یک تلخی ...............


صبح وزارت بودم .... اول یک ماجرایی میخوام بگم

چندین سال پیش که هنوز جوون هم نبودم و مادرم زنده بود خیلی سال قبل شما بگیرین 14-15 سال قبل . یک خانم همسایه داشتیم به اسم حوریه خانم . زن نجیب و خانواده دوست و بااصلتی بود . 4تا بچه هم داشته که دوتا از من بزرگتر و دوتا کوچکتر از من بودند اونموقع ها من داشتم واسه کنکور درس میخوندم و خوب شبها تا دیر وقت بیدار بودم صبح ها هم قبل طلوع افتاب من تو حیاط درس میخوندم که صدام بقیه رو ازارنده اواسط اردیبهشتبود یک شب حدود نیمه شب گذشته منکه تو حیاط داشتم درس میخوندم صدای شیون و گریه زنی شنیدم که تو حیاط خونش زاری میکرد و میگفت خدا... وسط گریه هاش حرف نامفهوم زیاد میزد .. من نفهمیدم ول ی کنجکاو شدم وروز بعد به مامانم گفتم اونم رو ترش کرد که تو حیاط درس میخونی یا زاغ سیاه همسایه چوب میزنی قشنگ ضایعم کرد . تا اینکه عصری اومدم خونه و دیدم حوریه خانم زن گریون دیشبی با شم های ورم کرده نشسته تو خونه ما سلام کردم و رفتم تو اتاقم ...یکم بعد که رفت پریدم پیش مامان دیدم اشک چشم هاش داره پاک میکنه گفتم چی شده مادر من ...

گفت گریه دیشب حوری خانم میدونی واسه چی بوده گفتم واهس چی گفت شوهرش رفته زن گرفته ... باابیخیالی گفتم خوب حالا که چی شوهر بداخلاق و بدعنق اون زن بگیره بره حوری خانم راحت میشه .

مادرم گفت زن نیستی بفهمی که وقتی شوهرش میره پیش یکی دیگه و باافتخار میاد به این میگه و باکی نداره یعنی اون زن رو داره له میکنه یعنی اون زن رو داغون کرده. حوری خانم همه چیز تموم صبوره ..مهربونه . با سن و سالش باز هم زیباست ....

گفتم چرا طلاق نمی گیره مادر من اون که وضعش بد نیست بچههاشم بزرگند طلاق بگیره از اجاره یک طبقه خونشون میتونه زندگیش بگذرونه گفت اون زن نمیخواد اسمی روش باشه که فردا هر مردی دندون تیز کنه ....

البته عاقبت حوری خانم اینجوری شد که زن دوم حال شوهرش گرفت و با کلی کتک کاری انداخت بیرون و شوهر حوری خانم برگشت پیش زن و بچش و سرافکنده شد ...

ولی واسه چی این رو امروز گفتم واسه اینکه صبحی تو وزارت هم گفتند شناسنامت بده شناسنامم همرام بود ولی کپی هم داشتم ...

کپی رودادم گفت اصلش هم بدین اصل رو دادم دیدم که رفت رو صفحه دوم ....

قلبم درد گرفت فگفت خوبه که همسر دارین چون اینقدر مشکلات برامون ایجاد کردن تاهل اولویت استخدام برای یک زن هست بخصوص . گفتم چرا خرج خونه با مرده که ... گفت نه مشکلاتی که زنان بخصوص مطعلقه دارند و ایجاد میکنند خیلی زیاده هیچی نگفتم کارم تموم شد شناسنامم برداشتم اومدم بیرون یک چیزی تو گلوم مثل سیب گیر کرد متنفرم از این نوع طرز فکر بودن اسمی تو شناسنامه برای قضاوت خیلی بی رحمیه ولی هست ....

نمی دونم  کی میخواد این فرهنگ ما درست بشه نمیدونم کجای ماجرا اشتباهه

این روزها یاد حوری خانم خیلی میافتم من اون نیستم ولی جامعه داره از من حوری خانم می سازه ....یعنی منم مجبور میشم به خاطر یک اسم این لقب به دوش بکشم و هرگز نرم حکمی اجرا کنم ؟ این یک فکره ....

ویا چقدر وحشتناک که به پیشنهاد خواهرش گوش کنم وبرم بگم من بیخیال نمیشم و تو حق ندار یزن نبگیری ... یعنی برم خودم تحمیل کنم...............

و یا از اون بدتر یک روز سیر بشه و برگرده بیاد بگه با من باش.....

تمام اینها بده از اینها بدتر هم اینه که من جدا بشم ووهرروز بخوام خودم رو با هرکسی درگیر کنم برای زندگی سالمی که میخوام داشته باشم . مثل الان که درگیر میکنم....

چرا اینقدر گیجم چرااینقدر سرگردونم ...

نمی دونم .....

خدا یاخودت یک راهنمایی یک نشانه یک چیزی برام نشونبده من خیلی تنهام .... شبها خیره ام روزها خیره تر به یک نقطه نامعلوم بدون هیچ گونه زمینه فکر ی... خیلی بده مغزت خالی بشه و امروز مغز من خالیه از همه چیز این من رو میترسونه

چرا اینجور شدم هم خودم نمی دونم ......

خدای چشم امید من تویی و بس ..

سنجدک میاد بغلم میکنه و میگه مامان خوبی دارم من ... مامان مهربونی دارم من ..ته حرفهاش هم میگه مامان اون پلنگه که قول دادی واسم خریدید؟   و انی منم که دلم ضعف میره برای این شیطون کوچولوییه با سیاست که میتونه من رو بخره هر روز ...

