روزهای پایان سال ما

خوب گذشته رو تو گذشته گذاشتم و تموم شد رفت....

الان بوی بهار میرسد شبنم یار میرسد ... اصلا کی گفته من شعر بخونم .....

حالم خوبه سنجد مهربون خوبه زندگی خوبه البته نه زیاد خوب ها . اقا این مشکل پول چیه که حل نمیشه . یادمه پایان 93 برای من عجیب  پرپول بود دوستان وب قبلی یادشون هست . یک وام خونگی به اسمم دراومد تی وی خریدم . وسایل خونه اضافی هاش فروختم و او.... کلی کار کردم اما امسال اسفندش یکم خساست میکنه . میدونم اوضاع خوب میشه میدونم همه چیز خوب میشه ولی چه کنم کم صبرم صبوری من دیگه تمام شده میدونم باید صبر کنم باز هم میدونم زندگی تو تهران فرق داره با مشهد میدونم 94 سال پر تلاطمی بوده اخرش سکانش امیدوارم خوب جایی بشینه میدونم روزهای خوبی در پیش میدونم سنجدک مهربون من با اون قلمبه سلمبه حرف هاش من رو حسابی به وجد میاره . پسرک کچل من با شامپوی اختراعی مامانش حسابی مودار شده و دیگه باید حسابی مدل بدم بهش .

دیشب یکی از دوستان اصرار کرد پاشین بریم بیرون هرچی گفتم بابا من پول ندارم میرم بیرون قاطی میکنم انگار نه انگار ما رفتیم بیرون و البته من خریدی نداشتم و نکردم وسنجدک من بستنی خورد واومدیم خونه سنجد لالا کرد با داستان ها و قصه های من و لالایی که اینروز ها عجیب با سوز میخونم . سوز لالایی من از غصه هام هست ...

ابروهام هاشور کردم چند روز میگذره ولی دردش خوب نشده .. (این کادوی دوست همسایه به من بود )بابت درمان هایی که انجام دادم براش .. و حالا گیر داده بیا لبت هم خط لب بزارم گفتم اقا دست بردار از سر من دیگه تحمل درد ندارم میگه نه تو اهل ارایش نیستی این کارها میکنم تغییر کنی . چه میدونم والا....

راستی قراره یک روز بیام از این شرکت جدید بگم و بنویسم الان که خیلی سرم شلوغه نهار اماده هست برم بخورم کارهام بکنم میگم براتون

خدایا خدای مهربون ن چه جوری سجده کنم به درگاه تو وقتی میبینیم اینقدر خوب کمکم میکنه خدیا خدای مهربون من چه جوری سجده کنم به تویی که همیشه تو سختی ها چراغ راه من شدی خدایا تو میدونی که کمک تو بهترین هست برام میدونی که من چشم بع کرامت تو دارم کرامت همیشگی تو کرامتی که باور کردنش برای هرکس مشکل باشه برای من قابل لمس هست خدا ی من خدای مهربونم ممنونم ....

میدونم که کمکم میکنی میدونم که تو بهتیرن شرایط سال رو به پایان میبرم . خدیا شکرت

نظرات 10 + ارسال نظر
بانو سه‌شنبه 18 اسفند 1394 ساعت 08:31 http://thelifeofawoman.blogsky.com/

سلام عزیزم
مرسی که اومدی و کامنت گذاشتی
توام درگیرشی؟
جدایی؟
اره از نظر مهریه باید کمی ش رو بگیرم حداقل کمی اون هم درگیر بشه و بدونه دست از پا خطا کنه با قانون جلو در خونه اشم
نمیدونم/اگر بیخیال شم زیادی خوش خوشانش میشه و این خودش خوب نیست بسه این 2سالی واسه خودش جولان داده
خوش اخلاق فکر کنم بعد از 2سال خوبه دیکه یا باز هم صبر کنم/؟
اما درگیری شدیدی بین قلب و مغز ام ایجاد شده که حد و اندازه نداره
فکر میکنم و حس ام میگه داره درگیر میشه این حس خوبیه نه!؟
البته به قول خودت خیلی از صمیمیت ها تو روابط کاری طبیعی اما اگر عشق و علاقه قاطیش بشه
البته از یه طرف میگم نباشه چون ما هروز داریم هم دیگرو می بیینم این حس به وجود اومده!
بستگی داره یه بار دعوتی که قبلا گفتم رو انجام بده
بریم ببینم چند چندیم

