنجد ولاغیر

خدایا ممنونم ازت که به من توان دادی برای تنهایی هام که من تنها نیستم وقتی تو رو دارم خدای عزیز مهربون من

نظرات 1 + ارسال نظر
سحر چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 10:01

ساینا فقط میتونم بهت بگم به خودت افتخار کن. که هزار ماشاا... انقدر قوی هستی .(برات زدم ب تخته)
برای من که باعث افتخاره دوستی مثل تو دارم.
واقعا بهت تبریک میگم که انقدر قوی هستی. تو برای همه میتونی یه الگو باشی.
خدا تو و سنجد برای هم حفظ کنه. امیدوارم همیشه سلامت و شاد و موفق باشید.

مرسی عزیزم لطف داری . روزگار باعث میشه زخم ها خوب بشند و خودشون تبدیل به یک اهرم عزیزم همین و بس

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.