خدا یبرای داشتن سنجدکم به چه زبونی ازت تشکر کنم .خدای چه جوری شکر کنم تورو برای تمام نعمتهایی که دادی خدای چه جوری ....سنجدکم خودت حفظ کن

نظرات 6 + ارسال نظر
هوپ... جمعه 14 اسفند 1394 ساعت 23:11 http://be-brave.blog.ir

همین نگاه ها و حرف هاست که باعث شده به فکر این باشم هر چه زودتر اسمش رو از شناسنامه ام پاک کنم ، اگه بدونی چقدر روز انتخابات چقدر از نگاه مردی که شناینامه ها رو چک میکرد و چشمش روی صفحه دوم شناسنامم مونده بود اذیت شدم :|

اخه این نگاهها ست که نمیزاره پاک کرد. اسم کسی تو شناسنامه باشه از حرف مفت دیگران راحتی ولی ... البته به نظرم چه ارزشی داره حرف مفت دیگران وقتی قرار باشه ادم اذیت بشه

به نظر من این مورد زیاد شده و مردم دارن طرز فکرشونو بهتر میکنن.البته مردای سنتی تا بتونن فکرشونو مدرن کنن طول میکشه ولی خب هنوز هست این موضوع.تازه مگه قراره یه عمر خدای نکرده مطلقه بمونی؟شاید زندگیه بهتری در انتظارت باشه.اصلا و ابدا خودتو تحمیل نکن

زیاد شده ولی تو روشنفکرهاش هم من خیلی میبینند ته فکرشون همینه
زندگی بهتر ؟ امیدی فعلا ندارم

فروهر جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 11:33

عزیزم قدرت هرکسی برای خودش کار میکنه ...ما نمیتونیم ب جامعه بگیم چطور راجع ب طلاق فکر کنه ..ولی میتونیم اونجور ک صلاح میدونیم زندگی کنیم
یروزی عربها دخترو زنده دفن میکردن پس حضرت محمدم باید میکرد؟
اون کار خودشو میکرد دست دخترشو میبو سید بجای تاثیر گرفتن از احمقها رو اونها تاثیر میزاشت.
هرگز دنبال یه مرد نباش ولی اگ دنبالت اومد.کارایی بکن ک بمونه یا بیشتر بیاد
خیلی دنبال برچسب زدن بخودت نباش..تو چ ربطی داری ب حوریه
تو خیلی شرایطت بالاتر از اون هست.سواد کار..جامعه الان.من تعجب میکنم تو دیدگاه برخی از طبقات اجتماعی رو برا خودت بزرگ میکنی.همه مث هم فک نمیکنن خانوم.مگه همه اثر انگشتا شبیه همه؟خدا ی ادمایی ی طرز فکرایی خلق کرده ک تو خوابم نمیبینی...

غریبه چهارشنبه 21 بهمن 1394 ساعت 20:31

حرف از دیگران زدن برای برانگیختن حس حسادت شما است
و یا می خواهد بگوید فکر نکن من نمی توان جایگزین برایت پیدا نکنم
بهر حال زن باید در این دنیای وانفسا چهار چشمی مواظب زندگی اش باشد

برانگیختن حس حسادت من ؟ اینجوری اون میدونه همه چیز بدتر میشه میدونه من دنبال این نیستم شخص دوم زندگی باشم ...

اذر چهارشنبه 21 بهمن 1394 ساعت 18:39 http://azar1394.blogfa.com

چ باید گفت

خودم هم نمی دونم

غریبه چهارشنبه 21 بهمن 1394 ساعت 14:41

دیدم که رفت رو صفحه دوم ....
قلبم درد گرفت فگفت خوبه که همسر دارین چون اینقدر مشکلات برامون ایجاد کردن تاهل اولویت استخدام برای یک زن هست بخصوص . گفتم چرا خرج خونه با مرده که ... گفت نه مشکلاتی که زنان بخصوص مطعلقه دارند و ایجاد میکنند
چرا زنهای مطلقه مشکل ایجاد می کنند ؟
به نظر من به جای غصه خوردن بنشین زندگی ات را دو باره آنالیز کن ببین چه اشتباهاتی شما و او داشته اید که کار به اینجا کشیده شده من فکر می کنم هنوز کاملا دل نبریده ای ولی راه و نحوه ی برگشت را نمی دونی بهتر است اگر واسطه ی ازدواجی داشته ای با او برای خاتمه دادن این وضع کمک بخواهید فکر می کنم شوهر شما هم دوست دارد برگردید ولی غرورش اجازه نمی دهد که رسما در خواست کند
اینجا باید بزرگتر ها واسطه بشوند اگر هم برگشتید باید اتفاقات این سه سال را ندید بگیرید

غصه خوردن شده بزرگترین معضل من همین جور تو خودم میرم و میشینم ....
هردو مااشتباه داشتیم همیشه گفتم من با سکوتم و سادگیم و بدون سیاست بدونم باعث شدم دیگران بهره ها ببرند وو.....
شایدم درست میگین دل نبریدم ولی واقعا این نیست دل تنگ او باشم بدبختی من اینه دل تنگ هیچ کس نمیشم اصلا دل نمی سپارم....
واسطه ای نبوده ایشون مستقیما درخواست ازدواج داد .. خودش هم پیگیر شد . خانواده من که راضی نیستند ببینندش اصلا ...
خانواده اون یک جورهایی سردرگم تلاش میکنند . اون دوستداره من برگردم ؟ کسی که دوست داره اینقدر راحت حرف از دیگران میزنه ؟

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.