لینکت کردم سر فرصت بیام بخونمت :*

سلام عزیزم ممنون از لطفت . موافقم باهات که باید حالشون گرفت ولی خوب اگه خودم اذیت بشم نمی ارزه . من درگیر مهریه نیستم میخوام فقط جداشم و پسرم رو داشته باشم تنها چیزی که میخوام همینه و بس .
در مورد خوش اخلاق عزیزم باز هم میگم منطقی جلو برو مردها گاهی چیزی که تو مغزشون با بیرونشون کاملا متفاوته ...خیلی مواظب خودت باش تجربه دوم احتیاط بیشتر میطلبه . موفق باشی عزیزم

تیام سه‌شنبه 18 اسفند 1394 ساعت 07:27

سلام خانمم دارم ارشیوتو کامل میخونم ...اومدم بهت بگم دختر گلم همون طور که خودت تونوشته هات اشاره میکنی...خدا هوات داره..حتی تو اون زندگی مشترک سخت..عزیزم تو هم مثل دختر خودمی..برات اروزی روزهای خوب رو میکنم..وبحق اونی که همیشه مواظیته روزی نه چندان دور خودت وسنجد به وجود هم افتخار میکنید

سلام .ممنونم از شما که این همه وقت گذاشتین برای ارشیو . توکل به خدا دارم خودش همیشه هوام رو داشته . و بعد از این هم به دست خودش می سپارم

ا دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 18:24

سلام اگه داستان زندگیت رو با نام شخص دیگه ای بخونی
بهترین راهنما برای ادامه ویاقطع رابطه است
با صبا خانم موافقم حرف های دل من رو زد

سلام من تصمیمم رو 3 سال پیش گرفتم گاهی تزلزلی میبینید نه به خاطر اینکه فکر کنم تصمیمم اشتباهه به خاطر اینه که فکر میکنم ادمها عوض میشسند که اشتباهه

سمیه یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 18:41

خداروشکر که الان خوبی هم تو هم جوجت سلامتی بزرگترین نعمت هست ان شاالله پول هم به سمتت سرازیر میشه.
الهی آرامش تووجودت همیشگی باشه دوست مجازی من

مرسی عزیزم .ممنون . واقعا خدارو شکر که جوجم کنارمه و احساس خوبی دارم
انشالله شما هم همیشه اارمش داشته باشی

سهیلا یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 18:22 http://rooz-2020.blogsky.com/

سانیای عزیز امیدوارم بهترینها انتظارت رو بکشه و به همراه سنجد درکنار هم روزهای پایانی سال سرشار ازبرکات الهی باشه براتون....آمین

سلام . ممنون سهیلای عزیزم . توکل به خدا

صبا یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 14:29

سلام
یه چندباری اومدم و خوندمتون
چه ازدواجی و چه اشتباهاتی
گیر چه خونواده ای افتاده بودی
حیف شما
خط به خط لجم میگرفت
که خدایا مگه نویسنده ی خاطره نویس این وبلاگ درک نداره؟
,یعنی مادرشوهرش نزاشته خانم حامله کنار دست شوهرش بشینه رفته اون جلو مثل صدر اعظم
اونم که دود و دم
ولی اعتیاد بچه تونو باور نکردم راستش
بیدارخوابی پدرشوهر در صورتی که شوهر یکی دیگه بود
پدره یک سری دیگه
خیلی براتون ناراحت شدم و غصه خوردم
و البته متاسف
که اگر ادامه بدین حتی.برا بچه تون هم مثل خودتون ارزش قایل نشدین
براتون چشم حقیفت ببین آرزو میکنم
و میخوام که من رو ببخشید
شرح زندگیتون باعث شد اینارو بگم
و گرنه خورده برده ای با شما ندارم

سلام ازدواج من اشتباه بود و این اشتباه رو قبول دارم و پذیرای اون هست م. میدونید امیدوارم هیچ وقت افسرده نشی هیچ وقت حس بی پناهی نکنی هیچ وقت حس بی کسی کنی چون این حس ها اعتماد بنفست پایین میاره و در کنارش تحقیرها داغونت میکنند و خوب دیگه درک و تشخیص برات نمی مونه . در مورد اعتیاد پسرم هم شما یک گلدون رو بذارین تو محیط دود و دم میبینید که گلدون بعد مدتی پژمرده میشه و قتی از اونجا ببرینش . دود تاثیرش خیلی زیاده و اینکه بچه کوچیک بوده و غرمیزده اینها هم میدادند ساکت بشه . اعتیادش شاید عمدی نبوده تا اون شدت ولی بی تاثیر هم نبود

غریبه یکشنبه 16 اسفند 1394 ساعت 13:05

خب خدا را شکر
زندگی شیرین می شود
حالا تا آخر اسفند خیلی مونده پولها تو راه هست و دقیقه نود می رسد !
تازه دیر تر هم برسد بهتر چون فروردین اشک آدم را در می آره
شامپو اختراعی ات را کجا می شه تهیه کرد آخه کچلی در خونه ما ارثی است شاید گشایشی بشود

واقعا توکل برخدا .. امید دارم به این روزهای باقیمانده و کرامت خودش . نه این ور سال مشکلاتم زیاده نمیشه تا فروردین صبر کنم.
شامپو اختراعی از خونه ما تهیه میشه امر کنید براتون میفرستم . انشالله کچلی هم تمام میشه

خوب شد من به زمانی رسیدم که همه خاطراتتو نشوته بودی وگرنه صبر نداشتم بنویسی .همه رو یه جا خوندم چشام داره میسوزه ولی یه عالمه درس گرفتم از زندگیت.
یه مثلی هست میگن یه نه بگو نه ماه عذاب نکش نمیدونم دقیقا واسه چی ساختن ولی اگه تو یه نه واسه ازدواجت میگفتی اینهمه سختی نمیکشیدی البته تو که بعدشو نمیدونستی ولی خب یکم بی پروا رفتی به سمت ازدواج.نه شناختی نه تحقیقی نه چیزی .تو بد شرایطی بودی.خدا رو شکر که الان زندگیت ارومه.ایشالا از این ارومترم بشه.نمیدونم چرا هرچی سنگه پیش پای لنگه و تو مشکلاتت از همه بیشتره تازه بازم شکرگزار خدایی.باور کن این خدا باید بهت یه جایزه واسه صبرت بده.
ایشالا سال به خوبی تموم بشه و با جیب پر پول سال جدیدو شروع کنی

اره دیگه نیازی به صبر نبود البته من چون میدونستم سخته ماجرایی دنبال کنی و اونی که مینویسه بی تفاوت باشه سعی کردم تو چند روز جمع و جورش کنم ..
من اشتباه کردم با اون ادم ازدواج کردم این رو خودم قبول دارم ونمی دونم تاوان کدوم گناهم بوده و یا چه بدی کردم که اینجور نشونم داد نمیدونم حکمتش شکر ..
نه بااب من بندگی نکردم که خدا جایزه بده . من همیشه ازش درخواست دارم همیشه نالان درخونشم . کاش صبرم زیاد تر میکرد

دارم خاطراتتو میخونم خیلی خوبه که نوشتی دوس داشتم بدونم.نظرمو بعدا میگم

مرسی عزیزم که وقت میذاری ..

اذر شنبه 15 اسفند 1394 ساعت 14:04 http://azar1394.blogfa.com/

بی پولی خراست
موفق باشی

خیلی خر است . بی پولی دوست ندارم اعتماد بنفسم میاد پایین وقتی بی پولم .. این حالت رو متنفرم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.